تمام تو را استفراغ کردم
در ویار سرمای تنم
صبح بود و من سرمست از هجوم روز
و بیداری همهمه ها در سکوت پنجره ها
صبح بود در آنسوی دیوارها
صبحی پر از نگین های ستاره ای شیرین
و در خانه ی من
تلخی چه زود
به میان عطش بال های آوازین
پرنده ای سبکبال
که در آسمان رنگی
له له میزد
پنهان
و پشت زندان سفره ی بوسه های سرد
جا می مان
در ویار سرمای تنم
صبح بود و من سرمست از هجوم روز
و بیداری همهمه ها در سکوت پنجره ها
صبح بود در آنسوی دیوارها
صبحی پر از نگین های ستاره ای شیرین
و در خانه ی من
تلخی چه زود
به میان عطش بال های آوازین
پرنده ای سبکبال
که در آسمان رنگی
له له میزد
پنهان
و پشت زندان سفره ی بوسه های سرد
جا می مان