بيش فعالي از آن دسته اختلالاتي است كه والدين اغلب آن را با بازيگوشي و شيطنت كودكان اشتباه ميگيرند ولي به گفته كارشناسان اين گمان والدين بهخصوص در مواقعي كه كودك علاوه بر بيشفعالي به بيتوجهي هم مبتلاست، هيچ گونه توجيه علمي ندارد و اين كودكان بايد حتما تحت درمان قرار گيرند.
چون به عقيده كارشناسان در غيراين صورت اين اختلال با اشكال بدتري در بزرگسالي نيز همراه فرد خواهد بود. اين در حالي است كه مطالعات نشان ميدهد 4 تا 6 درصد دانشآموزان مقطع ابتدايي شهر تهران مبتلا به بيماري بيش فعالي هستند.
همچنين تقريبا بيش از 50 درصد مراجعهكنندگان به مراكز روانپزشكي كودك و نوجوان را مبتلايان به اختلال بيش فعالي و كمبود توجه تشكيل ميدهند. علاوه بر اين طبق آمارهاي سازمان بهداشت جهاني حدودا 3 تا 4 درصد از شاغلان بزرگسال مبتلا به بيشفعالي هستند و بررسيهاي به عمل آمده نشان ميدهد كه اين شرايط روي نحوه تمركز و ميزان كيفي كار آنها تاثير منفي دارد.
دكتر رضا رستمي، روانپزشك و عضو هيات علمي دانشكده روانشناسي دانشگاه تهران در رابطه با اين اختلال و خصوصيات كودكان بيشفعال بيشتر توضيح ميدهد.
آيا بيش فعالي فقط در سنين مدرسه قابل تشخيص است؟
بله، اين اختلال معمولا در سنين مدرسه تشخيص داده ميشود و مهمترين عارضه آن اختلال در عملكرد كودك در تحصيل و در ارتباط با برقراري ارتباط با والدين و خانواده است. البته بيشفعالي ممكن است قبل از سنين مدرسه هم شروع شده باشد ولي بايد از سنين مدرسه مورد توجه قرار گيرد.
كودكان بيشفعال لزوما بيتوجه هم خواهند بود يا اينكه اين دو خصوصيت ميتوانند كاملا مستقل از هم باشند؟
اين بيماري داراي 2 جزء است؛ يعني كودك ممكن است بيشفعال باشد و يا بيتوجه و يا هردوي اين دو خصوصيت را با هم داشته باشد.
بيش فعالي شايعتر است يا بيتوجهي؟
براساس آمارها تعداد كمي از بيماران يعني حدود 20 درصد كودكان بيشفعال هستند و 75 تا 80 درصد آنها فقط مبتلا به بيتوجهي، در حالي كه گفته ميشود كودكي كه بيش فعال باشد، درمان سريعتر و بهبودي بيشتري نسبت به كودك بيتوجه دارد.
چطور تشخيص ميدهيم كه كودك دچار كدام يك از اين دو فاكتور است؟
براي تشخيص هر كدام از اين 2 ويژگي، 9 آيتم در كتب روانپزشكي وجود دارد؛ يعني اگر از اين 9 آيتم كودك 6 آيتم را داشته باشد، بيش فعال به حساب ميآيد. در مورد بيتوجهي هم همينطور است. البته ناگفته نماند كه از نظر شيوع آماري پسرها 2 تا 3 برابر بيشتر از دختران مبتلا به اين بيماري ميشوند، بهطوري كه براساس آخرين آمارها 12درصد دانشآموزان مبتلا به بيشفعالي هستند.
تاثير منفي اين بيماري فقط در تحصيل است؟
نه اينطور نيست. ببينيد صرفنظر از تحصيل، كودكان بيشفعال اگر درمان نشوند، دچار صدمات جبرانناپذيري خواهند شد؛ مثل افسردگي و كاهش اعتماد به نفس.
