پری قرنهاست که در ذهن و اندیشه ایرانیان زنده مانده است. از اوستا تا قصّههای عامیانه مادربزرگها، نام پری بارها تکرار شده است. پری موجودی افسانهای و بسیار زیبا و فریباست. در طیّ قرنها، شخصیت او بارها دگرگون شده؛ گاه مظهر هر گونه پلیدی و بدخواهی است و گاه همچون فرشته، به گفته حافظ (متوفی: 792 ق.)، «از هر عیب بری است»؛ گاه همراه جادوان (= جادوگران) است و گاه با جن یکسان.
نام پری در اوستا به صورت «Pairika» و در زبان پهلوی ذکر شده است.
پریان در اوستا موجوداتی اهریمنی و نابکارند که از آنها در کنار «جادوان» یاد شده است. در کنار دریای «فراخکرت» به صورت ستارگان دنبالهدار در میان زمین و آسمان میپرند و ستاره «تشتر» آنها را در هم میشکند. همچنان که «تشتر» در برابر «پری خشکسالی» نیز پایداری نموده و او را شکست داده است.
«موشپری» یکی از پریانی است که نامش در اوستا آمده است و دیگری پری «خناثئیتی» است که گرشاسپ، پهلوان مشهور، با او ارتباط داشت. پری در زند وندیداد «دیوزن» معرفی شده است.
در جایی از بندهش نیز به همین مفهوم به کار رفته و در جای دیگری از آن از جمله موجودات اهریمنی است که نامش در کنار نام «جادو» آمده است.
از اوستا تا قصّههای عامیانه مادربزرگها، نام پری بارها تکرار شده است. پری موجودی افسانهای و بسیار زیبا و فریباست. در طیّ قرنها، شخصیت او بارها دگرگون شده؛ در گزیدههای زادسپرم از «پری سگ پیکر» که در بیشهای جای دارد، یاد شده است و همچنین از «پری پیکران»ی که از دریا برآیند و پوشش مادی دارند و با جادوگری آفریدگان را تباه کنند.
در شاهنامه از پری در کنار «دیو» و نیز در کنار مرغ و جانوران درنده جزو فرمان بران و سپاهیان برخی از شاهان پیشدادی یاد شده است.
برخی از اسطوره شناسان ایرانی معتقدند که در روزگاران کهن، پیش از دین زرتشت، پری در اصل ایزد بانوی باروری و زایش بود که تولد فرزندان، برکت و فراوانی نعمت، جاری شدن آبها و رویش گیاهان به نیروی او بستگی داشت.
پری به مردان عشق میورزید و آتش عشق را در نهاد انسانها بر میافروخت و در این کار مانند زنی جوان، بسیار زیبا و فریبنده تصور میشد. ظاهراً پری پیش از ظهور دین زرتشت ستایش میشد اما با دینآوری زرتشت و در پی آن دگرگونیهای اجتماعی، در اعتقادات زرتشتیان به صورت موجودی زشت و اهریمنی درآمد.
با این حال، طرفه آن است که امروزه همچنان برخی از زرتشتیان برای گرفتن حاجت به «دخترشاه پریان» متوسل میشوند و سفرهای را به نام او همراه با آیینی خاصّ میگسترند.
نشانهایی از تصورات دیرین ایرانیان درباره ارتباط پری با کامکاری و باروری، با چهرهای ستودنی در ادب فارسی دوره اسلامی و فرهنگ عامه ایران باقی مانده است.
با وجود چهره اهریمنی پری در دین زردشتی، پری در ادب فارسی مظهر زیبایی است؛
چنان که شاعران معشوق خود را به پری مانند کردهاند. پری در کنار «حوری» و واژگانی مانند «ماه»، «گل» و «سرو»، که زیبایی و خوشاندامی را وصف میکند، در شعر غنایی فارسی بسیار به کار رفته است؛ و ترکیباتی نظیر پری پیکر، پری چهره، پری دیدار، پریرخسار، پری روی، پریزاد و پریزاده، همه زیبایی و دلربایی را وصف میکند.
