در اسلام تأثيرپذيرى، خودباختگى، تملّق، اطاعت، تحقير و ذلتپذيرى اهل ايمان از كفار و طاغوت ممنوع است، قرآن مىفرمايد: خدا و رسول و اهل ايمان عزيز و شكست ناپذيرند. «للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين»(منافقون، 8.) امّا اين به معناى قطع رابطه كلى نيست، زيرا:
1. حضرت سليمان به بلقيس كه پادشاه كافرى بود، نامه نوشت. «انّه من سليمان و انّه بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»(نمل، 30)
2. ابراهيم خداپرست با نمرود كه ادعاى الوهيت داشت، احتجاج كرد. «ألمتر الى الّذى حاجّ ابراهيم فى ربّه»(بقره، 258)
3. پيامبر به سران كفر نامه نوشت.
4. حضرت علىعليه السلام و امامان معصوم، با نامهها و نشستها و احتجاجاتى كه با مخالفان و رقباى خود داشتند آنها را دعوت به حق واز ظلم وستم و بىعدالتى منع كرده وهشدار مىدادند.
بنابراين، رابطهاى در حد و مرز دعوت به حق، احتجاج و جدالنيكو و موعظه و امر به معروف يا انتقاد و توبيخ يا محكوم كردن و افشاگرى افكار و عملكرد نااهلان رو در رو يا با نامه و يا با هر وسيلهى ديگر، مانعى ندارد. نمونهى آن را در نامه امام خمينى به رئيس كمونيستها - گورباچف - كه در زمان خود ابرقدرت شرق بود، مشاهده مىكنيم، در اينگونه ارتباطات هيچگونه تحقير و ذلتپذيرى، سازش و مداهنه، التماس و خودباختگى به چشم نمىخورد؛ بلكه اين ارتباطات برخاسته از ايمان سرشار و يقين و جرأت و عمل به وظيفه مىباشد.
امامان ما با دشمنان سرسخت خودشان به گفتگو مىنشستند. مرحوم طبرسى، احتجاجات امامان معصوم را قرنها قبل گردآورى كرده است. شايد بتوان گفت؛ بيشترين رونق اين نشستهاى علمى اهلبيت با مخالفان در زمان حضرت رضاعليه السلام و با جلساتى كه مأمون تشكيل مىداد، بود. اكنون كه سخن به اينجا رسيد به يكى از اين گفتگوها اشاره كنم:
يكى از فرقههايى كه نامشان در كنار يهود و نصارا و مجوس در قرآن آمده، فرقهى صابئين است. عمر صابئى كه دانشمندى قوى و جسور بود، رهبرى اين گروه را عهدهدار بود و بارها با امام رضا بحث كرده بود.
در يكى از اين جلسات، استدلال امام رضاعليه السلام به گونهاى بود كه رهبر صابئين اقرار كرد كه با اين بيان در همين حال قلبم نرم شده است. «الآن لان قلبى»
در اين هنگام صداى اذان بلند شد، امام جلسه را ترك كرد. به امام عرض كردند، اين جلسه مهمترين جلسات تاريخ است، ادامه بدهيد تا كار اين دانشمند يكسره شود، فرمود: نماز اول وقت بر تشكيل هر جلسهاى اولويت دارد.
1. حضرت سليمان به بلقيس كه پادشاه كافرى بود، نامه نوشت. «انّه من سليمان و انّه بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»(نمل، 30)
2. ابراهيم خداپرست با نمرود كه ادعاى الوهيت داشت، احتجاج كرد. «ألمتر الى الّذى حاجّ ابراهيم فى ربّه»(بقره، 258)
3. پيامبر به سران كفر نامه نوشت.
4. حضرت علىعليه السلام و امامان معصوم، با نامهها و نشستها و احتجاجاتى كه با مخالفان و رقباى خود داشتند آنها را دعوت به حق واز ظلم وستم و بىعدالتى منع كرده وهشدار مىدادند.
بنابراين، رابطهاى در حد و مرز دعوت به حق، احتجاج و جدالنيكو و موعظه و امر به معروف يا انتقاد و توبيخ يا محكوم كردن و افشاگرى افكار و عملكرد نااهلان رو در رو يا با نامه و يا با هر وسيلهى ديگر، مانعى ندارد. نمونهى آن را در نامه امام خمينى به رئيس كمونيستها - گورباچف - كه در زمان خود ابرقدرت شرق بود، مشاهده مىكنيم، در اينگونه ارتباطات هيچگونه تحقير و ذلتپذيرى، سازش و مداهنه، التماس و خودباختگى به چشم نمىخورد؛ بلكه اين ارتباطات برخاسته از ايمان سرشار و يقين و جرأت و عمل به وظيفه مىباشد.
امامان ما با دشمنان سرسخت خودشان به گفتگو مىنشستند. مرحوم طبرسى، احتجاجات امامان معصوم را قرنها قبل گردآورى كرده است. شايد بتوان گفت؛ بيشترين رونق اين نشستهاى علمى اهلبيت با مخالفان در زمان حضرت رضاعليه السلام و با جلساتى كه مأمون تشكيل مىداد، بود. اكنون كه سخن به اينجا رسيد به يكى از اين گفتگوها اشاره كنم:
يكى از فرقههايى كه نامشان در كنار يهود و نصارا و مجوس در قرآن آمده، فرقهى صابئين است. عمر صابئى كه دانشمندى قوى و جسور بود، رهبرى اين گروه را عهدهدار بود و بارها با امام رضا بحث كرده بود.
در يكى از اين جلسات، استدلال امام رضاعليه السلام به گونهاى بود كه رهبر صابئين اقرار كرد كه با اين بيان در همين حال قلبم نرم شده است. «الآن لان قلبى»
در اين هنگام صداى اذان بلند شد، امام جلسه را ترك كرد. به امام عرض كردند، اين جلسه مهمترين جلسات تاريخ است، ادامه بدهيد تا كار اين دانشمند يكسره شود، فرمود: نماز اول وقت بر تشكيل هر جلسهاى اولويت دارد.