چه مشكلاتي در تحصيل و در دوران مدرسه براي مبتلايان پيش ميآيد؟
اين كودكان در مدرسه و در خانواده مدام توبيخ ميشوند. اگرچه در خيلي از موارد اين كودكان باهوش هستند و اگر درمان شوند، در جامعه بسيار موفق خواهند بود ولي چون اغلب درمان نميشوند، اين اختلال در آنها منجر به ترك تحصيل شده و حتي در آينده به اعتياد روي ميآورند، يا دچار رفتارهاي ضداجتماعي متعددي ميشوند.
قبلا اعتقاد بر اين بود كه با بزرگ شدن اين كودكان، مشكل بيشفعالي و كمتوجهي در آنها حل ميشود. شما اين حرف را تاييد ميكنيد؟
البته اين امر در درصد بسيار كمي از كودكان مصداق دارد. چون حتي اگر بيش فعالي در اين كودكان از بين برود، بيتوجهي در بزرگسالي هم با آنها ادامه پيدا ميكند و منجر به صدمات مختلفي در زندگي فردي و اجتماعي از قبيل بيثباتي زندگي زناشويي و بيثباتي شغلي ميشود. البته اين مسئله درست است كه كودك ممكن است بيشفعال باشد ولي به تحصيل او لطمهاي وارد نشود. كودكان باهوش مشكلي از اين نظر ندارند.
چون هوش خيلي زياد آنها مشكل بيتوجهي را حل ميكند، اما در مراتب بالاتر تحصيل بيتوجهي خودش را كاملا نشان ميدهد. پس هوش يكي از آيتمهايي است كه ميتواند بيتوجهي را تحت پوشش قرار دهد. ولي اگر بيشفعالي درمان نشود، اين عامل هم در برابر بيتوجهي خواهد شكست.
حالا برويم سراغ اينكه اصلا آيا علتي براي اين اختلال شناخته شده است؟
ببينيد، مثل همه اختلالات اعصاب و روان علت اين اختلال تك محوري نيست، بهطوري كه در جديدترين و جامعترين نگاه بهعلت اين اختلال، علل زيستي، رواني و اجتماعي شناخته شده است.
منظورتان از علل زيستي همان نقش ژنتيك است؟
بله، جنبه زيستي و ژنتيك بيشتر مورد نظر ماست. چون به احتمال 60 تا 70 درصد، فردي كه مبتلا به بيشفعالي است، كودك او هم دچار اين اختلال خواهد شد. علاوه بر اين اتفاقات دوران بارداري، نوع تغذيه مادر، بيماريهاي اين دوره ،نوع تربيت كودك، نوع رفتار بيش از اندازه پرخاشگرانه و عجول بودن والدين، نوع چيدمان خانه، ترافيك ، آلودگي و... از عوامل شناختهشده براي اين بيماري هستند.
با توجه به اينكه نوع بارداري مادر هم ميتواند در ايجاد اين اختلال مؤثر باشد، آيا از همان بدو تولد هم ميتوان متوجه بيشفعالي در كودك شد؟
بله، ببينيد، مادر حتي در دوران بارداري از نوع لگد زدن جنين هم ميتواند متوجه شود كه او بيشفعال است. علاوه بر اين، اين كودكان بعد از به دنيا آمدن هم معمولا آرام و قرار ندارند و معمولا كودكان سختي هستند؛ از نوع شير خوردن گرفته تا گريه كردن. براي همين است كه ميگوييم هر چه بارداري امنتر باشد، احتمال بروز اين اختلال كمتر ميشود؛ مثل تغذيه مناسب. متأسفانه رژيم غذايي بدون كلسترول و چربي در اين دوران و اينكه مادر رژيم متناسب با اين دوران را نداشته باشد، بسيار خطرناك است. همچنين تروماها و يا ضربهها چه بهصورت روحي و چه جسمي روي كودك در دوران بارداري مادر تاثير ميگذارد. چون ضربههاي روحي بهصورت استرس و ضربههاي جسمي بهصورت ضربه مغزي خود را در اين كودكان نشان ميدهد. علاوه بر اين بيماريهايي كه مغز را درگير ميكنند، مثل مننژيت در بروز اين اختلال مؤثرند. محققان بهتازگي فهميدهاند كه بيماريهاي دستگاه گوارش و مصرف غيرضروري آنتيبيوتيكها هم در بروز بيشفعالي مؤثرند.
