Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


نمیخواین چیزی بگین!!ا

power_settings_newLogin to reply
+4
rasoul_myself
javad57m
beul
faezeh
8 posters

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا Emptyنمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
سلام سلام سلاااااااااااااااام
امشب آبجی فائزه باید میرفت ولایت ولی بلیط گیرش نیومد کلی و ننش ذوق زده شد ولی " بین خودمون باشه آبجی فائزه هم همچین غصش نشد ولی حیف شد " 2 ساعت و نیمو از دست دادم
تازه فردام باید بره شهریشو بریزه به حساب و اصلا براش مهم نیست و تصمیم داره حالا حالاها اینکارو نکنه! آخه الان خیلی دستو بالش تنگه 61 و ترجیح میده پولاشو در راه های بهتری مصرف کنه " مثلا اینکه یه چند تیکه لباس لازم داره " دلش شلوار پارچه ای کشیده ؛ از همه مهمتر یه شال خیلی خوشگل میخواد " تازه اسپری اشم تموم شده و مدتیه که از اون اسپری بو گندوا میزنه بعد خودش پیف پیف میکنه
خلاصه اینکه با ایهمه احتیاجات که اینا فقط چند فقرش بود دیگه جایی برا شهریه میمونه ؟! 12 ا
نه والا " بالله
حالا اینا فدا سرتونو فدا سر خودمو فداسر همه
آبجی فائزه ازتون کمک میخواد " آبجی فائزه ازتون یه سوالی داره
آبجی فائزه توحرفاش تعارف معارف نداره " شمام نداشته باشین " نیاین اینجا منو بپیچونین که آخرشم نه من چیزی حالیم بشه و نه شما که نوشتین
ماس سبک سنگین کنم

نمیخواد از نیت میت توضیح بدینا " این درسا رو ابجی فائزه خودش ملاست " یک کلوم بگین ؛ بزرگترین گناه چیه ؟
طرف شما چه خبط و خطایی کرده باشه دیگه دورشو خط میکشین؟
حالا بخششو توبه این چیزا رو فعلنی ندید بگیرین " تو برخورد اول چی بفمین خون میدوئه تو رخسارتون؟

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
اینکه میگم برخورد اول قصه داره !ا
آدمیزادم که کم قصه نداره ! منتهی گاهی وقتا قصه ها زیادی میمونن سر دلت " بعد ماس بشینیو سبک سنگین کنیو بی مصرفاشونو بریزی دورو واسه باقیشون فکر و خیال بکنی و خیالات واهی بسازی که مفد مفد غصه بخوریو هیچکی هم هیچی ازش نفهمه
حالا گاهی وقتا یه قصه هایی تافته میشن به یه ماجراهای دیگه " قصه ی اینه که نمیفهمی از کجا میخوری
حالا میدونین " یه وقتایی از رو میخوری " حساب کار دستته که خوردیو پس ماس بزنی " ولی وای به روزی که دوزاریت نیفته که ای بابا قصه تموم شدو ما نفهمیدیم خوردیم یا زدیم
حالا بگردو زیرو رو کن ببین چی به چی بود!!!؟
24

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
آخی ی ی ی ی ی یادش بخیر قدیما " امید ! زمستون! م! میم مثل من ! میم مثل خود میم! میم مثل ما! میم مثل همه ی مُنگلایی که مثل ما بودن!ا 3 ا
امیدم خوشگله ها " چی میشه وقتی موهاش جو گندمی بشن " یادمه قدیما (قدیماها الان که دیگه این حرفا از سنو سال ما گذشته) قدیما که اهالی مینشستیمو فکروخیال میکردیم " از این توهماتی که دخترا دچارش میشن " همیشه دوست داشتم اسمال آقا شکل امید باشه و نجابت ستارو داشته باشه 3 (زهرمار! اصلنم خنده نداشت)ا 61 ا
و چقدر از اون قیافه ها بدمون میومد(آفرین به تو که درست حدس زدی) 26 ا
یاد ااف هم به خیر!و البته خاک عالم دنیا هم به سرش! 5ماست عروسی کرده"4ماه دیگه هم بچش به دنیا میاد 21 ا
البته این موضوع اصلا به ما مربوط نمیشه ها " نه قراره خرجیشونو ما بدیم نه قراره نگهش داریم " غصشو ننه باباش ماس بخورن " ولی یادش به خیر اون روز سر کلاس فیزیک فال گرفتیم " ملت قرار شده بود جین جین بچه بیارن " منو این الف گوربه گور شده قرار شد نازا بمونیم " حالا اون 4 ماه دیگه ننه میشه 5 البته این موضوع برا آبجی فائزه جای بسی امیدواریه 3 ا

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
اینا رو گفتمو بحثو کشیدم به بیراهه که یه دفه ببرمتون سر بحث اصلی " که ببینین چه حس بدیه از دنیای بی خبری یه دفه افتادم تو وادی عقل! حالا درموندگی ابجی فائزه رو بفمینو جوابشو بدین که ببینه الان کجای دنیا واستاده

