زن که در را گشود، مرد خندان سلام کرد . . . . سلام، چیه، چه خبره ؟!
چی شده این قدر خوشحالی؟! آه، چقدر هم چیز میز خریدی، گنج پیدا کردی !؟
. . . . آره، آره، اگه بدونی چی شده، با اضافه کاریم موافقت کردن . . . .
اضافه کاری ؟ کی ؟! تو که این همه اضافه کاری میکنی ؟! . . . . بذار بیام تو
تا بهت بگم . . . . بیا بیا. مرد وارد تنها اتاق خونه شد، به سلام بچّهها پاسخ
گفت و کنار رختخوابها نشست. بچّهها مشغول نوشتن بودند. بچّهها امشب
باباتون میوه خریده. بچّهها با چشمهای باز به هم نگاه کردند و با سرعت به
طرف کیسههای نایلونی دویدند . . . . یه دقیقه ساکت ببینم باباتون چی میگه
. . . . آره، با اضافه کاریم موافقت شده، ۱۲ ساعت شیفت کاریمه، ۴ ساعت هم
اضافه کاری قبلی، شب ها هم وایمیستم نگهبانی تا صبح ساعتی x تومن . . . .
پس دیگه خونه نمیآی !؟ .... عیب نداره، عوضش دیگه غرغر صاحبخونه
تموم میشه. دو سه سالی که بگذره، قرضها رو هم میدیم . . . .
نایلونها پاره شده و صدای خوردن میوه همه جا شنیده میشد . . . .
مرد اشکهاشو آروم پاک کرد .... خدایا شکرت.
چی شده این قدر خوشحالی؟! آه، چقدر هم چیز میز خریدی، گنج پیدا کردی !؟
. . . . آره، آره، اگه بدونی چی شده، با اضافه کاریم موافقت کردن . . . .
اضافه کاری ؟ کی ؟! تو که این همه اضافه کاری میکنی ؟! . . . . بذار بیام تو
تا بهت بگم . . . . بیا بیا. مرد وارد تنها اتاق خونه شد، به سلام بچّهها پاسخ
گفت و کنار رختخوابها نشست. بچّهها مشغول نوشتن بودند. بچّهها امشب
باباتون میوه خریده. بچّهها با چشمهای باز به هم نگاه کردند و با سرعت به
طرف کیسههای نایلونی دویدند . . . . یه دقیقه ساکت ببینم باباتون چی میگه
. . . . آره، با اضافه کاریم موافقت شده، ۱۲ ساعت شیفت کاریمه، ۴ ساعت هم
اضافه کاری قبلی، شب ها هم وایمیستم نگهبانی تا صبح ساعتی x تومن . . . .
پس دیگه خونه نمیآی !؟ .... عیب نداره، عوضش دیگه غرغر صاحبخونه
تموم میشه. دو سه سالی که بگذره، قرضها رو هم میدیم . . . .
نایلونها پاره شده و صدای خوردن میوه همه جا شنیده میشد . . . .
مرد اشکهاشو آروم پاک کرد .... خدایا شکرت.