نمیدونم از کجا شروع کنم قصه ی تلخ سادگی مو


نمیدونم چرا قسمت میکنم روزای خوب زندگی مو


چرا تو اول قصه همه دوسم میدارن؟!


وسط قصه میشه سر به سر من میزارن؟!


تا میاد قصه تموم شه همه تنهام میزارن؟!


میتونم مثل همه دو رنگ باشم دل نبازم


میتونم مثل همه یه عشق بادی بسازم


که با یه نیش زبون بترکه و سوراخ بشه


تا بیان جمش کنن حباب دل سراب بشه


میتونم بازی کنم با عشق و احساس کسی


میتونم درست کنم ترس دل و دلولپسی


میتونم دروغ بگم تا خودمو شیرین کنم


میتونم پشت دلا قایم بشم کمین کنم


اما با این همه حرف باز منم یکی مثل اونام


یه دروغگو میشمو همیشه ورد زبونام


به نفر پیدا بشه به من بگه چیکار کنم


با چه تیری اونی که دوسش دارم شکار کنم؟