مقاله حاضر اثر عباس یزدانی است که در نقد اعجاز ریاضی قرآن رشاد خلیفه و هم فکر های وی نوشته شده است .این مقاله در مجله کیهان اندیشه شماره ۶۷ چاپ شده که متن آن در سایت مجلات نور و سایت تبیان موجود می باشد.
اعجاز عددى ونظم رياضى قرآن
23سال پيش شيميدانى مصرى به نام دکتر رشاد خليفه که در امريکا اقامت داشت ،پس از سه سال کار مداوم و استفاده از کامپيوتر! ادعا نمود که نظم حيرت انگيزى رادر قرآن کشف نموده است .
ايشان گفت : تعداد تکرار حروف و کلمات در قرآن ،کاملا سنجيده و حساب شده است و از تناسب و نـظمى شگفت انگيز حکايت مى کند و نتيجه گرفت که چون هيچ مؤلف و نويسنده اى نمى تواند در ضـمـن نـگـارش کـتاب ، مراعات تعداد تکرار حروف و کلمات خود را نموده و نظمى خاص در ميان آنها تعبيه کند، پس اين ويژگى خاص قرآن بوده و وجهى از وجوه اعجاز آن به شمارمى رود.
اولين مثال ايشان براى اثبات ادعايش ، حروف مقطعه قرآن بود که مدعى شد راز و رمز اين حروف اسرارآميز را کشف کرده است .
ايـشـان گفت تکرار حروف مقطعه در سوره مربوطه ، بيش از تکرار حروف ديگر است و نيز معدل تکرار اين حروف نسبت به مجموع حروف سوره خاص ، بيش از معدل تکرار اين حروف درسورهاى ديگر است .
هـمـچنين در هر يک از 29 سوره اى که در افتتاح آن ، حروف مقطعه آمده است ، مجموع تعداد آن حـرف يا حروف در آن سوره دقيقا و بدون استثنا مضرب 19 مى باشد و مطالب ديگرى از اين دست که در ادامه اين مقاله به آنها خواهيم پرداخت .
بـا اعـلان ايـن خبر و پخش آن توسط رسانه هاى گروهى و جرائد آن روز، اين موضوع به گونه اى غيرمنتظره در همه جا صدا نمود و موجى از شادى و شعف در ميان مسلمانان برانگيخت .
راقـم ايـن سـطـور نيز آن روز از جمله کسانى بود که از خوشحالى در پوست خود نمى گنجيد و مى پنداشت که مسلمين سنگرى بسيار قوى در برابرملحدين گشوده اند.
انـتشار اين خبر در ميان روشنفکران کشورهاى اسلامى ، نه تنها موجب شعف وشادى بلکه موجب آن شـد تـا بـسـيـارى از آنـهـا خود به ميدان آمده و با آمارگيرى ازتعداد حروف و کلمات قرآن ، پـرده هاى ديگرى از اسرار و رموز اين کتاب آسمانى رابرملا سازند! البته از اين عده ، جمعى بعد از مدتى سرگردانى و راه به جايى نبردن ،دست از کار کشيدند.
اما گروهى ديگر که اعتقادى راسختر به اعجاز قرآن داشتند، به اين کاوش ادامه دادند و مقالات و تـالـيـفـاتى نيز منتشر کردند که در مقام نقد يکايک آنها نيستيم بلکه در اين مقاله درصدد آنيم تا اثـبات کنيم ، اين جريان ، انحرافى بوده وکسانى که در اين وادى افتادند، جز سرگردانى و ناکامى چيزى عائدشان نشد واشکالات نقضى و حلى فراوانى بر دعاوى آنها وارد است .
قـبـلا متذکر شويم که ايشان اولين نفر در اين وادى نبوده و ردپاى اين فکر در کتاب الاتقان فى علوم القرآن سيوطى نيز ديده مى شود.