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
خدا رحمت کنه محمد علی جمالزاده را یه کتاب داره به اسم شیخ و فاحشه کتاب قشنگیه بگیرین مطالعه بفرمایین
ادبیاتی که استفاده کرده در این کتاب مثل ادبیات فائزه خانمه یا بهتر ه بگم ادبیات نوشتاری فائزه مثل جمالزادس

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
اوووووم !! 12 اصلا چه اهمیتی داره !ا
به قول خارشوهر گور بابای زندگیو گور بابای دوستو گور بابای ملتو گور بابای ...(البته اینا تصحیح شدش بود!شما که نمیخواین اصل جملشو بگم 21 پس به همین قانع باشین)ا
الان داشتم با خودم فکر میکردم " این خفت درسو از دو ترم به سه ترم افزایش بدیمم بد نیست! چندتا حسن داره " اول اینکه با این دل سنگین ما عمرا بشه تا 8_9 ماه دیگه واسه خودمون جا باز کنیم "بذار یه 5_6 ماهی به خودمون ارفاق کنیم " بعدم از سین که بخاری در نمیاد " ولی قربونش برم اس پایست" البته هیچ وقت عصاب مصاب درستو حسابی نداشت تازه حالام که دیگه عیال وارم شده ؛ حکما دیگه با یه من عسلم نمیشه خوردش ولی عیب نداره آبجی فائزه کارشو بلده؛ مهم اینه که دوم ف هیچ وقت از یادت نره 36 ا شمام یه جایی یادداشت کنین که یادتون نره

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
البته امروز در حالی که داشتم ظرفا رو در عالم فکرو خیال میسابوندم داشتم به میم هم فکر میکردم
میم بهترین دوستمه " ظاهرا ساده ترین دوستم " دوست دانشگاهیم بود " دانشگاه سابقم
من و این میم به قول معروف لباسمون یه آفتاب خشک میشد " عین من و این خار شوهر بی معرفت که رفتو هیچ خبری ازش نشد
ولی همیشه خیال میکنم حساب این میم با بقیه فرق داره " این میم عالمش با همه فرق داره
شما که غریبه نیستین " اتفاقا پسر عموی این میمم یه زمونی اومده بود که ما به غلومی قبولش کنیم " البته ما رو حساب این میم حرفی نداشتیم " یه جورایی میدونستیم که اینا فامیلا اخلاق و رفتارشون یه جوره " اگرچه احمدی نژادی بودو ما با همشیره عهد بسته بودیم اگه موهامونم مثل دندونامون سفید شدن به احمدی نژادی بله نگیم (جسارت نشه ها " دله دیگه) ا
ولی امان از همین دل " که هرچی این همشیره در گوش ما خوند عهدمون یادت نره " یکی از اون ته تهای دل ما هی نعره سر میداد میمو ببین ؛ پسر عمو رو بگیر!ا
خلاصه مام حیا کردیمو ندا دادیم به ننه " هرچیی حاجی بگه
حاجی هم که نفهمیدیم از کجا و از چی دلش پر بود "نه تعارف زدو نه گذاشتو نه برداشت " یک کلوم گفت نه!!ا
حساب بانکی پسره خالیه!!ا
مام ته دلمون لرزیدو گفتیم " راست میگه " ما تا حالا هرچی هم خوردیم به ته دیگ ؛ باز نلرزیدیمو نترسیدیم که دلمون به حساب بانکی این حاجی قرص بوده. حالا فردا روزگاری اگه سر کاسه ی زانوی بیژاممون پاره بشه " نخریدیم پیژامه ی نو فدا سرمون ؛ ولی اگه این پسرعمو صفت نتونست حتی یه زانویی واسه ما بخره ما چه خاکی به سرمون بریزیم؟
خلاصه مام هی از اینور میمو میدیدیمو از اونور حاجیو
خلاصه دو دل موندیم وسطو گفتیم این گوی و این میمو این حاجیو این کاسه ی زانوی پاره ی ما
تا اینکه یه روز حاجی خبر آورد که رفتم تحقیق پسر عمو به درد نمیخوره" مام که سعی میکردیم نشون بدیم بی تفاوتیم خیلی سنگین منگین از ننه پرسیدیم چرا مگه حاجی چی شنیده" ننه هم بنده ی خدا صادقانه گفت : پسر عمه ی این پسر عمو پسره رو تایید نکرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
در این لحظه بود که آبجی فائزه خودشو لعن و نفرین کرد که لال بشه زبونی که الکی الکی بخواد هندونه زیر بغل کسی بذاره و تعارف بکنه و ناز کنه و به ننش بگه هرچی حاجی بگه
که این حاجی زده به کاهدون
که این آبجی فائزه خبر داره این پسر عمو اصلا عمه نداره
این شد ما بیشتر ولع ورمون داشت که سروته این قضیه رو در بیاریم
ولی باز خدا لعنت کنه به حیای بی وقتو عزت نفس بی موقع!!ا

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
خب بسه دیگه " اگه قول بدین از اینی که هستیم آروم تر بشینو اگه قول بدین فردا که میام سر بزنم تعدادتون از اینم کمتر شده باشه " پس فردا شبم فقط مونده باشم خودم ؛ باقی ماجرا و اون یکی پسر عمو رو هم براتون میگم
ولی وای به حالتون اگه فردا ببینم آمار اینجا بالا رفته باشه 74 ا

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
beul wrote:
خدا رحمت کنه محمد علی جمالزاده را یه کتاب داره به اسم شیخ و فاحشه کتاب قشنگیه بگیرین مطالعه بفرمایین
ادبیاتی که استفاده کرده در این کتاب مثل ادبیات فائزه خانمه یا بهتر ه بگم ادبیات نوشتاری فائزه مثل جمالزادس


منظورتون همون بود که جمالزاده مثل آبجی فائزه نوشته دیگه ! مگه نه؟ 24 ا

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
salaaaaaaaaaaaaaaaam

man ke age befahmam tarafam baham ro rast nist khon midove to rokhsaram

albat bebakhshid ke farsi neminevisam moshkel az in windows bod ke farsisho nasb nakard
akhe avazesh kardan narahat shod

sedaghat va ro rasti behtarin nemate va nadashtanesh az nazare man badtarin gonah
16

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
سلام ابجي جون
چرا اينقدر ناراحت و دلگيري خدا خودش بزرگه

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
rasoul_myself wrote:
سلام ابجي جون
چرا اينقدر ناراحت و دلگيري خدا خودش بزرگه


سلام دآش رسول" خوبی؟
ای بابا !
چرا حرف میذاری تو دهن من 21 کی گفته من دلگیرو ناراحتم؟ چی درست میشه؟ مگه چیزی خرابه؟ 24
61

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
javad57m wrote:
salaaaaaaaaaaaaaaaam

man ke age befahmam tarafam baham ro rast nist khon midove to rokhsaram

albat bebakhshid ke farsi neminevisam moshkel az in windows bod ke farsisho nasb nakard
akhe avazesh kardan narahat shod

sedaghat va ro rasti behtarin nemate va nadashtanesh az nazare man badtarin gonah
16


و علیکم السلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام 3 ا
خب بسه دیگه دآش جواد " سرو صدا راه ننداز" آفرین ببین چقدر اینجا آرومه " باریکلا ننه تو هم برو اونجا آروم بشین کنار آقا رضا و سرو صدا نکن 57 ا

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
اما؛ باریکلا دآش جواد که نظرتو گفتی" هرچند فکر کنم خیلی با نظرت موافق نباشم
ولی باریکلا پسر" آدم ماس صوحبت کنه و ایده هاشو بگه 76 ا
اما از من سالخورده ای که سردو گرم روزگار چشیدمو ددو سه تا پیرهن بیشتر شوما مندرسیجات کردم به شوما وصیت " مبادا همیشه روراست باشی که روزگارت سیا میشه! که این دوره و زمونه مردم دوست دارن بدونن ولی طاقتشو ندارن
این دوره و زمونه نمیشه روراست بود
ای ننه ! ای ننه!ا
نکنه تو کلوم من پیر زن نه بیاریو سینه سپر کنی که داری اشتباه میکنی! که این حرفا تجربه ی روزگاره! دست روزگار درد نکنه که خودش بهمون یاد میده

ننه از من به تو وصیت فردا روزگاری که رفتی خونه ی زنت" نه ببخشین زنتو بردی خونه ؛ مبادا یه روز صب بزنی بیرونو بگی دارم میرم کوه؛ شب برگردی عذاب وجدان خفتتو بگیره و بری به ضعیفه بگی امروز کوه نبودمو فلان جا با فلان کس بودم! آب دهنتو قورت نداده به پاشم بیفتیو بگی خبطو خطا کردیو دیگه تکرار نمیکنی. آب ریخته شدستو اعتماد رفتست. خیالت نرسه اگه ضعیفه دستتو گرفتو گفت فدا سرت همینکه بهم گفتی یه دنیا معرفتی و بخشیدمت.
مبادا گول بخوری ننه که اگه ضعیفه بخشیده باشتم باز ته دلش چرکینه " از اون موقع به بعد همیشه یه چیزی ته دل ضعیفه رو قل قلک میده و شیطون میره تو جلدش که نکنه باز بره " اونوقته که ضعیفه اگه شیرزن باشه و با معرفت به خودش میگه " آدمیزاده و خطا و هی با خودش کلنجار میره که معرفت بذارو ندید بگیر " ببخشش از بزرگونه
ها ننه " ضعیفه اینا رو میدونه و میبخشه " ولی تو چه خبر داری که همین ضعیفه ی شیرزن چطور از درون خورد میشه و لبخند محبتش ترک شکسته شدنشه.
نه جوون بدبینی و نظر تنگی دردو مرضه و حسابش از کلوم من سواست
آدمیزاد ذاتش اینه " دوست داره بدونه ولی طاقت شنیدن نداره
مَثَل شاه میبخشه ؛ رعیتش نمیبخشه کلوم دروغ نیست. حق حقه

