[You must be registered and logged in to see this image.]
نویسنده : لی یف نیکالایویچ تولستوی
مترجم : محمد مجلسی

..............................
مشخصات کتاب :
تعداد صفحه : 644
نشر : دنیای نو (31 تیر، 1386)
شابک : 964-8263-34-5
قطع کتاب : وزیری

..............................
رستاخيز به ظاهر داستاني كلاسيك و عاشقانه است، كه تولستوي به خوبي از آن براي پيشبرد و بازگويي نظريات اخلاقي و ديني و انساني خود بهره مي‌جويد.

خلاصه داستان :
ماسلوا دختري است روستايي كه پدري ولگرد و آواره داشته.
اين دختر از كودكي نزد دو خانم بيوه به خدمتكاري در خانه آنها گماشته مي‌شود و آنها به او لقب دختر نجات يافته مي‌دهند. در 18 سالگي اين دختر جوان، در خانه آن دو بيوه ثروتمند با پرنسي به نام نخلودف آشنا و توسط او فريفته مي‌شود و نخلودف ديدگاه اقتصادي خاصي دارد و بيش‌تر مايل به تقسيم اراضي و مالكيت اشتراكي است و از لحاظ عاطفي به عدالت و برابري اعتقاد فراواني دارد. ماسلوا در خانه ارباب خود گرفتار توطئه‌اي مرگبار مي‌شود و اربابش با دسيسه‌اي از سوي افرادي مرتبط با آن خانه، به قتل مي‌رسد. مأموران به ماسلوا ظنين شده و او را دستگير مي‌كنند. هنگامي كه نخلودف از جريان آگاه مي‌شود و ماسلوا را بازمي‌شناسد، به ملاقات او مي‌آيد و شرمنده و خجالت‌زده از رفتار سابق خود، تصميم مي‌گيرد با قبول وكالت ماسلوا و سرپرستي و احتمالاً ازدواج با وي، رنج‌هايش را كاهش دهد و اسباب آزادي او را فراهم كند. خط سير داستان از اينجا روالي ساده مي‌يابد و ماسلوا با تخفيف در مجازات از سوي دادگاه، به سيبري تبعيد مي‌گردد. نخلودف نيز همراه او به سيبري مي‌رود و در آنجا فردي به نام سيمونسون با ماسلوا ازدواج مي‌كند، زيرا نخلودف به اين نتيجه رسيده كه ازدواج با او برايش خوشبختي به ارمغان نخواهد آورد. لذا دست ماسلوا را باز مي‌گذارد تا خود همسرش را انتخاب كند. سپس او را ترك مي‌كند و همزمان با اين گذشت و فداكاري افكار جديدي نسبت به مسيحيت و مذهب و عدالت و برابري در ذهنش خلق مي‌شود. انديشه‌هايي كه تولستوي در فصل پاياني رستاخيز به آنها مي‌پردازد:

«مردم كه همگي در پيشگاه خداوند گناهكار هستند، حق ندارند همنوعان خود را مجازات كنند و تمام تصورات غلط آنها راجع به عدالت جز يك فايده عملي ندارد؛ كه اين عدالت را در ميان دست‌هاي اشخاص محتاج و طماع گذاشته كه براي زندگي خود ديگران را با آن اذيت و آزار كنند و وسيله‌اي براي از ميان بردن تمام اين مفاسد لازم است و چنان كه مسيح گفته: بايد هميشه نظر عفو و بخشش داشت و كساني كه حق مجازات دارند، آنهايي هستند كه اعمالشان هرگز ملامت‌پذير و قابل سرزنش نباشد2.»

داستان رستاخيز سرانجام با اين روياي نخلودف پايان مي‌يابد كه در آن رستاخيز را به وضوح مشاهده مي‌كند و بي‌حسي و مرگ شيرين اعضايش را دربرمي‌گيرد. به نظرش مي‌رسد، پس از آن زندگاني با درد و رنج، ناگهان به آسايش و خوشي باشكوهي كه جستجو مي‌كرد، تبديل شده است.