با توجه به اينكه اين بيماري از همان بدو تولد هم ميتواند خودش را نشان دهد، چرا تشخيص آن فقط در سنين مدرسه حائز اهميت است؟
مسلما براي يك كودك 2ساله كه بيشفعالياش صدمهاي به او نميزند، نيازي به شروع درمان نيست. معمولا هم توصيه كلي بر اين است كه تا سنين قبل از مدرسه اين اختلال تشخيص داده نشود مگر اينكه آنقدر حاد باشد كه صدمات بسيار جدي به زندگي كودك بزند. مثل آويزان شدن از پنجره و ساير كارهاي پرخطر. با اين حال باز هم تاكيد ميكنم مهمترين اختلالي كه بيشفعالي در زندگي كودك ايجاد ميكند لطمههاي آموزشي است.
در درمان اين كودكان بيشتر بهدنبال تغيير رفتار و رفتار درماني باشيم يا اينكه دارو كاربرد بيشتري دارد؟
اين سؤال خوبي است. ببينيد، در درمان اين بيماران بايد بدانيم كه آيا بهدنبال تغيير رفتار هستيم؟ در پاسخ بايد بگويم براي كودكاني كه دچار بيتوجهي هستند خانواده
به هيچ وجه موفق به تغيير رفتار نميشود. پس در اينجا ما يك سري مداخلات رفتاري مدرسه محور داريم كه براي اجراي آنها حتي معلم و مدير مدرسه هم بايد آموزش ببينند و درك كنند كه بايد با اين دانشآموز چه برخوردي داشته باشند. دادن تكاليف كوتاه و پاداشهاي كوتاه در اين مورد خيلي مؤثرند چون در مورد اين كودكان به هيچ وجه تنبيه تاثير ندارد. حتي دادن اين پاداشهاي كوتاه بايد در خانواده هم ادامه پيدا كند.
بازي درماني و كاردرماني چطور؟
اين دو فاكتور هم در درمان اين كودكان بسيار مهم است. اما بايد بگويم اين نوع مداخلات در تعداد زيادي از اين كودكان بهمدت طولاني مؤثر نيست و در اينجاست كه دارودرماني (ريتالين) براي اين كودكان ضروري ميشود. در غيراين صورت اين كودكان در بزرگسالي به سمت مواد و داروهايي كشانده ميشوند كه برانگيختگي مغز را زياد ميكند چون عملكرد قسمتي از مغز آنها كند است. همچنين در كودكان نيز عدممصرف دارو باعث ميشود اين كودكان براي برانگيختگي مغز، معلم و يا والدين خود را عصباني كنند و اين كار براي آنها تا حدودي لذتبخش است. پس يكي از بهترين درمانها در اين افراد دارويهاي محركي است كه برانگيختگي مغز را اصلاح ميكنند.
گاهي اوقات هم براي اين كودكان داروهاي آرامبخش تجويز ميشود. اين كار درست است؟
ممكن است همراه بيشفعالي، تيك، وسواس، افسردگي و يا اضطراب هم وجود داشته باشد كه در اين موارد داروهاي ضداضطراب و يا ضدوسواس هم براي اين كودكان تجويز ميشود. البته اين داروها به هيچ وجه درمان قطعي محسوب نميشوند.
بهعنوان سؤال آخر، والدين چند درصد از كودكان براي شروع درمان كودكشان مراجعه ميكنند؟
اينكه چه تعداد از والدين براي درمان كودكشان مراجعه ميكنند، سؤال مهمي است. اگر ما فرض بگيريم كه يك ميليون و 500 هزار نفر دانشآموز در ايران داريم، از اين تعداد 150هزار نفر مبتلا به بيشفعالي هستند. اما اينكه چند نفر از آنها درمان ميشوند، 15 هزار نفر بيشتر نيستند. پس بايد بگويم مشكل ما بياطلاعي و بداطلاعي والدين است.