در داستانهای فارسی «دختر شاهپریان» آنچنان زیبا است که ازدواج با او بهصورت آرزو در آمده است و در قصّههای عامیانه بارها از عشقورزی و ازدواج قهرمانان داستان با پریان، خاصّه دختر شاه پریان، یاد شده است؛ همچنانکه اسکندر، مطابق اسکندرنامه نسخه نفیسی، با پادشاه پریان به نام آراقیت و سپاهیانش با پریان دیگر، و حمزه در قصّه حمزه با اسمای پری ازدواج میکنند. بدین ترتیب، پری در قصّههای فارسی، بیش و کم، عیش و طرب و کامورزی و عشقبازی را تداعی میکند و از آن است که در «اسکندرنامهی کبیر» نامهای سه دختر شاه پریان، ملک طیفور، عبارت است از: فرحافزار، روح افزا و عیشافزا.
گاه پریان خود عاشق قهرمانان داستان میشوند و اگر قهرمانان به وصال با آنها تن در ندهند، پریان آنان را میآزارند و یا گرفتار جادو میکنند. در سامنامه، منظومهای منسوب به خواجوی کرمانی، شاعر سده هشتم، عالم افروز پری نیز عاشق سام است و میخواهد با او درآمیزد؛ اما سام که دلباخته پریدخت، دختر خاقان چین، است، همواره از پیوند با این پری سر میپیچد و او نیز با افسون خود پریدخت را به دریای چین میاندازد. با عنایت به اینکه در اوستا «Sama» لقب گرشاسپ است، چنین به نظر میرسد که عالم افروز در سام نامه دگرگونهای از همان پری خناثئیتی است که مطابق اوستا گرشاسب با او در آمیخت.
در داستانهای فارسی «دختر شاهپریان» آنچنان زیبا است که ازدواج با او بهصورت آرزو در آمده است و در قصّههای عامیانه بارها از عشقورزی و ازدواج قهرمانان داستان با پریان، خاصّه دختر شاه پریان، یاد شده است؛
در هزار و یک شب پری «جنیه» نامیده شده است و در حکایت «نورالدین و شمسالدین» و حکایت «ملک شهرمان و قمرزمان» پریان باعث میشوند که دختر و پسری به یکدیگر عشق بورزند و با هم ازدواج کنند؛ چنانکه بیژن در شاهنامه نیز در دفاع خود نزد افراسیاب، پری را باعث عشق خود و منیژه معرّفی میکند. این همه، ظاهراً، بازتابی از اعتقادات ایرانیان باستان درباره پری به عنوان الهه عشق و زایش است.
برخی از عوام ایران جایگاه پریان را که عبارت است از چشمه سارها، چاهها، پاکنهها و پلکان آب انبارها، اصطلاحاً «فاضل» مینامند. شایان توجّه است که در بیشتر مکانهای فاضل رطوبت هست؛ چنانکهگویی پری به گونهای با آب و رطوبت پیوند دارد. در اعتقادات ایرانیان باستان نیز جاری شدن آبها و رویش گیاهان به گونهای با پری در ارتباط بوده است.
در داستانهای فارسی نیز جایگاه پریان یا در چاه است، یا در دریاست، و یا در نهر و چشمه به سر میبرند و به آبتنی و شستوشوی مشغولند. در بخشی از دارابنامه ی طرسوسی با انسانهای آبی روبهروییم و از جمله زنی آبی که بسیار زیباست و قهرمان داستان دلباخته اوست و با هم ازدواج میکنند.
شاید این زن آبی همان «پری دریایی» باشد که ظاهراً اصل و نسب ایرانی ندارد و از اساطیر یونان و روم به فرهنگ ایرانی وارد شده است. به هر حال، در داستانهای فارسی همیشه هم جایگاه پریان در آب نیست. گاه نیز در زیرزمین پنهاناند که البته در آنجا نیز رطوبت هست. در برخی از داستانها هم جای آنها در کوه قاف یا نزدیک به آن ذکر شده است.
مطابق با آنچه در زبان و ادب فارسی آمده است، پریان از دیدگان انسانها پنهاناند، به سرعت در حرکتاند، بال و پر دارند، در هوا پرواز میکنند و پیش از آنکه به زمین فرود آیند، دود و ابر در آسمان پدیدار میگردد. چهره آنها مانند آدمی است اما اندامشان در دارابنامه ی طرسوسی به مرغ و پاهایشان در اسکندرنامه به چهارپایان شبیه است که در این صورت با سانتورها یا قنطورسها (Centaurus) در اساطیر یونان و روم همانندند. برخی از پریان با آدمیان همزادند و چهره آنان همانند چهره انسان همزادشان است.
پریان جلد دارند و گاه برای آبتنی از جلد خود بیرون میآیند و اگر کسی جلد آنها را برباید، نمیتوانند بگریزند. گاه نیز آنها در میوههایی نظیر نارنج و انار پنهانند؛ و، به احتمال بسیار، در قصّه مشهور «نارنج و ترنج» (بن مایه 408) دختر نارنج و ترنج پری است. پریان چون جادوی میدانند، به شکلهای اسب، گاو، اژدها، شیر و چهارپایان دیگر در میآیند. گاه نیز بهصورت مار، به ویژه مار سفید و مارمولکاند. در بسیاری از موارد هم به شکل پرندگان، خاصّه، کبوتر/ کفتر، ظاهر میشوند. در بسیاری از موارد نیز، به ویژه هنگامی که بخواهند قهرمانی را بفریبند و یا او را گرفتار بند عشق خود کنند، به شکل گورخری زیبا در میآیند و قهرمان را به دنبال خود میکشانند. (گفتنی است که در این گونه موارد، در قصّههای متاخّرتر «آهو» به جای «گورخر» ذکر شده است.) در شاهنامه بهرام چوبین را نیز گوری زیبا به دنبال خود میکشاند تا به کاخ زنی راه مییابد و میهمان او میگردد و هنگامی که از وی جدا میشود، منشی دیگر مییابد. اگر چه در شاهنامه زن یاد شده، به صراحت پری معرّفی نشده است؛ اما اسلوب داستان، مانند داستانهای عشق پریان است و تو گویی بهرام پس از ملاقات با زن اسرارآمیز، «پری زده» شده است؛ چنانکه در یکی از نسخههای کهن ترجمه تاریخ طبری، زن یاد شده، به صراحت «پری» دانسته شده که عاشق بهرام است و در مقابله بهرام و سپاهیانش با دشمنانشان، او با یارانش پیش سپاه بهرام میایستند و دشمنان بهرام هزیمت میکنند. پایان سحرآمیز زندگی بهرام گور، پادشاه ساسانی، در هفتپیکر نیز قابل تامّل است که او گوری را دنبال میکند و از پی آن به غاری میرود و از دیدگان مردم پنهان میشود. شاید آن گور نیز در داستان بهرام، همان پری باشد.
اگر چه در شاهنامه زن یاد شده، به صراحت پری معرّفی نشده است؛ اما اسلوب داستان، مانند داستانهای عشق پریان است و تو گویی بهرام پس از ملاقات با زن اسرارآمیز، «پری زده» شده است؛
در داستانهای عامیانه فارسی پریان مذکّر نیز حضور دارند. پریان از اسرار همه چیز آگاهند و در جادوی چیرهدست اند. با این حال، مطالب سمک عیار نشان میدهد که پریان همان جادوان (= جادوگران) نیستند چنانکه در اوستا نیز این دو از هم تفکیک شدهاند.
در قصّههای فارسی، پریان گاه با دیوها دوستاند و دیوها آنها را یاری میرسانند؛ و گاه نیز با هم دشمن و در ستیزند. در بسیاری از قصّهها نیز دیوی عاشق پری است و او را به تمنّای وصال خود اسیر کرده است؛ اما پری از پیوستن با دیو سخت امتناع دارد.
در داستانهای فارسی با دو گروه از پریان روبه روییم: گروهی که کافر و بدکردارند و آدمیان را میآزارند، زهر در چشمهها میکنند، انسانها را میربایند و سر دلباختگان و خواستگاران خود را میبرند، که ظاهراً در اینگونه داستانها صبغهای از اعتقادات کهن زردشتی درباره پری نمودار است؛ و گروهی دیگر از پریان، که خداپرست و نیکرفتارند و با جادوی خود به قهرمانان داستان یاری میرسانند، یا آنان را راهنمایی میکنند که با برگ درختی سحرآمیز چگونه دردها را درمان، بهویژه چشمان نابینا را بینا کنند، در این گونه موارد ظاهراً صبغه قداست والهی پری پیش از ظهور زرتشت، حفظ شده است.
