رسول اکرم در بستر بیماری است .خوا ص واصحاب اجازه تشرف به حضور ایشان دارند .

از جمله اصحاب علی ابن ابیطالب /ابوبکرابن ابی قحافه /عمربن خطاب/عایشه ام المومنین/بی بی فاطمه زهرا/وبعضی دیگر از اصحاب حضرت رسول ازحضارقلم وکاغذ طلب میکند تا سفارشات بعد از خود را بنویسد گویی می داند چه بر سر اهل بیتش خواهد امد.ولی یکی از اصحاب نزدیک مانع از این کار میشود دلیل این کارش را خدا میداند .

قبل از این موضوع نیز وقتی لشکرقصد جنگ در سرحدات روم را داشت .فرماندهی این لشکر را به اسامه جوان محول فرمود.باز هم همان شخص بود که به تصمیم رسول الله در رابطه با انتخاب اسامه اعتراض کرد

همه ما مسلمانان میدانیم که تصمیم رسول الله تصمیم خداست وایشان دستوری بدون اذن معبود صادر نمی فرمایند.

لحظات جانسوز رجعت حبیب الله اعظم است.بعداز لحظاتی روح بزگ مر د جهان افرینش به دیدار معشوق شتافت.

هر کس گوشه ای درماتم رسول گریه وشیون مینمود .عمربن خطاب باصدای بلند بانگ براورد .که ای مسلمین بخدا قسم هر کس بگوید که رسول الله مرده کشته خواهد شد.


بلکه او نمرده وهمچون مسیح به دیدار معشوق شتافته این نظریه عمر ابن خطاب کم کم دهان به دهان پیچید. واگر برخورد قاطعانه ابن ابی قحافه نبود چه بسا الان ما نیز همچون مسیحیت معتقد دارای دو نظریه متضاد در مورد رحلت پیغمبرمان بودیم.بعضی از مردم دست پسر ابی طالب را به عنوان بیعت غیر علنی فشردند. اصحاب نگران خدایا چه بر سر جانشینی پیغمبر خواهد امد .اخرین نماز جماعت مسجد پیغمبر را در زمان بیماری پیغمبر را ابوبکر امامت کرده. ایا این گواهی بر انتخاب او از طرف رسول الله میباشد.

پس جریان غدیر به این زودی فراموش شد.شاید اسم امام احمد ابن حمبل را شنیده باشیم.یکی ازچهار امام برادران اهل تسنن است.وموسس فرقه حمبلیها شخصیتی بسیار زاهد وشجاع حتی دربرابر مامون خلیفه عباسی

وتازیانه های بی امان اویک لحظه هم از گفتن حق کوتاه نیامد .

ایشان در قرن دوم میزیسته تا ان زمان کسی جرات نکرده بود اتفاقی که در غدیر خم اتفاق افتاده بود را در کتابی بنویسد .واو اولین کسی بود که جریان غدیر خم را در کتاب خود بنام مسند نقل کرده .اقای کورت فریشلر اسلام شناس بزرگ المانی در کتاب خود بنام امام حسین وایران که به قلم توانای

مرحوم ذبیح الله منصوری ترجمه شده این سوال را مطرح میکند .که چرا احمدابن حمبل خود سنی شده.

پیغمبر در زمان وفات در خانه عایشه بود. ومهاجرین وانصار بیرون خانه شیون میکردند.همه نگاهها به علی بود .که درب خانه باز شد وعایشه بیرون امد .

یکی از انصار به او گفت .پیغمبر علی را به خلافت برگزید عایشه گفت ایا پیغمبر سرش روی سینه تو بود یا من ؟ایا ام المومنین عایشه حدیث ثقلین

را فراموش کرده بود.در حالی که فقط چند ساعت بیشتر از ان نگذشته بود.

اهل بیت چه کسانی هستند .خود عایشه روایت کرده که پیغمبر در خانه من بود که علی وارد شد ساعتی نگذشته بود. که فاطمه وحسن وحسین

نیز واردشدند.وجودمقدس ختمی مرتبت انها را در زیر عبای مبارک خویش جا داد وفرمود عایشه اینها اهلبیت من هستند.

سفارش پیغمبر بعد از قران خانواده اش بود .گویی میدانست که انهمه سفارش مینمود .گویی میدانست خار در چشم و استخوان در گلوی علی میشود

ادامه دارد