این جا با هم ایستاده ایم ،

ملبس به رنج هامان ،

بدن هامان پوشیده از زخم

جراحاتی است که نطلبیده بودیم شان

یا سزاوارشان نبوده ایم.

اکنون چه؟

نمی توانیم به عقب باز گردیم و

زندگی های مان را دوباره از سر گیریم.

نمی توانیم معصومیت هایی را که از

دست دادیم شان ، دوباره به دست آوریم.

یا غم هایی را که احساس کردیم به شادی

و خوشی مبدل سازیم.

اما می توانیم از همین جا ادامه دهیم ،

پس بیا آغاز کنیم.

دستانت را به سویم آور ،

چشمانت را ببند.

بگذار اندوه برود ،

چرا که به دیروز تعلق دارد ،

و بیا ادامه دهیم.

زمین سخت زیر پاهای مان است.

و خورشید بر صورت مان گرم می تابد

فرشته آسمانی نظاره گر جهد و

تلاش مان

بدان که لبخند می زند ،

و برای مان توان و قدرت می فرستد.

دوستان من ، نمی توانیم بمانیم و به عقب

بنگریم ،

مبادا قدم های مان متزلزل شوند.

باید به جلو نگاه کنیم ،

چشم ها را خوب باز کنیم ،

و به راه رفتن ادامه دهیم ،

محکم باش و مگذار از توان بیفتی ،

تنها نمی روی ،

من نیز تنها قدم بر نمی دارم.