من منتقد نیستم. تنها بیننده ی هر ساله ی سریال هایی هستم که بعدا از خودم می پرسم که اینها پیش خود چه  فکر کرده اند؟ راحع به من؟ راجع به بیننده هایی مثل من؟
ماه عسل می بینیم و با زندگی افراد ناشناس و البته  جذاب آشنا می شویم. یک دل سیر گریه می کنیم و گونه می خسیم و اذان می گویند....
سریالی می بینیم که نشان می دهد پولدار ها یا احمق اند یا بدبخت خروس و مادرانه را می گویم؛
احمق اند که ندیده و نشناخته برای دخترشان به یک کارگردان فیلم های عروسی پول میدهند که  در ایران ماندگارش کنند. دختر آدم های پولدار هم به تمام معنا کودن هستند و خلاف.
پولدار ها بد بختند چون با زندگی که آب از لب و لوچه ی آدم آویزان می کند، همسرشان رفته، دخترشان  معتاد شده و کلفتشان مادرانه نصیحتشان می کند!

خیلی برنامه های خوبی می سازند این روزها... اینکه آدم های شکست خورده  مثل مریم زمان، عشق سابق مرد اول فیلم، یک زن محجبه ی خانوم موفق و مبادی اداب است که در 40 سالگی روی حرف پدرش حرف نمی زند و یک مادری دارد که بیایید و ببینید!! خانوم، قلق شوهر دان و هرچه بگویم از این خانواده کم گفته ام!

در عوض این دختر چشم سفید اردلان... حیف شیر مادرش!! مرا ببینید چه می گویم!! یک نفر باید بیاید چند تا فحش به مادر ظالم و سنگدلش بدهد !

اصولا ما یاد می گیریم که هرگز پولدار نشویم. چون خوشبختی فقیرانه بهتر از بدبختی شاهانه است.
 در واقع این را می آموزیم که به همین شرایط نکبت بار خود راضی باشیم چون همه ی پولدار ها که تعدادشان کم است حرامخور و مفسد و بد ذات هستند.

در سریال های ماه رمضان ما و مخصوصا ما خانم ها یاد می گیریم اگر شوهرمان هزار جور گیر  وگور داشت هی فرتی برایش قهر کنیم و او هم هی بدود دنبالمان برای آشتی ... هی برویم توی اتاق و قهر باشیم هی او ناز ما را بکشد...
تازه پدرمان هم یاد می گیرد چه قدر خوب و طنز با همه ی مشکلات بر خورد کند اینقدر خوب که دائی مان هم باید یاد بگیرد که دری وری بشنود و بازهم  شام خانه مان باشد!!!
با دیدن این برنامه ها  یاد می گیریم که ...


یک سوال
این کارگردان ها و نویسنده ها در کدام شهر و کشور زندگی می کنند؟ در کدام باغ؟