من مدام فکر میکنم
به اینکه قلب صاف تو
از نگاه هر پرنده ای پر است

تک تک نگاه های گرم تو
از تمام قصه های خوب
قصه گو تر است



تو پرنده نیستی
بال پر زدن
روی شانه های تو نبوده است
پس بدون رفتن به آسمان
چه طور
دست های تو
این همه از ابرها سروده است؟

دست های تازه نوجوان من
خوبی تو را

درک میکند
گرچه کم
از تو و دل بزرگ تو گفته است٬


بارها
در هوای پاکی صدای تو
مثل بچه خفته است

راستی !
این تمام لحظه های خوب را
دست های تو نوشته است ؟



من مدام فکر میکنم
که قلب تو

تکه بزرگی از

قلب یک فرشته است...