آرام
آن تن لش را تكان مي دهد
و از رختخوابي كه بوي تند خواب هاي نفرين شده اش
مشام را مي آزارد، كنده مي شود.
از كوچه كه مي گذرد
بوي گند اسكناس و اختلاس
رد عبورش را نشان مي دهد.
دست هاي جن زده اش را
به طرف هر گلي كه دراز مي كند،
فاتحه اش را بايدخواند،
بيچاره!
اگر پولهایش را روی هم بگذارد
از برج میلاد هم بالاتر می روند،
اما
براي اينكه پنج تومان كمتر پول ميوه بدهد
از قيطريه تا رباط كريم را پياده مي رود.
او
آن قدر پول چاپيده است
كه يكجا مي تواند حوزه خليج فارس را
با همه شيخ نشين ها و شاهزاده هايش بخرد
اما آب از آب تكان نخورد.
همه ثروت «شهرام جزايري»
پول يك انگشتري برلیان اوست
كه در يك مناقصه ي ايتاليايي برنده شده است
با اين حال
وقتي او را در صف نماز می بيني كه شكمش
از لاي دكمه هاي پيراهن کهنه اش
بيرون زده است
دلت به حالش مي سوزد
و دعا مي كني، هر چه زودتر كميته امداد به داد او برسد!
*
از روزي كه يك كلمن به جبهه اهدا كرده است
از همه ملت طلب كار است
و انتظار دارد كه «روايت فتح»
از ايثارگري هايش تمجيد كند.
***
چقدر دلم هواي بهمن درولي را كرده است
همان كه وصيت كرد روي سیمان قبرش
با انگشت بنويسند:
پر كاهي تقديم به آستان قدس الهي
ياد سيد علي بخير!
وقتي يك سوزن ته گرد از اداره به لباسش مانده بود
تا صبح خواب نداشت.
غلامعلي وقتي شهيد شد
فهميديم
همه پولهایش را
به نام حزب الله به جبهه داده است.
***
چقدر هواي اينجا مه گرفته است
بوي گند اسكناس
كوچه را برداشته است...