ننه مبادا خیالت برسه که میگم دروغ بگی! خدا نگذره از من پیر زن که بخوام بنده ی خدا رو گمراه کنم به گناه و دروغ
نه ننه؛ مبادا دروغ بگی" جهنم با راست می ارزه به هفت طبقه ی بهشت که با دروغ راهشو پیدا کرده باشی
حرف ننه اینه که دروغ نگو ؛ اما همیشه هم راست نگو
ننه میگه اونجا که نمیتونی راست بگی؛ هیچی نگو ؛ سکوت سکوت سکوت
ولی حساب کار دستت باشه" خودت بشو قاضی و خودت واسه خودت محکمه بذارو خودت خودتو تنبیه کنو دیگه تکرار نکن که دوباره مجبور نشی وقت دفاع از خودت سکوت کنیو سرتو بندازی پایین
جان ننه " نکنه کلوم ننه اوقاتتو تلخ کنه! که این پیر زن زبونش تنده ولی دلش گرمه و دلبسته ی آدماست.

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
faezeh wrote:
rasoul_myself wrote:
سلام ابجي جون
چرا اينقدر ناراحت و دلگيري خدا خودش بزرگه


سلام دآش رسول" خوبی؟
ای بابا !
چرا حرف میذاری تو دهن من 21 کی گفته من دلگیرو ناراحتم؟ چی درست میشه؟ مگه چیزی خرابه؟ 24
61

منظورم اينه كه همش تقصير اين اقا اسمال كه داره نسلش منقرض شده

10 10 10 10 10 10

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
rasoul_myself wrote:
faezeh wrote:
rasoul_myself wrote:
سلام ابجي جون
چرا اينقدر ناراحت و دلگيري خدا خودش بزرگه


سلام دآش رسول" خوبی؟
ای بابا !
چرا حرف میذاری تو دهن من 21 کی گفته من دلگیرو ناراحتم؟ چی درست میشه؟ مگه چیزی خرابه؟ 24
61

منظورم اينه كه همش تقصير اين اقا اسمال كه داره نسلش منقرض شده

10 10 10 10 10 10


29 !!!!!!!!!!!!!!!هنوز اونقدر احمق نشدم که بخوام ادامه دهنده ی نسل باشم " اونم نسل کی؟ اسمال آقا
همون بهتر نسلش منقرض بشه
اصلا بهتر که نسل منم منقرض بشه
حداقل اینجوری اسممونو کنار اسم دایناسورها مینویشن" بهتر از اینه که راس راس توله هامون راه برنو با کارای خفت بارشون تن مارو تو گور بلرزونن!!!ا


پی نوشت : امشب از اون شباییه که مدام تکرار میشه : چرا باد تو هاون نکوفتی؛ زیر سبیلم نروفتی

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
آخه من که نمیتونم همیشه غذای رژیمی درست کنم 56 ا

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
امشب سه سری کباب تابه ای درست کردم

- سری اول) تا آخرش خورده شد
-سری دوم) سه تاشو گذاشت کنار برا اون یکی که اون گشنه نمونه
-سری سوم) به نظر میرسید با نون کشیده شده بود ته ظرف
.
.
.
_ نتیجه ی اون سه سری) اونقدر کباباش شور بودن که نمیشد لب زد!!!!!!!!!!!!!!!!!!ا
_...) پس بخواب ؛ فردا صب زود بیدارت میکنم یه سری دیگه هم درست کن برا تو راهیم

21

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
خب دیگه ؛ بعضیا اینجوری ان" مدلشونه
مهم نیست
ما زنا باید عادت کنیم به این حرفا
فدا سرم

ولی پس فردا آخرین روزه" دیگه نمیدونم چیکار کنم
البته به این سختی نبود " سخت شد
یعنی اصلا مهم نبود ؛ خیلی عادی بود ؛ مثل دفه ی قبل ؛ نه اصلا مثل دفه های قبل
اینبار خریت کردم
خودمو انداختم تو تعارفو حالا باید...ا
اوووووووم!!!ا
همیشه میگفتن ... مشکلارو حل میکنه؛ بهترینه ؛ فوق العاده ترینه
اوووووووووووم
فعلنی که گند زده تو عصابم!ا