پریان کافر و بدکردار از نام خدا میگریزند و آدمیان را گرفتار طلسم و جادو میکنند. قهرمانان برای رهایی از طلسم پریان به راهنمایی عابدی خداپرست نیازمندند که در سمک عیار از او به عنوان «یزدانپرست» یاد شده است و کارهای او وظایف کاهنان را در جوامع باستانی تداعی میکند. گاه نیز خضر و الیاس قهرمانان را از طلسم رها میکنند. پریان دارای گنجاند و هنگامی که قهرمانان طلسم آنها را میشکنند، گنج و سرمایه پریان را به دست میآورند.
داستانهای پریان بخشی از ادبیات بسیاری از مردم جهان را تشکیل میدهد که برخی از ویژگیهای پریان در ادبیات همه آنان مشترک است، نظیر اینکه پریان با جادوی خود خصلتهای نیک یا بد را به نوزادان میبخشند، اندیشههای دیگران را در مییابند و از آینده خبر میدهند، دارای کاخها و سفرههای رنگیناند، اشیاء و اشخاص را با جادوی خود به صورتهای گوناگون در میآورند و گنج و سرمایه سرشار دارند که به دیگران میبخشند. این ویژگیها در قصّههای عامیانه فارسی هم بیش و کم دیده میشود.
پریان با جادوی خود خصلتهای نیک یا بد را به نوزادان میبخشند، اندیشههای دیگران را در مییابند و از آینده خبر میدهند، ...
پری در ادب فارسی گاه به معنی «فرشته» و متضاد نامهایی مانند «دیو» و «اهرمن»، به معنی شیطان، به کار رفته است. در بسیاری از موارد هم با «جن» هم معنا است، چناکه در مرزباننامه آمده است که معزّمان (= افسونگران و جنگیران) پری را در شیشه میکنند و در غزلیات مولانا نیز به این موضوع اشاره شده است؛ اما در مثنوی از اینکه دیو (= جن) را در شیشه میکنند، سخن رفته است. در برخی از ترجمههای کهن فارسی قرآن نیز واژه «جن» به «پری» ترجمه شده است و در شعر فارسی به اینکه پری همانند جن با جنون و دیوانگی مرتبط است، اشاره شده است. ترکیباتی هم نظیر «پریافسای»، «پریبند»، «پریخوان»، «پریسای» و «پری گرفته» به معنی «جنگیر» است.
امروزه، برخی از عوام ایران پریان را «خوبان» و «از ما بهتران» نیز میگویند و معتقدند که زیر درختان و در کنار چشمهسارها و چاهها نباید خوابید زیرا ممکن است که آدمی «پریزده» شود؛ و آزار پریان را، که گاه منجر به جنون شخصی پریزده میشود، اصطلاحاً «ظفر» میگویند. برای درمان پریزده، به راهنمایی غیبگو یا پریخوان، در مکان «فاضل»، نظیر سایه درخت و کنار چشمهسار، زیرزمین و آبانبار، سفرهای که پارچه سبز یا سفید، آرد، نمک، شمع و آیینه از لوازم آن بود میگستردند و به خواندن اوراد میپرداختند. این رسم که «سفره سبزی کردن» نام دارد، اکنون تقریباً منسوخ شده است.
در اعتقادات ایرانیان کهن دو تصوّر درباره پری وجود داشت: یکی تصوّر منفی، که بر طبق اعتقادات زردشتی پری را پلید و اهریمنی میدانست؛ و دیگری تصوّری که پری را الهه عشق و باروری میدانست و صبغه قداست به پری میداد. پس از ورود اسلام به ایران نیز این دو ذهنیّت درباره پری دوام یافت. همچنین، ویژگیهای پری زردشتی با اعتقادات درباره جنیان بدجنس و شیاطین در آمیخت و، از سویی دیگر نیز، پری که زمانی ایزدبانو بود، مترادف با فرشته و حوری پنداشته شد. اما مهم این است که در طی قرنها پری همچنان در اندیشه و باورهای ایرانیان باقی مانده است.
