Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionگنجشک کوچولو Emptyگنجشک کوچولو

more_horiz
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...

descriptionگنجشک کوچولو EmptyRe: گنجشک کوچولو

more_horiz
داستانت آبی بود بر آتش درونم
ممنون 16

descriptionگنجشک کوچولو EmptyRe: گنجشک کوچولو

more_horiz
همه دوست دارن برن به بهشت ولی هیچ کی دوست نداره بمیره...

descriptionگنجشک کوچولو EmptyRe: گنجشک کوچولو

more_horiz
سلام
درسته آقا وهاب ولی برای رفتن به بهشت اول باید بمیریم

descriptionگنجشک کوچولو EmptyRe: گنجشک کوچولو

more_horiz
آری پروردگار همیشه به فکر ما هست خودمان خبر نداریم 43
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply