[You must be registered and logged in to see this image.]
الف: اولين حواسپرتي كه ميشناسم «كبري» بود؛ در همان درس كلاس دوم دبستان كه كتاب درسياش را در حياط جا گذاشت و همان شب، باران باريد و كتاب خيس شد و...
كار كبري آن قدر برايم عجيب بود كه نميديدم تا صبحانه ميخورم مادرم همه وسايلم را نگاه ميكند و دفترها، مدادها و كتاب هايي را كه گوشه و كنار اتاقها انداختهام، در كيف مدرسهام ميگذارد، دستكشهايم را به دستم ميدهد و هرچه را در مدرسه جا ميگذارم، او ميآيد باز پس ميگيرد، اما هنوز نميدانستم خودم هم، حواس پرتم.
ب: بعدها، متوجه خودم شدم، ديدم يك حواسپرت درست و حسابي ام. يادم ميرفت برنامه درسيام را عوض كنم، هفته گذشته كاپشنم را جا گذاشتم، چترم را گم كردم؛ فراموش كردم با خودم خودكار بردارم.
حفظ كردنم خوب نيست، چون موقع حفظ كردن تمركز ندارم. يادگيريام گاهي خوب نيست، چون سركلاس حواسم پرت ميشود. وقتي درس ميخوانم ميبينم يك ساعت گذشته و من روي يك صفحه خيره ماندهام و حواسم جاي ديگري است. اصلاً دروغ چرا، همين هفته، حواسم پرت شده و يادم رفته بود صفحه گزارش دارم.
پ: پنجره تاكسي، قاب زيبايي شده بود براي درختهاي پاييز. از پشت شيشه زل زده بودم به برگريزان و زيبايي بيانتهاي آن. اي خزان زيبا... داشتم زمزمه ميكردم.
اين هم صداي تمام آدمهايي كه در تاكسي نشسته بودند. با هم فرياد ميزدند: «خانم. خانم. اين آقا ميخواهد پياده شود.»
من حتي متوجه نشده بودم قاب عكس زيبايم، از حركت ايستاده است!
ت: تو هم وضعت بهتر از من نبود. به من نخند! كلافه بودي. اين همه حواسپرتي فقط باعث آزار بود. باعث فرسودگي روحي. يادت رفته بود امتحان داري و يادت رفته بود امانت دوستت را پس بدهي،يادت رفت لباس گرم بپوشي و سرما خوردي. هر روز خسته از كارهايي بودي كه انجام نشده و يا اگر شده با كلي زحمت و اذيت، كه ميتوانست با يك حواس جمع زودتر و سادهتر انجام شود. مثل الهه؛ مثل پويا؛ كه هميشه مرتب و آرامند، لبخند ميزنند و دلشوره ندارند. نه از امتحان واهمه دارند، نه از اينكه دوستانشان را ببينند، چون هر چه امانت ميگيرند، صحيح و سالم و سر موقع پس ميآوردند.
ف: فقط اينها نيست كه بايد درست شود. حتي وقتي در باره مسئله مهمي با من حرف ميزنند و من هم بايد نظرم را درباره همان مسئله بگويم، يك دفعه حواسم پرت ميشود و ميبينم همه منتظرند تا حرف بزنم، اما من بخشي ازصحبتها را نشنيدهام و اصلاً نميدانم موضوع چيست؟ با اينكه به ظاهر كاملاً گوش دادهام، بهطور مثال وقتي معلم ميخواهد از من درس بپرسد متوجه سؤالش نميشوم و او بايد دو باره سؤالش را تكرار كند.
ميم: مربوط به تمركز است. «كاوه كيان»
روان شناس ميگويد: «هر مسئله رواني، يك عامل فيزيولوژيكي هم دارد.
حواس پرتي هم مخصوص بخشي از مغز است كه دچار اختلال ميشود. البته اين اختلال در حدي نيست كه بيماري تلقي شود، با تمرين و تمركز ميتوان درمانش كرد.
عوامل به وجود آمدن حواس پرتي و عدم تمركز، در شرايط سني و اجتماعي مختلف، متفاوتند. نوجوانها به دليل شرايط سنيشان، شيطنت دارند ، بازيگوشند و يا گاهي هنوز به اهميت بسياري از مسائل زندگي پي نبردند، پس حواس پرتيشان از نوع خودشان است و با اندكي تمرين، قابل درمان است.معمولاً به عادتي كه از كودكي مانده، بزرگ ترها مراقب وسايل آنها و وظايف روزانهشان هستند. اما اين مراقبتها به مرور و در سالهاي گذر از نوجواني، كم ميشود، در حالي كه آنها هنوز به بزرگ ترها تكيه دادهاند و البته در همين حال به دنبال استقلال خودشان هم هستند.»
دال: درست است. اين از حواسپرتي نيست. جاي حرف دال و ميم را در حروف الفبا ميدانم. اما به هر حال الان گزارش مرا به اين سو ميبرد.
