به سوی تو به شوق روی تو به طرف کوی تو سپیده دم آیم

مگر تو را جویم بگو کجایی نشان تو گه از زمین گاهی زآسمان

ببین چه بی پروا ره تو می پویم بگو کجایی

کی رود رخ ماهت از نظرم

به غیر نامت کی نام دگر ببرم

اگر تو را جویم حدیث دل گویم

بگو کجایی

به دست تو دادم دل پریشانم دگر چه خواهی

فتادهام از پا بگو که از جانم دگر چه خواهی

یکدم از خیالت من نمی روم ای غزال من

دگر چه پرسی زحال من

تا هستم من اسیر کوی توام به آرزوی توام

اگر تورا جویم حدیث دل گویم بگو کجایی

به دست تو دادم دل پریشانم بگو کجایی

فتاده ام از پا بگو که از جانم دگر چه خواهی