چون به عقيده كارشناسان در غيراين صورت اين اختلال با اشكال بدتري در بزرگسالي نيز همراه فرد خواهد بود. اين در حالي است كه مطالعات نشان ميدهد 4 تا 6 درصد دانشآموزان مقطع ابتدايي شهر تهران مبتلا به بيماري بيش فعالي هستند.
همچنين تقريبا بيش از 50 درصد مراجعهكنندگان به مراكز روانپزشكي كودك و نوجوان را مبتلايان به اختلال بيش فعالي و كمبود توجه تشكيل ميدهند. علاوه بر اين طبق آمارهاي سازمان بهداشت جهاني حدودا 3 تا 4 درصد از شاغلان بزرگسال مبتلا به بيشفعالي هستند و بررسيهاي به عمل آمده نشان ميدهد كه اين شرايط روي نحوه تمركز و ميزان كيفي كار آنها تاثير منفي دارد.
دكتر رضا رستمي، روانپزشك و عضو هيات علمي دانشكده روانشناسي دانشگاه تهران در رابطه با اين اختلال و خصوصيات كودكان بيشفعال بيشتر توضيح ميدهد.
آيا بيش فعالي فقط در سنين مدرسه قابل تشخيص است؟
بله، اين اختلال معمولا در سنين مدرسه تشخيص داده ميشود و مهمترين عارضه آن اختلال در عملكرد كودك در تحصيل و در ارتباط با برقراري ارتباط با والدين و خانواده است. البته بيشفعالي ممكن است قبل از سنين مدرسه هم شروع شده باشد ولي بايد از سنين مدرسه مورد توجه قرار گيرد.
كودكان بيشفعال لزوما بيتوجه هم خواهند بود يا اينكه اين دو خصوصيت ميتوانند كاملا مستقل از هم باشند؟
اين بيماري داراي 2 جزء است؛ يعني كودك ممكن است بيشفعال باشد و يا بيتوجه و يا هردوي اين دو خصوصيت را با هم داشته باشد.
بيش فعالي شايعتر است يا بيتوجهي؟
براساس آمارها تعداد كمي از بيماران يعني حدود 20 درصد كودكان بيشفعال هستند و 75 تا 80 درصد آنها فقط مبتلا به بيتوجهي، در حالي كه گفته ميشود كودكي كه بيش فعال باشد، درمان سريعتر و بهبودي بيشتري نسبت به كودك بيتوجه دارد.
چطور تشخيص ميدهيم كه كودك دچار كدام يك از اين دو فاكتور است؟
براي تشخيص هر كدام از اين 2 ويژگي، 9 آيتم در كتب روانپزشكي وجود دارد؛ يعني اگر از اين 9 آيتم كودك 6 آيتم را داشته باشد، بيش فعال به حساب ميآيد. در مورد بيتوجهي هم همينطور است. البته ناگفته نماند كه از نظر شيوع آماري پسرها 2 تا 3 برابر بيشتر از دختران مبتلا به اين بيماري ميشوند، بهطوري كه براساس آخرين آمارها 12درصد دانشآموزان مبتلا به بيشفعالي هستند.
تاثير منفي اين بيماري فقط در تحصيل است؟
نه اينطور نيست. ببينيد صرفنظر از تحصيل، كودكان بيشفعال اگر درمان نشوند، دچار صدمات جبرانناپذيري خواهند شد؛ مثل افسردگي و كاهش اعتماد به نفس.
چه مشكلاتي در تحصيل و در دوران مدرسه براي مبتلايان پيش ميآيد؟
اين كودكان در مدرسه و در خانواده مدام توبيخ ميشوند. اگرچه در خيلي از موارد اين كودكان باهوش هستند و اگر درمان شوند، در جامعه بسيار موفق خواهند بود ولي چون اغلب درمان نميشوند، اين اختلال در آنها منجر به ترك تحصيل شده و حتي در آينده به اعتياد روي ميآورند، يا دچار رفتارهاي ضداجتماعي متعددي ميشوند.