چه ميخواستم بگويم؟ دال؟!
جاگذاشتن كيف در مدرسه از بزرگ ترين حواس پرتيها بوده است. با چند نوجوان صحبت كردم كه همگي كيفشان را در مدرسه جا گذاشته بودند و بعد همراه والدينشان برگشتند و از سرايه دار مدرسه كيف را گرفتهاند.
چتر، دومين وسيلهاي است كه جا ميماند و گم شدن خودكار و مداد هم در صدر حواسپرتيهاست. اما خب، آنهايي كه در سرماي زمستان بدون لباس گرم از مدرسه يا منزل بيرون ميروند و بعد از طي شدن مسافتي، يادشان ميآيد كاپشن يا ژاكت را جا گذاشتهاند، خيلي... خودم هم جزو آنها هستم.
ي: «يكي از درمانها اين است كه يادداشت برداري كنيد. كارهايي را كه ميخواهيد انجام دهيد و يا وسايلي را كه بايد برداريد، همه را بنويسيد و جايي جلوي چشم و يا در دفترچهاي يادداشت كنيد، اين مسئله به مرور به ذهنتان آرامش ميدهد و شما را به درمان ميرساند؛ مشروط بر اينكه عادت نشود و براي همين ميتوانيد به مرور بخشي از كارهايتان را از يادداشت حذف كنيد و به حافظه بسپاريد.ديگر اينكه در همان لحظهاي كه كاري به ذهنتان رسيد، همان را انجام دهيد و نگذاريد براي بعد. وقتي گفتي يادم باشد فردا اين كتاب را براي دوستم ببرم،همان لحظه برو، آن كتاب را بردار و در كيفت بگذار. اين به موقع انجام دادن كار، استرس حواس پرتي را كم ميكند.» اينها را كاوه كيان ميگويد.
ح: حواست جمع باشد. وقتي ميخواهي كتاب برداري، نرو سر يخچال خيره بماني كه چه كاري داشتم. اين قدر در خانه از اين اتاق به آن اتاق نگرد، چون يادت رفته دنبال چه ميگردي و اصلاً ميخواستي چه كاري انجام دهي و...
حل كردن جدول هم خوب است. كمك ميكند. ميتواني امتحان كني. خوردن غذاها و سبزيجاتي كه حاوي ويتامين ب كمپلكس هستند و مصرف بادام، قدرت حافظه را زياد ميكند. البته ما كه حافظهمان خوب است فقط كمي حواس پرتيم
الف: اولين حواسپرتي كه ميشناسم «كبري» بود؛ در همان درس كلاس دوم دبستان كه كتاب درسياش را در حياط جا گذاشت و همان شب، باران باريد و كتاب خيس شد و...
كار كبري آن قدر برايم عجيب بود كه نميديدم تا صبحانه ميخورم مادرم همه وسايلم را نگاه ميكند و دفترها، مدادها و كتاب هايي را كه گوشه و كنار اتاقها انداختهام، در كيف مدرسهام ميگذارد، دستكشهايم را به دستم ميدهد و هرچه را در مدرسه جا ميگذارم، او ميآيد باز پس ميگيرد، اما هنوز نميدانستم خودم هم، حواس پرتم.
ب: بعدها، متوجه خودم شدم، ديدم يك حواسپرت درست و حسابي ام. يادم ميرفت برنامه درسيام را عوض كنم، هفته گذشته كاپشنم را جا گذاشتم، چترم را گم كردم؛ فراموش كردم با خودم خودكار بردارم.
حفظ كردنم خوب نيست، چون موقع حفظ كردن تمركز ندارم. يادگيريام گاهي خوب نيست، چون سركلاس حواسم پرت ميشود. وقتي درس ميخوانم ميبينم يك ساعت گذشته و من روي يك صفحه خيره ماندهام و حواسم جاي ديگري است. اصلاً دروغ چرا، همين هفته، حواسم پرت شده و يادم رفته بود صفحه گزارش دارم.
پ: پنجره تاكسي، قاب زيبايي شده بود براي درختهاي پاييز. از پشت شيشه زل زده بودم به برگريزان و زيبايي بيانتهاي آن. اي خزان زيبا... داشتم زمزمه ميكردم.
اين هم صداي تمام آدمهايي كه در تاكسي نشسته بودند. با هم فرياد ميزدند: «خانم. خانم. اين آقا ميخواهد پياده شود.»
من حتي متوجه نشده بودم قاب عكس زيبايم، از حركت ايستاده است!
ت: تو هم وضعت بهتر از من نبود. به من نخند! كلافه بودي. اين همه حواسپرتي فقط باعث آزار بود. باعث فرسودگي روحي. يادت رفته بود امتحان داري و يادت رفته بود امانت دوستت را پس بدهي،يادت رفت لباس گرم بپوشي و سرما خوردي. هر روز خسته از كارهايي بودي كه انجام نشده و يا اگر شده با كلي زحمت و اذيت، كه ميتوانست با يك حواس جمع زودتر و سادهتر انجام شود. مثل الهه؛ مثل پويا؛ كه هميشه مرتب و آرامند، لبخند ميزنند و دلشوره ندارند. نه از امتحان واهمه دارند، نه از اينكه دوستانشان را ببينند، چون هر چه امانت ميگيرند، صحيح و سالم و سر موقع پس ميآوردند.
ف: فقط اينها نيست كه بايد درست شود. حتي وقتي در باره مسئله مهمي با من حرف ميزنند و من هم بايد نظرم را درباره همان مسئله بگويم، يك دفعه حواسم پرت ميشود و ميبينم همه منتظرند تا حرف بزنم، اما من بخشي ازصحبتها را نشنيدهام و اصلاً نميدانم موضوع چيست؟ با اينكه به ظاهر كاملاً گوش دادهام، بهطور مثال وقتي معلم ميخواهد از من درس بپرسد متوجه سؤالش نميشوم و او بايد دو باره سؤالش را تكرار كند.
ميم: مربوط به تمركز است. «كاوه كيان»
روان شناس ميگويد: «هر مسئله رواني، يك عامل فيزيولوژيكي هم دارد.
حواس پرتي هم مخصوص بخشي از مغز است كه دچار اختلال ميشود. البته اين اختلال در حدي نيست كه بيماري تلقي شود، با تمرين و تمركز ميتوان درمانش كرد.
عوامل به وجود آمدن حواس پرتي و عدم تمركز، در شرايط سني و اجتماعي مختلف، متفاوتند. نوجوانها به دليل شرايط سنيشان، شيطنت دارند ، بازيگوشند و يا گاهي هنوز به اهميت بسياري از مسائل زندگي پي نبردند، پس حواس پرتيشان از نوع خودشان است و با اندكي تمرين، قابل درمان است.معمولاً به عادتي كه از كودكي مانده، بزرگ ترها مراقب وسايل آنها و وظايف روزانهشان هستند. اما اين مراقبتها به مرور و در سالهاي گذر از نوجواني، كم ميشود، در حالي كه آنها هنوز به بزرگ ترها تكيه دادهاند و البته در همين حال به دنبال استقلال خودشان هم هستند.»
دال: درست است. اين از حواسپرتي نيست. جاي حرف دال و ميم را در حروف الفبا ميدانم. اما به هر حال الان گزارش مرا به اين سو ميبرد.
چه ميخواستم بگويم؟ دال؟!
جاگذاشتن كيف در مدرسه از بزرگ ترين حواس پرتيها بوده است. با چند نوجوان صحبت كردم كه همگي كيفشان را در مدرسه جا گذاشته بودند و بعد همراه والدينشان برگشتند و از سرايه دار مدرسه كيف را گرفتهاند.
چتر، دومين وسيلهاي است كه جا ميماند و گم شدن خودكار و مداد هم در صدر حواسپرتيهاست. اما خب، آنهايي كه در سرماي زمستان بدون لباس گرم از مدرسه يا منزل بيرون ميروند و بعد از طي شدن مسافتي، يادشان ميآيد كاپشن يا ژاكت را جا گذاشتهاند، خيلي... خودم هم جزو آنها هستم.
ي: «يكي از درمانها اين است كه يادداشت برداري كنيد. كارهايي را كه ميخواهيد انجام دهيد و يا وسايلي را كه بايد برداريد، همه را بنويسيد و جايي جلوي چشم و يا در دفترچهاي يادداشت كنيد، اين مسئله به مرور به ذهنتان آرامش ميدهد و شما را به درمان ميرساند؛ مشروط بر اينكه عادت نشود و براي همين ميتوانيد به مرور بخشي از كارهايتان را از يادداشت حذف كنيد و به حافظه بسپاريد.ديگر اينكه در همان لحظهاي كه كاري به ذهنتان رسيد، همان را انجام دهيد و نگذاريد براي بعد. وقتي گفتي يادم باشد فردا اين كتاب را براي دوستم ببرم،همان لحظه برو، آن كتاب را بردار و در كيفت بگذار. اين به موقع انجام دادن كار، استرس حواس پرتي را كم ميكند.» اينها را كاوه كيان ميگويد.
ح: حواست جمع باشد. وقتي ميخواهي كتاب برداري، نرو سر يخچال خيره بماني كه چه كاري داشتم. اين قدر در خانه از اين اتاق به آن اتاق نگرد، چون يادت رفته دنبال چه ميگردي و اصلاً ميخواستي چه كاري انجام دهي و...
حل كردن جدول هم خوب است. كمك ميكند. ميتواني امتحان كني. خوردن غذاها و سبزيجاتي كه حاوي ويتامين ب كمپلكس هستند و مصرف بادام، قدرت حافظه را زياد ميكند. البته ما كه حافظهمان خوب است فقط كمي حواس پرتيم