هیچی دیگه ؛ بازم فدا سرم!ا
چیکار کنم جز اینکه هی بشینمو بدترین حالتشو تصور کنم بعد هی خودمو تو اون وضعیت تصور میکنمو فکر میکنم الان چیکار میتونم بکنم
..!!ا
بعد میبینم نمیتونم کاری بکنم " اونوخ بازم به خودم میگم فدا سرت
37 37

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
سلامممممممممممم
راستش حرف خوبی میزنی ولی من خودم اصلا از این کار متنفرم و چون خودم بدم میاد واسه همینم دلم نمیخواد کسی که قراره یه عمر کنارم باشه باهام روراست نباشه
من سعی میکنم که این کار رو نکنم تا اینکه بخوام دروغ بگم
زن و مرد هیچ فرقی با هم ندارن
به همون اندازه که مرد ارزش داره در نگاه همسرش به همون اندازه هم زن باید در نگاه همسرش ارزش داشته باشه
قول میدم همسر خوبی باشم 71

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
javad57m wrote:
سلامممممممممممم
راستش حرف خوبی میزنی ولی من خودم اصلا از این کار متنفرم و چون خودم بدم میاد واسه همینم دلم نمیخواد کسی که قراره یه عمر کنارم باشه باهام روراست نباشه
من سعی میکنم که این کار رو نکنم تا اینکه بخوام دروغ بگم
زن و مرد هیچ فرقی با هم ندارن
به همون اندازه که مرد ارزش داره در نگاه همسرش به همون اندازه هم زن باید در نگاه همسرش ارزش داشته باشه
قول میدم همسر خوبی باشم 71


باریکلا دآش جواد " البته مطمئن نیستم همسری گیرت بیاد!!!!!!! ولی مطمئنم اگه بیاد تو پتانسیلشو داری که همسر خوبی باشی 3 ا

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
لباسامو کندمو رفتم زیر دوش
چند دقیقه زیر دوش ایستادمو به افکار آشفته ی امروز فکر کردم
اصلا حوصله ی شستن موهامو نداشتم
شیر آبو بستمو رفتم طرف آیینه و پشتمو کردم به آیینه تا ببینم هنوز جای اون لکه ها روی کمرم هست یانه؟
هرچی نگاه نکردم چیزی ندیدم
سرم حرکتی کردو موهام رفتن کنار
و دوباره جای بخیه ها دیده شد!ا
اوووم ؛ دوباره دیده شدن!
ولی ..!
ولی متوجه شدم موهام بلند شدن
خوشحالی بلند شدن موهام کم از محو شدن اون لکه ها نبود ..ا

نتیجه: برداشت آزاد
الف همیشه بهانه ای برا شاد بودن هست
ب گاه تقدیر ؛ ما رو غافلگیر میکنه
ج همیشه راهی برا جبران هست ؛ با خوبیامون بدیامونو بپوشونیم تا محو بشن
د ...!ا

نکته : گزینه بندی کردم که برداشت هاتون هدایت بشنو به نتیجه های هپل هوپولی نرسین
پی نوشت : خوردن نون داغ وپنیرو و سبزی هم حس فوق العاده ای داره!ا

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
چقدر خوشحالم که دکور اینجا یه نموره عوض شده و چقدر قشنگ شده
این یعنی اینکه محمد علی آقا هنوز از کاربراش نا امید نیست
این خیلی خوبه و چقدر خوشحال کنندست
منم نا امید نیستم؛ببینین هنوز همه ی حرفامو به شما میگم
مثل شما ؛ مثل همتون که با همه ی قهر کردنائو نازکردناتون بازم میاین ؛ حتی اگه مخفی میاین
خوشحالم که میاین
16

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
سلام
كاش هميشه بچه ها بيان
متاسفانه با اين كاري كه دارن ميكنن واقعا مديريت رو دارن اذيت ميكنن ولي همينطور كه آقا محمد پشت كار خودشونو دارن ما هم ايشونو تنها نذاريم
من كه همينجا ميگم تا آخرش هستم

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
faezeh wrote:
چقدر خوشحالم که دکور اینجا یه نموره عوض شده و چقدر قشنگ شده
این یعنی اینکه محمد علی آقا هنوز از کاربراش نا امید نیست
این خیلی خوبه و چقدر خوشحال کنندست
منم نا امید نیستم؛ببینین هنوز همه ی حرفامو به شما میگم
مثل شما ؛ مثل همتون که با همه ی قهر کردنائو نازکردناتون بازم میاین ؛ حتی اگه مخفی میاین
خوشحالم که میاین
16


سلام فائزه خانم
خوشحالم که خوش تون اومد 46

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
javad57m wrote:
سلام
كاش هميشه بچه ها بيان
متاسفانه با اين كاري كه دارن ميكنن واقعا مديريت رو دارن اذيت ميكنن ولي همينطور كه آقا محمد پشت كار خودشونو دارن ما هم ايشونو تنها نذاريم
من كه همينجا ميگم تا آخرش هستم


