روبهروی آینه میایستم و به خودم نگاه میکنم:
لباسهایم طوری است که همسرم میپسندد...
رنگ موهایم دلخواه مادرم است...
بینیام را به اصرار خواهرم عمل کردهام و فکرم شبیه دوستانم شده است...
پس خودم کجا رفتهام؟! خودم از زندگی چه میخواهم؟! آیا قبل از اینکه همهی این آدمها باشند من هیچ خواست و ارادهای نداشتهام؟ حس میکنم در آینه آدمهای زیادی ایستادهاند و به من نگاه میکنند. آنقدر زیاد که از بین آنها خودم را تشخیص نمیدهم. راستی واقعا دلم برای خودم تنگ شده است.
تا حالا شده با خودتان چنین مکالمهای داشته باشید؟ آیا شما هم اینقدر حواستان به کسب رضایت دیگران است که خودتان را کاملا فراموش میکنید؟ امّا این راه درستی نیست.
تنها کسی که باید به او حساب پس بدهید، خداست. او تنها کسی است که شایستگی دارد بابت کارهائی که میکنید در مقابلش خجالتزده شوید یا احساس گناه کنید یا به خاطر کارهائی که کردهاید شادمان باشید. هرگاه کس دیگری در نظرتان این جایگاه را پیدا کند، درست مثل این است که چنین مقامی را به او داده باشید. شما کافی است خدا را معیار درست و نادرست کارهای خود قرار دهید و روی این معیار دقیق و درست رفتار کنید. آنگاه فقط فکر کنید چه چیزی اوّل خدا و بعد خودتان را خشنود میکند.
شما فکر میکنید حرف زدن دربارهی مسائلی که دیگر اهمّیتی ندارند و نمیتوانند در زندگیتان اثرگذار باشند وقت تلف کردن است. امّا همسایهی شما دوست دارد در مورد این موضوع صحبت کند. دلیلی ندارد شما به خاطر خشنود کردن او این کار را بکنید، ببینید این کار شما را راضی میکند یا نه. اگر شما را در عذاب میاندازد آن را رها کنید. عذرخواهی کنید و بگوئید که به این بحث علاقه ندارید و ترجیح میدهید آن را عوض کنید. اگر معیارهای درست را در نظر بگیرید، دیگر لازم نیست انتظارات بیدلیل دیگران شما را به هر سو بکشاند. شما صاحب شخصیت مستقلی میشوید که قدرت « نه » گفتن دارد. از این پس میتوانید بدون احساس گناه با آنچه مخالف عقاید شماست دمساز نشوید و بدون خودخواهی به هر چه طالبش هستید، بله بگوئید.
اگر واقعا مصمّم باشید خدا به شما کمک میکند تا به خواستهی خود برسید، دیگران در این بین نقشی ندارند که شما ناچار باشید در مقابل آنها خضوع کنید و خلاف آنچه هستید را نشان دهید. یک اصل را فراموش نکنید؛ اگر قرار بود دیگران از آنچه شما هستید راضی باشند همه به زحمت میافتادند که شما را به سمت خودشان جلب کنند، امّا برای خیلی از افراد شما فقط یک لحظهی گذرا هستید. تنها تعداد اندکی از افراد برایشان مهم است که با شما همراهی کنند. پس از دیگران جز تفاهم چیزی نخواهید و به خود بگوئید آنان که مرا دوست ندارند، آزادند که اینگونه بیندیشند.
لباسهایم طوری است که همسرم میپسندد...
رنگ موهایم دلخواه مادرم است...
بینیام را به اصرار خواهرم عمل کردهام و فکرم شبیه دوستانم شده است...
پس خودم کجا رفتهام؟! خودم از زندگی چه میخواهم؟! آیا قبل از اینکه همهی این آدمها باشند من هیچ خواست و ارادهای نداشتهام؟ حس میکنم در آینه آدمهای زیادی ایستادهاند و به من نگاه میکنند. آنقدر زیاد که از بین آنها خودم را تشخیص نمیدهم. راستی واقعا دلم برای خودم تنگ شده است.
تا حالا شده با خودتان چنین مکالمهای داشته باشید؟ آیا شما هم اینقدر حواستان به کسب رضایت دیگران است که خودتان را کاملا فراموش میکنید؟ امّا این راه درستی نیست.
تنها کسی که باید به او حساب پس بدهید، خداست. او تنها کسی است که شایستگی دارد بابت کارهائی که میکنید در مقابلش خجالتزده شوید یا احساس گناه کنید یا به خاطر کارهائی که کردهاید شادمان باشید. هرگاه کس دیگری در نظرتان این جایگاه را پیدا کند، درست مثل این است که چنین مقامی را به او داده باشید. شما کافی است خدا را معیار درست و نادرست کارهای خود قرار دهید و روی این معیار دقیق و درست رفتار کنید. آنگاه فقط فکر کنید چه چیزی اوّل خدا و بعد خودتان را خشنود میکند.
شما فکر میکنید حرف زدن دربارهی مسائلی که دیگر اهمّیتی ندارند و نمیتوانند در زندگیتان اثرگذار باشند وقت تلف کردن است. امّا همسایهی شما دوست دارد در مورد این موضوع صحبت کند. دلیلی ندارد شما به خاطر خشنود کردن او این کار را بکنید، ببینید این کار شما را راضی میکند یا نه. اگر شما را در عذاب میاندازد آن را رها کنید. عذرخواهی کنید و بگوئید که به این بحث علاقه ندارید و ترجیح میدهید آن را عوض کنید. اگر معیارهای درست را در نظر بگیرید، دیگر لازم نیست انتظارات بیدلیل دیگران شما را به هر سو بکشاند. شما صاحب شخصیت مستقلی میشوید که قدرت « نه » گفتن دارد. از این پس میتوانید بدون احساس گناه با آنچه مخالف عقاید شماست دمساز نشوید و بدون خودخواهی به هر چه طالبش هستید، بله بگوئید.
اگر واقعا مصمّم باشید خدا به شما کمک میکند تا به خواستهی خود برسید، دیگران در این بین نقشی ندارند که شما ناچار باشید در مقابل آنها خضوع کنید و خلاف آنچه هستید را نشان دهید. یک اصل را فراموش نکنید؛ اگر قرار بود دیگران از آنچه شما هستید راضی باشند همه به زحمت میافتادند که شما را به سمت خودشان جلب کنند، امّا برای خیلی از افراد شما فقط یک لحظهی گذرا هستید. تنها تعداد اندکی از افراد برایشان مهم است که با شما همراهی کنند. پس از دیگران جز تفاهم چیزی نخواهید و به خود بگوئید آنان که مرا دوست ندارند، آزادند که اینگونه بیندیشند.
Last edited by mohammadali on Tue Jun 22, 2010 8:02 pm; edited 1 time in total