خدا رو شکر که تو عالم ادبیات-صرف نظر از دوستانی که ادبیات رو میراث پدرشون میدونن-

میشه بر خلاف عالم واقع فریاد زد.خداییش اگه اینجا هم نمیشد باید سر یکی از میدونای

تهران منو میدیدین که داد می زدم:آی مردم من دیشب دوباره خواب دیدم...خواب...تقصیر من

هم نیست که خواب می بینم...

ببخش خواب مرا که:توبودی ومحیا

غبار درد مرا می زدودی ومحیا..

نشسته بود کنارت!چقدر شکل تو بود!

درست مثل تو هم ساده بود هم زیبا

به خنده رویی گفتی(چقدر شیرین بود)

-همین که رو گرداند از نگاه تو محیا-

"بیا من وتو-دوتایی!-به خانه بر گردیم

دلم گرفته از این شهر دودی ومحیا

.................................................

.................................................

ردیف وقافیه سخت است,من غلط کردم!

بگو الان چه بگویم:"کبودی"و"محیا"؟!