سلام آقا جواد عزیز
این لطف و محبت شما رو هیچوقت فراموش نمی کنم دوست من 46

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
سلام آقا محمد
راستش اين به نظر من يه وظيفه كوچيكه
ما كه ادعا ميكنيم بيشتر لحظات خوشي كه داريم توي اين باشگاهه پس هر كاري كه ميتونيم واسه هميشگي بودنش بايد بكنيم
اميدوارم ديگر دوستان هم كمك كنن و مديريت رو هيچوقت تنها نذارن

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
ایران فروم فراموش شدنی نیست 8

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
واي چه بحث طولاني شده ادم تا بخواد همشو بخونه سرش گيج ميره چشش در مياد
بابا يكي واسه اين داش جواد دست بالا كنه واسش زن بگيره مثل اينكه داره گوش هاش دراز ميشه يا اينكه سر مرش به جايي خورده عقل و هوش از سرش پريده
الان همه بازا ازاد كار ميكنن كسي زن نميگيره حالا ميخواد همسر خوبي هم باشه!
تازه الا ن كسي زن نميگيره همه شوهر ميكنن 7

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
يه غذاي رژيمي واسه بچه ها
مواد لازم تخم مرغ نون نمك يا مربا يا عسل كمي آب
اتدا تخم مرغ ميزاريم تو ظرف يكم آب ميريزيم روش بعد صبر ميكنيم اب جوش بياد بعد مكش ميكنيم يه 10 دقيقه اي صبر ميكنيم.

اما يه غذاي ديگه هم هست تخم مرغ يكم كنجد يه ماهي تايه
كنجد ميريزيم تو ظرف ميزاريم رو اجاق
تفت ميديم تا يكم روغنش در بياد بعد تخم مرغ ميشكنيم توش نيمرو ميشه
به همين سادگي به همين خوشمزه گي

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
سلام به همه بچه های خوب و دوست داشتنی فروم

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
دهانت را میبویند " مبادا گفته باشی دوستت میدارم
و دلت را میبویند
روزگار غریبیست نازنین
و عشق را میان تیرک راه بند تازیانه میزنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
.
.
به اندیشیدن خطر مکن
.
آنکه بر در میکوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
.
.
ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد
...

آره دیگه گاهی هم اینجوری شروع میشه" گاهی با شاملو شروع میشه و به فروغ تموم میشه
گاهی با فروغ شروع میشه و با شاملو تموم میشه
فکر کنم من مورد دوم بودم!ا

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
نمیدونم! ولی میگن حس انتقامه! و شاید هم جبران!ا
ولی من دوست دارم این حس انتقام باشه " انتقام حس خوبی داره " و گذشت ساتوریه که میفته به روح؛ اما بخشش حس فوق العاده ایه" حس بزرگی؛ حس عظمت ؛ حس بلوغ و حس تکامل
اما من گاهی نیازمند انتقامم" کشتن آدما و لذت خوردن یک پیاله از احساسشون گاهی حس بدی نداره؛ اما همیشه تلخی گذرها شکنندست
و انتقام گذره
گذر از تو و همه ی خاطره ها
گذر از احساسها و یادها
گذر از مهربانی و مهربان بودن
گذر از لحظه های با هم بودن
و رسیدن به تهی شدن
...

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
خوش اومدین و خوشحالم که بالاخره یه چیزی گفتین
16 16 ا

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
فائزه خانم خوشحال نشو آبجی موقتیه 30

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
49

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
rasoul_myself wrote:
49


به به دستت درد نکنه دآش رسول " یعنی داری یادداشتای منو میندازی تو سلط آخشالی؟؟ 71 ا
تازه نکنه خیال میکنی آبجی فائزه مثلا بهش برمیخوره اینجوری دهنشو میبندی " 61 ای بابا ! پس هنوز آبجی فائزه رو نشناختی که چه پوست کرگدنی ای داره 74 ا
3

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
نه آبجي
به جون اآق اسمال منظورم اين نبود
اشتباه ملتفت شدي
26
منظور ما اين خاطرات خط خطي بود نه ياداشت شما 55

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
قربونت شوخی کردم دآش رسول " ماکه با هم این حرفا رو نداریم " تو دلتم چیزیه بریز بیرون فدا سرت 42 ا

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
....