نام پری در اوستا به صورت «Pairika» و در زبان پهلوی ذکر شده است.
پریان در اوستا موجوداتی اهریمنی و نابکارند که از آنها در کنار «جادوان» یاد شده است. در کنار دریای «فراخکرت» به صورت ستارگان دنبالهدار در میان زمین و آسمان میپرند و ستاره «تشتر» آنها را در هم میشکند. همچنان که «تشتر» در برابر «پری خشکسالی» نیز پایداری نموده و او را شکست داده است.
«موشپری» یکی از پریانی است که نامش در اوستا آمده است و دیگری پری «خناثئیتی» است که گرشاسپ، پهلوان مشهور، با او ارتباط داشت. پری در زند وندیداد «دیوزن» معرفی شده است.
در جایی از بندهش نیز به همین مفهوم به کار رفته و در جای دیگری از آن از جمله موجودات اهریمنی است که نامش در کنار نام «جادو» آمده است.
از اوستا تا قصّههای عامیانه مادربزرگها، نام پری بارها تکرار شده است. پری موجودی افسانهای و بسیار زیبا و فریباست. در طیّ قرنها، شخصیت او بارها دگرگون شده؛ در گزیدههای زادسپرم از «پری سگ پیکر» که در بیشهای جای دارد، یاد شده است و همچنین از «پری پیکران»ی که از دریا برآیند و پوشش مادی دارند و با جادوگری آفریدگان را تباه کنند.
در شاهنامه از پری در کنار «دیو» و نیز در کنار مرغ و جانوران درنده جزو فرمان بران و سپاهیان برخی از شاهان پیشدادی یاد شده است.
برخی از اسطوره شناسان ایرانی معتقدند که در روزگاران کهن، پیش از دین زرتشت، پری در اصل ایزد بانوی باروری و زایش بود که تولد فرزندان، برکت و فراوانی نعمت، جاری شدن آبها و رویش گیاهان به نیروی او بستگی داشت.
پری به مردان عشق میورزید و آتش عشق را در نهاد انسانها بر میافروخت و در این کار مانند زنی جوان، بسیار زیبا و فریبنده تصور میشد. ظاهراً پری پیش از ظهور دین زرتشت ستایش میشد اما با دینآوری زرتشت و در پی آن دگرگونیهای اجتماعی، در اعتقادات زرتشتیان به صورت موجودی زشت و اهریمنی درآمد.
با این حال، طرفه آن است که امروزه همچنان برخی از زرتشتیان برای گرفتن حاجت به «دخترشاه پریان» متوسل میشوند و سفرهای را به نام او همراه با آیینی خاصّ میگسترند.
نشانهایی از تصورات دیرین ایرانیان درباره ارتباط پری با کامکاری و باروری، با چهرهای ستودنی در ادب فارسی دوره اسلامی و فرهنگ عامه ایران باقی مانده است.
با وجود چهره اهریمنی پری در دین زردشتی، پری در ادب فارسی مظهر زیبایی است؛
چنان که شاعران معشوق خود را به پری مانند کردهاند. پری در کنار «حوری» و واژگانی مانند «ماه»، «گل» و «سرو»، که زیبایی و خوشاندامی را وصف میکند، در شعر غنایی فارسی بسیار به کار رفته است؛ و ترکیباتی نظیر پری پیکر، پری چهره، پری دیدار، پریرخسار، پری روی، پریزاد و پریزاده، همه زیبایی و دلربایی را وصف میکند.
در داستانهای فارسی «دختر شاهپریان» آنچنان زیبا است که ازدواج با او بهصورت آرزو در آمده است و در قصّههای عامیانه بارها از عشقورزی و ازدواج قهرمانان داستان با پریان، خاصّه دختر شاه پریان، یاد شده است؛ همچنانکه اسکندر، مطابق اسکندرنامه نسخه نفیسی، با پادشاه پریان به نام آراقیت و سپاهیانش با پریان دیگر، و حمزه در قصّه حمزه با اسمای پری ازدواج میکنند. بدین ترتیب، پری در قصّههای فارسی، بیش و کم، عیش و طرب و کامورزی و عشقبازی را تداعی میکند و از آن است که در «اسکندرنامهی کبیر» نامهای سه دختر شاه پریان، ملک طیفور، عبارت است از: فرحافزار، روح افزا و عیشافزا.
گاه پریان خود عاشق قهرمانان داستان میشوند و اگر قهرمانان به وصال با آنها تن در ندهند، پریان آنان را میآزارند و یا گرفتار جادو میکنند. در سامنامه، منظومهای منسوب به خواجوی کرمانی، شاعر سده هشتم، عالم افروز پری نیز عاشق سام است و میخواهد با او درآمیزد؛ اما سام که دلباخته پریدخت، دختر خاقان چین، است، همواره از پیوند با این پری سر میپیچد و او نیز با افسون خود پریدخت را به دریای چین میاندازد. با عنایت به اینکه در اوستا «Sama» لقب گرشاسپ است، چنین به نظر میرسد که عالم افروز در سام نامه دگرگونهای از همان پری خناثئیتی است که مطابق اوستا گرشاسب با او در آمیخت.
در داستانهای فارسی «دختر شاهپریان» آنچنان زیبا است که ازدواج با او بهصورت آرزو در آمده است و در قصّههای عامیانه بارها از عشقورزی و ازدواج قهرمانان داستان با پریان، خاصّه دختر شاه پریان، یاد شده است؛
در هزار و یک شب پری «جنیه» نامیده شده است و در حکایت «نورالدین و شمسالدین» و حکایت «ملک شهرمان و قمرزمان» پریان باعث میشوند که دختر و پسری به یکدیگر عشق بورزند و با هم ازدواج کنند؛ چنانکه بیژن در شاهنامه نیز در دفاع خود نزد افراسیاب، پری را باعث عشق خود و منیژه معرّفی میکند. این همه، ظاهراً، بازتابی از اعتقادات ایرانیان باستان درباره پری به عنوان الهه عشق و زایش است.
برخی از عوام ایران جایگاه پریان را که عبارت است از چشمه سارها، چاهها، پاکنهها و پلکان آب انبارها، اصطلاحاً «فاضل» مینامند. شایان توجّه است که در بیشتر مکانهای فاضل رطوبت هست؛ چنانکهگویی پری به گونهای با آب و رطوبت پیوند دارد. در اعتقادات ایرانیان باستان نیز جاری شدن آبها و رویش گیاهان به گونهای با پری در ارتباط بوده است.
در داستانهای فارسی نیز جایگاه پریان یا در چاه است، یا در دریاست، و یا در نهر و چشمه به سر میبرند و به آبتنی و شستوشوی مشغولند. در بخشی از دارابنامه ی طرسوسی با انسانهای آبی روبهروییم و از جمله زنی آبی که بسیار زیباست و قهرمان داستان دلباخته اوست و با هم ازدواج میکنند.
شاید این زن آبی همان «پری دریایی» باشد که ظاهراً اصل و نسب ایرانی ندارد و از اساطیر یونان و روم به فرهنگ ایرانی وارد شده است. به هر حال، در داستانهای فارسی همیشه هم جایگاه پریان در آب نیست. گاه نیز در زیرزمین پنهاناند که البته در آنجا نیز رطوبت هست. در برخی از داستانها هم جای آنها در کوه قاف یا نزدیک به آن ذکر شده است.
مطابق با آنچه در زبان و ادب فارسی آمده است، پریان از دیدگان انسانها پنهاناند، به سرعت در حرکتاند، بال و پر دارند، در هوا پرواز میکنند و پیش از آنکه به زمین فرود آیند، دود و ابر در آسمان پدیدار میگردد. چهره آنها مانند آدمی است اما اندامشان در دارابنامه ی طرسوسی به مرغ و پاهایشان در اسکندرنامه به چهارپایان شبیه است که در این صورت با سانتورها یا قنطورسها (Centaurus) در اساطیر یونان و روم همانندند. برخی از پریان با آدمیان همزادند و چهره آنان همانند چهره انسان همزادشان است.