قبلا اعتقاد بر اين بود كه با بزرگ شدن اين كودكان، مشكل بيشفعالي و كمتوجهي در آنها حل ميشود. شما اين حرف را تاييد ميكنيد؟
البته اين امر در درصد بسيار كمي از كودكان مصداق دارد. چون حتي اگر بيش فعالي در اين كودكان از بين برود، بيتوجهي در بزرگسالي هم با آنها ادامه پيدا ميكند و منجر به صدمات مختلفي در زندگي فردي و اجتماعي از قبيل بيثباتي زندگي زناشويي و بيثباتي شغلي ميشود. البته اين مسئله درست است كه كودك ممكن است بيشفعال باشد ولي به تحصيل او لطمهاي وارد نشود. كودكان باهوش مشكلي از اين نظر ندارند.
چون هوش خيلي زياد آنها مشكل بيتوجهي را حل ميكند، اما در مراتب بالاتر تحصيل بيتوجهي خودش را كاملا نشان ميدهد. پس هوش يكي از آيتمهايي است كه ميتواند بيتوجهي را تحت پوشش قرار دهد. ولي اگر بيشفعالي درمان نشود، اين عامل هم در برابر بيتوجهي خواهد شكست.
حالا برويم سراغ اينكه اصلا آيا علتي براي اين اختلال شناخته شده است؟
ببينيد، مثل همه اختلالات اعصاب و روان علت اين اختلال تك محوري نيست، بهطوري كه در جديدترين و جامعترين نگاه بهعلت اين اختلال، علل زيستي، رواني و اجتماعي شناخته شده است.
منظورتان از علل زيستي همان نقش ژنتيك است؟
بله، جنبه زيستي و ژنتيك بيشتر مورد نظر ماست. چون به احتمال 60 تا 70 درصد، فردي كه مبتلا به بيشفعالي است، كودك او هم دچار اين اختلال خواهد شد. علاوه بر اين اتفاقات دوران بارداري، نوع تغذيه مادر، بيماريهاي اين دوره ،نوع تربيت كودك، نوع رفتار بيش از اندازه پرخاشگرانه و عجول بودن والدين، نوع چيدمان خانه، ترافيك ، آلودگي و... از عوامل شناختهشده براي اين بيماري هستند.
با توجه به اينكه نوع بارداري مادر هم ميتواند در ايجاد اين اختلال مؤثر باشد، آيا از همان بدو تولد هم ميتوان متوجه بيشفعالي در كودك شد؟
بله، ببينيد، مادر حتي در دوران بارداري از نوع لگد زدن جنين هم ميتواند متوجه شود كه او بيشفعال است. علاوه بر اين، اين كودكان بعد از به دنيا آمدن هم معمولا آرام و قرار ندارند و معمولا كودكان سختي هستند؛ از نوع شير خوردن گرفته تا گريه كردن. براي همين است كه ميگوييم هر چه بارداري امنتر باشد، احتمال بروز اين اختلال كمتر ميشود؛ مثل تغذيه مناسب. متأسفانه رژيم غذايي بدون كلسترول و چربي در اين دوران و اينكه مادر رژيم متناسب با اين دوران را نداشته باشد، بسيار خطرناك است. همچنين تروماها و يا ضربهها چه بهصورت روحي و چه جسمي روي كودك در دوران بارداري مادر تاثير ميگذارد. چون ضربههاي روحي بهصورت استرس و ضربههاي جسمي بهصورت ضربه مغزي خود را در اين كودكان نشان ميدهد. علاوه بر اين بيماريهايي كه مغز را درگير ميكنند، مثل مننژيت در بروز اين اختلال مؤثرند. محققان بهتازگي فهميدهاند كه بيماريهاي دستگاه گوارش و مصرف غيرضروري آنتيبيوتيكها هم در بروز بيشفعالي مؤثرند.