برمیگردم!ا

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
51

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
چیزی مگه باقی مونده! 56

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
yady wrote:
چیزی مگه باقی مونده! 56


یا خدا!ا
جون آقا یدی حرص نخور" چیزیش نمونده دیگه 3 ا

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
شروع یه دوره ی جدید!ا
آره خب معمولا بعد از هر دلخوری" ناراحتی" شادی" هیجان " یا تغییرات ؛ یه دوره ی جدید شروع میشه؛ البته شاید با قبل هیچ تفاوتی نکنه اما این تصور جدید بودن زندگی رو فصل فصل میکنه
گاهی یادآوری بعضی فصول دردناکن و حتی عذاب آور
اما بودنشون خوبن برا اینکه قدر خوشی الان رو بدونی ولی اصلا دوست نداری کسی اونها رو تو لحظه های شاد زندگیت به یادت بیاره؛ حالا چندان فرقی نمیکنه طرف غرض دار این کارو بکنه یا بی غرض!ا
(چقدر الان دلم یه لیوان چای میخواد)ا

میدونین آدما به دو طریق تلاش میکنن " یکی با تشویق بهانه پیدا میکنه برا رسیدن به موفقیت؛ یکی برا اینکه برسه به بالای قله و وقتی رسیدن به اون بالا به همه ی سنگایی که در مسیر راهش بون لبخند بزنه!!! من اصلا در گزینه ی الف جا نمیگیرم " پس قاعدتا در مورد دوم گنجونده میشم ( با این فرض که همین دو روشو داشته باشیم) پس جدا از قرار دادن من در گزینه ی آدمایی که همه ی زندگیشون سرشون به کار خودشون بوده و فقط برا آمال و آرزوهای خودشون تلاش کردن خودداری شود!!ا

خب اینا که همش بهانه بود " واسه اینکه برسم به اینجا که آره بابا " منم دلخور میشم " منم دلم میگیره " منم گریم میگیره " منم گریه میکنم " همیشه " همه جا " وسط عروسی" سر کلاس " وسط اجرا " تو کر" تو اتاق" تو حیاط و هر جایی که انسی میگفت نباید اونجا گریه و کردو نباید گذاشت که اشکتو کسی ببینه !!ا
هووووووم! یادش بخیر" انسی ام دیوونه ای بود واسه خودشا!ا
نه یادش به خیر نباشه " خدا رو شکر که گذشت " خدا رو شکر که داریم بزرگ میشیمو شاید پیر" خدا رو شکر که مدرسه تموم شد " خدا رو شکر که دیگه هیچ وقت تکرار نمیشه " خدا رو شکر که زندگی تموم میشه " خدا رو شکر که میمیریم " خدا رو شکر که خاک میشیم و خدا کنه حداقل خاکمون وقتی با فضله قاطی میشه " کود خوبی برا گیاه باشه
یه موقایی از خودم میپرسم " خب آخرش چی؟ خب بعدش چی؟ باشه اونم حل شد ! اصلا همه چیز درست شد ! حالا داری دنبال چی میگردی؟ چی میخوای؟ 30 سال دیگه کجایی؟ کی هستو کی نیست؟ کی رفته و کی مونده؟ بچت چی شده خودت کجا واموندی؟؟؟؟
چی؟ چی ؟ چی؟ تا اینکه آخرش بگم : که هیچی! که اینکه طلبکار بشی به خدا" حالا آدمیزاد کم بود " یه شکرانه کمو زیادت میکرد!!!ا حالا شکرانه ای کشکی چی چی؟ آخه ارزش داره ؟ اصلا به فرض که داره ؟ چیش به من میماسه؟ دلخوش به چیم میکنی؟ به دنیایی که هیچی ازش نمیدونمو اصلا گاهی شک میکنم که هست یا نه؟ سهمم از چیزی که میبینم چیه که دلخوش بشم به ندیده هام!!!؟
خلاصه اینکه آخرم مغزت اتصالی میکنه و مجبور میشی با چشمای پر از خواب بیای اینجا خودتو بریزی رو کاغذو بری تا شاید بتونی راحت بخوابی!ا
آره ! اینا فقط حرفای من و تو ان ! بین من و شما ! بین ما ! راز ما ! درد و دلای ما!ا
نمیشه که با همه حرف زد " نمیشه حتی با میم حرف زد " این میم با اون میم فرق داره ها " این میم حسابش جداست ! احساس میکنم میفهمه " میدونه " از همه چی خبر داره " یه دفه میره و غیبش میزنه و یه دفه که آبا از آسیاب میفته سرو کلش پیدا میشه " این میم دنیاش با همه فرق داره " احساس میکنم وقتی میگم دلم گرفته " میفهمه چرا ؟ میدونست قصه چیه! میدونست چرا ؟
حس میکنم به رو خودش نمیاره " عین موقه هایی که من به رو خودم نمیارم" آره اینجوری بهتره" بذار خنثی باشیم ؛ بذار بی تفاوت باشیم " بذار روون باشیم " بذار اونقدر سبک بشیم که جریان هوا ما رو به حرکت در بیاره

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
دوباره شروع فصل جدید" شروع سختیای جدید ! تنهاییای جدید ! دیگه حتی استاد ح هم نیست تا بهم دلگرمی بده! دیگه حتی استاد عین هم نیست ؛ اون تنها کسی بود که میتونستم راحت باهاش بخندم. دوباره پاییز" دوباره برگ ریز خزون! دوباره حرکت برگای زرد ریخته شده ی کنار خیابون از این سمت به اون سمت! دوباره .. دوباره .. دوباره .. و دوباره