پریان جلد دارند و گاه برای آبتنی از جلد خود بیرون میآیند و اگر کسی جلد آنها را برباید، نمیتوانند بگریزند. گاه نیز آنها در میوههایی نظیر نارنج و انار پنهانند؛ و، به احتمال بسیار، در قصّه مشهور «نارنج و ترنج» (بن مایه 408) دختر نارنج و ترنج پری است. پریان چون جادوی میدانند، به شکلهای اسب، گاو، اژدها، شیر و چهارپایان دیگر در میآیند. گاه نیز بهصورت مار، به ویژه مار سفید و مارمولکاند. در بسیاری از موارد هم به شکل پرندگان، خاصّه، کبوتر/ کفتر، ظاهر میشوند. در بسیاری از موارد نیز، به ویژه هنگامی که بخواهند قهرمانی را بفریبند و یا او را گرفتار بند عشق خود کنند، به شکل گورخری زیبا در میآیند و قهرمان را به دنبال خود میکشانند. (گفتنی است که در این گونه موارد، در قصّههای متاخّرتر «آهو» به جای «گورخر» ذکر شده است.) در شاهنامه بهرام چوبین را نیز گوری زیبا به دنبال خود میکشاند تا به کاخ زنی راه مییابد و میهمان او میگردد و هنگامی که از وی جدا میشود، منشی دیگر مییابد. اگر چه در شاهنامه زن یاد شده، به صراحت پری معرّفی نشده است؛ اما اسلوب داستان، مانند داستانهای عشق پریان است و تو گویی بهرام پس از ملاقات با زن اسرارآمیز، «پری زده» شده است؛ چنانکه در یکی از نسخههای کهن ترجمه تاریخ طبری، زن یاد شده، به صراحت «پری» دانسته شده که عاشق بهرام است و در مقابله بهرام و سپاهیانش با دشمنانشان، او با یارانش پیش سپاه بهرام میایستند و دشمنان بهرام هزیمت میکنند. پایان سحرآمیز زندگی بهرام گور، پادشاه ساسانی، در هفتپیکر نیز قابل تامّل است که او گوری را دنبال میکند و از پی آن به غاری میرود و از دیدگان مردم پنهان میشود. شاید آن گور نیز در داستان بهرام، همان پری باشد.
اگر چه در شاهنامه زن یاد شده، به صراحت پری معرّفی نشده است؛ اما اسلوب داستان، مانند داستانهای عشق پریان است و تو گویی بهرام پس از ملاقات با زن اسرارآمیز، «پری زده» شده است؛
در داستانهای عامیانه فارسی پریان مذکّر نیز حضور دارند. پریان از اسرار همه چیز آگاهند و در جادوی چیرهدست اند. با این حال، مطالب سمک عیار نشان میدهد که پریان همان جادوان (= جادوگران) نیستند چنانکه در اوستا نیز این دو از هم تفکیک شدهاند.
در قصّههای فارسی، پریان گاه با دیوها دوستاند و دیوها آنها را یاری میرسانند؛ و گاه نیز با هم دشمن و در ستیزند. در بسیاری از قصّهها نیز دیوی عاشق پری است و او را به تمنّای وصال خود اسیر کرده است؛ اما پری از پیوستن با دیو سخت امتناع دارد.
در داستانهای فارسی با دو گروه از پریان روبه روییم: گروهی که کافر و بدکردارند و آدمیان را میآزارند، زهر در چشمهها میکنند، انسانها را میربایند و سر دلباختگان و خواستگاران خود را میبرند، که ظاهراً در اینگونه داستانها صبغهای از اعتقادات کهن زردشتی درباره پری نمودار است؛ و گروهی دیگر از پریان، که خداپرست و نیکرفتارند و با جادوی خود به قهرمانان داستان یاری میرسانند، یا آنان را راهنمایی میکنند که با برگ درختی سحرآمیز چگونه دردها را درمان، بهویژه چشمان نابینا را بینا کنند، در این گونه موارد ظاهراً صبغه قداست والهی پری پیش از ظهور زرتشت، حفظ شده است.
پریان کافر و بدکردار از نام خدا میگریزند و آدمیان را گرفتار طلسم و جادو میکنند. قهرمانان برای رهایی از طلسم پریان به راهنمایی عابدی خداپرست نیازمندند که در سمک عیار از او به عنوان «یزدانپرست» یاد شده است و کارهای او وظایف کاهنان را در جوامع باستانی تداعی میکند. گاه نیز خضر و الیاس قهرمانان را از طلسم رها میکنند. پریان دارای گنجاند و هنگامی که قهرمانان طلسم آنها را میشکنند، گنج و سرمایه پریان را به دست میآورند.
داستانهای پریان بخشی از ادبیات بسیاری از مردم جهان را تشکیل میدهد که برخی از ویژگیهای پریان در ادبیات همه آنان مشترک است، نظیر اینکه پریان با جادوی خود خصلتهای نیک یا بد را به نوزادان میبخشند، اندیشههای دیگران را در مییابند و از آینده خبر میدهند، دارای کاخها و سفرههای رنگیناند، اشیاء و اشخاص را با جادوی خود به صورتهای گوناگون در میآورند و گنج و سرمایه سرشار دارند که به دیگران میبخشند. این ویژگیها در قصّههای عامیانه فارسی هم بیش و کم دیده میشود.
پریان با جادوی خود خصلتهای نیک یا بد را به نوزادان میبخشند، اندیشههای دیگران را در مییابند و از آینده خبر میدهند، ...
پری در ادب فارسی گاه به معنی «فرشته» و متضاد نامهایی مانند «دیو» و «اهرمن»، به معنی شیطان، به کار رفته است. در بسیاری از موارد هم با «جن» هم معنا است، چناکه در مرزباننامه آمده است که معزّمان (= افسونگران و جنگیران) پری را در شیشه میکنند و در غزلیات مولانا نیز به این موضوع اشاره شده است؛ اما در مثنوی از اینکه دیو (= جن) را در شیشه میکنند، سخن رفته است. در برخی از ترجمههای کهن فارسی قرآن نیز واژه «جن» به «پری» ترجمه شده است و در شعر فارسی به اینکه پری همانند جن با جنون و دیوانگی مرتبط است، اشاره شده است. ترکیباتی هم نظیر «پریافسای»، «پریبند»، «پریخوان»، «پریسای» و «پری گرفته» به معنی «جنگیر» است.
امروزه، برخی از عوام ایران پریان را «خوبان» و «از ما بهتران» نیز میگویند و معتقدند که زیر درختان و در کنار چشمهسارها و چاهها نباید خوابید زیرا ممکن است که آدمی «پریزده» شود؛ و آزار پریان را، که گاه منجر به جنون شخصی پریزده میشود، اصطلاحاً «ظفر» میگویند. برای درمان پریزده، به راهنمایی غیبگو یا پریخوان، در مکان «فاضل»، نظیر سایه درخت و کنار چشمهسار، زیرزمین و آبانبار، سفرهای که پارچه سبز یا سفید، آرد، نمک، شمع و آیینه از لوازم آن بود میگستردند و به خواندن اوراد میپرداختند. این رسم که «سفره سبزی کردن» نام دارد، اکنون تقریباً منسوخ شده است.
در اعتقادات ایرانیان کهن دو تصوّر درباره پری وجود داشت: یکی تصوّر منفی، که بر طبق اعتقادات زردشتی پری را پلید و اهریمنی میدانست؛ و دیگری تصوّری که پری را الهه عشق و باروری میدانست و صبغه قداست به پری میداد. پس از ورود اسلام به ایران نیز این دو ذهنیّت درباره پری دوام یافت. همچنین، ویژگیهای پری زردشتی با اعتقادات درباره جنیان بدجنس و شیاطین در آمیخت و، از سویی دیگر نیز، پری که زمانی ایزدبانو بود، مترادف با فرشته و حوری پنداشته شد. اما مهم این است که در طی قرنها پری همچنان در اندیشه و باورهای ایرانیان باقی مانده است.