با توجه به اينكه اين بيماري از همان بدو تولد هم ميتواند خودش را نشان دهد، چرا تشخيص آن فقط در سنين مدرسه حائز اهميت است؟
مسلما براي يك كودك 2ساله كه بيشفعالياش صدمهاي به او نميزند، نيازي به شروع درمان نيست. معمولا هم توصيه كلي بر اين است كه تا سنين قبل از مدرسه اين اختلال تشخيص داده نشود مگر اينكه آنقدر حاد باشد كه صدمات بسيار جدي به زندگي كودك بزند. مثل آويزان شدن از پنجره و ساير كارهاي پرخطر. با اين حال باز هم تاكيد ميكنم مهمترين اختلالي كه بيشفعالي در زندگي كودك ايجاد ميكند لطمههاي آموزشي است.
در درمان اين كودكان بيشتر بهدنبال تغيير رفتار و رفتار درماني باشيم يا اينكه دارو كاربرد بيشتري دارد؟
اين سؤال خوبي است. ببينيد، در درمان اين بيماران بايد بدانيم كه آيا بهدنبال تغيير رفتار هستيم؟ در پاسخ بايد بگويم براي كودكاني كه دچار بيتوجهي هستند خانواده
به هيچ وجه موفق به تغيير رفتار نميشود. پس در اينجا ما يك سري مداخلات رفتاري مدرسه محور داريم كه براي اجراي آنها حتي معلم و مدير مدرسه هم بايد آموزش ببينند و درك كنند كه بايد با اين دانشآموز چه برخوردي داشته باشند. دادن تكاليف كوتاه و پاداشهاي كوتاه در اين مورد خيلي مؤثرند چون در مورد اين كودكان به هيچ وجه تنبيه تاثير ندارد. حتي دادن اين پاداشهاي كوتاه بايد در خانواده هم ادامه پيدا كند.
بازي درماني و كاردرماني چطور؟
اين دو فاكتور هم در درمان اين كودكان بسيار مهم است. اما بايد بگويم اين نوع مداخلات در تعداد زيادي از اين كودكان بهمدت طولاني مؤثر نيست و در اينجاست كه دارودرماني (ريتالين) براي اين كودكان ضروري ميشود. در غيراين صورت اين كودكان در بزرگسالي به سمت مواد و داروهايي كشانده ميشوند كه برانگيختگي مغز را زياد ميكند چون عملكرد قسمتي از مغز آنها كند است. همچنين در كودكان نيز عدممصرف دارو باعث ميشود اين كودكان براي برانگيختگي مغز، معلم و يا والدين خود را عصباني كنند و اين كار براي آنها تا حدودي لذتبخش است. پس يكي از بهترين درمانها در اين افراد دارويهاي محركي است كه برانگيختگي مغز را اصلاح ميكنند.
گاهي اوقات هم براي اين كودكان داروهاي آرامبخش تجويز ميشود. اين كار درست است؟
ممكن است همراه بيشفعالي، تيك، وسواس، افسردگي و يا اضطراب هم وجود داشته باشد كه در اين موارد داروهاي ضداضطراب و يا ضدوسواس هم براي اين كودكان تجويز ميشود. البته اين داروها به هيچ وجه درمان قطعي محسوب نميشوند.
بهعنوان سؤال آخر، والدين چند درصد از كودكان براي شروع درمان كودكشان مراجعه ميكنند؟
اينكه چه تعداد از والدين براي درمان كودكشان مراجعه ميكنند، سؤال مهمي است. اگر ما فرض بگيريم كه يك ميليون و 500 هزار نفر دانشآموز در ايران داريم، از اين تعداد 150هزار نفر مبتلا به بيشفعالي هستند. اما اينكه چند نفر از آنها درمان ميشوند، 15 هزار نفر بيشتر نيستند. پس بايد بگويم مشكل ما بياطلاعي و بداطلاعي والدين است.