پی نوشت " امشب از اون شباییه که نباید به نوشته ها و حرفا چندان توجهی نشون داد " چون نویسنده کاملا واقفه به این موضوع که به علت داشتن شرایط روحی نا مساعد به یاوه گویی پرداخته!ا

اثر انگشت" یاوه گویی در تاریکی

نتیجه " به رو خودت نیارا!ا

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
سلام فائزه خانم
شما هم واسه خودت یه پا نویسنده بودی و نمی دونستیم
اول خواستم پستتو نخونم ،(گفتم باز رفتی رو منبر (بهتون یه هو بر نخوره ))ولی گفتم بذار یه امتحانی بکنم
دیدم واقعا با فصل پاییز سنخیت داره
فصلی که از تموم فصل ها بیشتر دوسش دارم
نوشتت رنگ امید نداشت ولی حرف دل بعضی از روز های زندگی من هم هست
با همون قربت و تنهایی که ازش حرف زدی
ولی ما عادت کردیم که خودمون رو توی دنیا غرق کنیم تا این مفاهیمو حل نکنیم
تا این فکر ها به سرمون نزنه
اصلا بی خیال "حالتون الان خوبه؟ "،به فلسفه ی وجود پی بردید ؟

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
هميشه همينطوره !میگن به روی خودت نیار! این خود کیه
خودش یه ماجراست
در اندرون من خسته دل ندانم كيست ... كه من خموشمو او در فغان و در غوغاست... (مولانا)
قبل از هر چیز برایت آرزو میکنم که عاشق شوی ،
و اگر هستی ، کسی هم به تو عشق بورزد ،
و اگر اینگونه نیست ، تنهاییت کوتاه باشد ،
و پس از تنهاییت ، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید ...
اما اگر پیش آمد ، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی ،
از جمله دوستان بد و ناپایدار ...
برخی نادوست و برخی دوستدار ...
که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد .
و چون زندگی بدین گونه است ،
برایت آرزو مندم که دشمن نیز داشته باشی...
نه کم و نه زیاد ... درست به اندازه ،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قراردهند ،
که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد...
تا که زیاده به خود غره نشوی .
و نیز آرزو مندم مفید فایده باشی ، نه خیلی غیر ضروری ...
تا در لحظات سخت ،
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است،
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرپا نگاه دارد .
همچنین برایت آرزومندم صبور باشی ،
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند ...
چون این کار ساده ای است ،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند ...
و با کاربرد درست صبوریت برای دیگران نمونه شوی.
و امیدوارم اگر جوان هستی ،
خیلی به تعجیل ، رسیده نشوی...
و اگر رسیده ای ، به جوان نمائی اصرار نورزی ،
و اگر پیری ،تسلیم نا امیدی نشوی...
چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد و لازم است
بگذاریم در ما جریان یابد.
امیدوارم سگی را نوازش کنی ، به پرنده ای دانه بدهی و به آواز یک
سهره گوش کنی ، وقتی که آوای سحرگاهیش را سر میدهد...
چراکه به این طریق ، احساس زیبایی خواهی یافت...
به رایگان...
امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی ...
هر چند خرد بوده باشد ...
و با روییدنش همراه شوی ،
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.
به علاوه امیدوارم پول داشته باشی ، زیرا در عمل به آن نیازمندی...
و سالی یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویی :
" این مال من است " ،
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است !
و در پایان ، اگر مرد باشی ،آرزومندم زن خوبی داشته باشی ...
و اگر زنی ، شوهر خوبی داشته باشی ،
که اگر فردا خسته باشید ، یا پس فردا شادمان ،
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید ...
اگر همه اینها که گفتم برایت فراهم شد ،
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم ...
"ویکتور هوگو"

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
سلام به همه دوستان

احمد آقا میخواستم بگم میشه بگید معنی امید چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اصلا امید کجا هست تا ما هم بریم دنبالش بگردیم شاید پیداش کنیم
میدونم کلمه قشنگیه ولی به نظر من وجود نداره

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
مرسی آقا یدی " جدید نبود ولی عالی بود 16 ا

آره دآش احمد پی بردم " یه چیزی تو همون مایه های به روی خودت نیاره!ا یعنی خیلی بهش توجه نکن " خلاصش اینکه ما مسئول کارای بقیه نیستیم " من خیلی هنر داشته باشم بتونم توجیح کارای خودمو بکنم " بخدا باور کنین من در خلقت هیچ نقشی نداشتم ...!!!ا

descriptionنمیخواین چیزی بگین!!ا EmptyRe: نمیخواین چیزی بگین!!ا

more_horiz
16
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply