معما 2

فرض كنيد :
- ۱۰۰ نفر آدم با هوش در يك سالن زنداني هستند.
- حداقل يك نفر و حداكثر همه آنها داراي يك خال بر روي صورتشان هستند.
- هيچ كدام از اين افراد نمي دانند كه آيا خود داراي خال هستند يا نه.
- به آنها گفته شده كه به ازاي هر آدم خال دار يك شبانه روز ( نه كمتر و نه بيشتر) مهلت دارند كه آدم هاي خال دار از سالن بيرون بيايند.
- اين افراد نمي توانند هيچ ارتباطي با افراد ديگر موجود در سالن برقرار كنند.
- تنها ارتباط موجود ديدن صورت افراد ديگر است.
- به هيچ امكاني هم دسترسي ندارند كه صورت خود را ببينند.
- خلاصه پيغام و پيام و آينه و .... ممنوع است.
- تعداد افراد خال دار معلوم نيست.
سؤال : با چه روشي ممكن است كه فقط افراد خال دار در پايان مهلت تعيين شده (n روز به ازاي n خال دار) از سالن خارج شوند؟

فرض کنین یه نفر تو قبیله خال داشته باشه. اون فرد خالدار بقیه قبیله رو میبینه که هیچ کس خالدار نیست ولی چون رییس قبیله گفته اینجور افراد حتما وجود دارند، نتیجه میگیره فقط خودش خالداره و همون روز اول می ره. از طرف دیگه بقیه افراد بدون خال میبینن یه نفر خال داره ولی خودشون نمیدونن خال دارن یا نه. مثل بالا برای خودشون استدلال میکنن که اگه خودشون خال نداشته باشن اون فرد خالدار باید امروز بره و اگر خودشون خال داشته باشن اون فرد ديگه امروز رو منتظر خواهد موند. اون فرد خالدار روز اول می ره و بقيه ميفهمن که خودشون خالدار نبودن. اين از يکی.
حالا برای دو نفر همين استدلال رو تکرار کنين. فرض کنين دو نفر تو قبيله خال دارن. اونی که خالداره ميبينه يه نفر تو قبيله خال داره ولی نميدونه خودش هم خال داره يا نه. با خودش ميگه اگه من خال نداشته باشم اون فرد خالدار بايد امروز بره و اگر خال داشته باشم بايد منتظر بمونه. اون فرد ديگه هم همين جور استدلال ميکنه و هر دوشون روز اول رو کاری نميکنن و منتظر ميمونن. در نتيجه ميفهمن که هر دو تا خالدارن و روز دوم می رن. اما اونايی که خال ندارن ميبينن دو نفر تو قبيله خال دارن. اونا دو روز صبر ميکنن تا سرنوشت اين دو تا معلوم بشه و چون روز دوم اون دو نفر می رن ميفهمن که خودشون خال نداشتن.
به همین ترتیب میتونین برای سه نفر و چهار نفر و ... تکرار کنین استدلال رو. در نتیجه اگه n نفر خالدار باشن تا روز n-1 ام صبر ميکنن و بقيه که خال ندارن تا روز n ام. روز n ام افراد خالدار دسته جمعی می رن و از اينجا بقيه ميفهمن که خودشون خال ندارن. يعنی تا صبح روز n+1 فرد خالداری تو قبيله وجود نخواهد داشت.

حوصلم سر رفت خودم جوابشم دادم

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

.......................................

تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی؟

البته منو با اونی که اینو گفته اشتباه نگیری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

زلف او دامست وخالش دانه ان دام ومن
بر امید دانه ایی افتاده ام در دام دوست

یه مشاعره خال خالی
چطوره؟

فرياد كه در كنج لب آن خال سيــه را دل دانه گمان كرد و ندانست كه دام است

عالیه ولی من 10 دقیقه دیگه باید برم

با یاد خال و رویش پر می کشم به سویش
دیریست گریه هایش برده امان ز دستم

زان خال عنبرين نتوان سرسري گذشت هـر نقطه زين صحيفه محل تـــامّل است

آهان اینجا مبحث همون خال مه رویانه که میشه در موردش مفصلا" صحبت کرد وگرنه من از اون معمای خال خالی سر درنیاوردم . راستش حوصله شم زیاد نداشتم

واسه همین جوابشم گذاشته بودم

خال مه رویان سیاه و دانه فلفل سیاه
هر دو جانسوزند اما این کجا و ان کجا

شدگوشه نشين خال تو در كنج لب آري كار همه دل سوختگان گوشه نشيني است

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم

عمو یدی
این تکراری بود دنبال یه بیت دیگه بگرد

درسته اما چون مال حضرت امام ره است تکرارش هم در این ایام مناسبت دارد

خيال خال تو با خود به خاك خواهم برد كه تا ز خال تو خاكم شود عبير آميز
حافظ

ان خال سیه خانه برانداز دلم بود
دیدی که چو دیدم دلم افتاد به دامش

زلف او فتنه و خط آفت و خال است بلا آه از آن روز كه اين هر سه دهد دست بهم