(2/112).اسـاسـا بـايـد بـبينيم قرآن خود را چگونه معرفى کرده است ، پيشوايان معصوم ما قرآن را چـگونه معرفى کرده اند! آيا آن را کتابى اسرارآميز، معماگونه ، عجيب و غريب وصف نموده اند و يا آن را کتابى روشن و پرمحتوى خوانده اند؟ .
حـقيقت آن است که قرآن خود را کتاب هدايت و رستگارى مى داند و پيوسته ما را به تلاوت و تدبر در خود دعوت مى کند.
قـرآن مـا را بـه تماشاى حروف و کلمات خوددعوت نمى کند، بلکه همواره ما را به قرائت و تدبر و توجه به هشدارهاى خودفرامى خواند.
قرآن خود را احسن الحديث مى خواند که باز جنبه معنايى آن مد نظراست نه ساختار لفظى آن ، لذا بعد از آن مى فرمايد:.
تـقـشـعـر مـنه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم الى ذکر اللّه ذلک هدى اللّه يهدى به من يشا (23/39).
معرفى قرآن از طريق قرآن
توجه شما را به قسمتى از آيات قرآن که ماهيت قرآن را مى توان از آنها فهميد جلب مى کنيم :.
ذلک الکتاب لاريب فيه هدى للمتقين (2/2).
شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان .(185/2).
ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم (9/17).
و لقد صرفنا فى هذا القرآن ليذکروا و ما يزيدهم الا نفورا (41/17).
و ننزل من القرآن ما هو شفا و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا .(82/17).
و انک لتلقى القرآن من لدن حکيم عليم .(6/27) .
چـنـانـکـه ملاحظه مى کنيد، قرآن خود را حکمت ، علم ، نور، ذکر، هدايت ، موعظه ،بلاغ ، وسـيـله جدايى حق از باطل ، شفاى بيماريهاى قلبى ، بيان هر چيز و وسيله خروج از تاريکى به نور مـى دانـد و هـمـه ايـن عـنـاوين در پرتو توجه به محتواى قرآن وپيروى از رهنمودهاى آن ميسر مـى شـود، نـه از طريق دقت در ساختار لفظى و کشف تناسب و توازن حروف و کلمات اين کتاب آسمانى .
هرگز به وصف يا عنوانى براى قرآن برخورد نمى کنيم که به جنبه لفظى آن هم از اين زاويه خاص نظر داشته باشد.
الـبـتـه يکى از وجوه اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آن است ، اما آن دو نيز طريقى براى توجه هرچه بيشتر به مفاد و محتواى اين کتاب آسمانى است .
عـربـى بـودن قـرآن نـيـز در همين راستاست قرآن فلسفه عربى بودن خود را تدبر و دقت بيشتر بـندگان مى داند چنانکه مى دانيم ، زبان عربى انعطافى بسيار بالا دارد و دقائق و لطائف معانى را در قالب هيچ زبانى همچون زبان عربى ،نمى توان به مخاطب القا نمود: انا انزلناه قرانا عربيا لعلکم تعقلون .
بنابراين ، در هيچ جاى قرآن حتى بطور تلويحى نيز ما به اين گونه کاوشها دعوت نشده ايم .
بـلـکـه مى توان گفت به عدم آن تشويق شده ايم .
چنانکه مى دانيم ، يکى ازقصه هاى عبرت انگيز و جالب قرآن قصه اصحاب کهف است .
قـرآن بـعـد از ذکـرداسـتان آنها، اظهار تاسف مى کند که چرا مردم به جاى آنکه به پيام اين قصه تـوجـه کـنـنـد و راه اصحاب کهف را پيموده و از بيدار شدن آنها بعد از سيصد سال خواب ،نتيجه بگيرند که خداوند قادر است آدميان را بعد از خواب گران مرگ در روز قيامت زنده نمايد، خود را مشغول مطالب حاشيه اى قصه نموده وبر سر تعداد اصحاب کهف باهم جدال مى کنند.
بعضى مى گويند: چهار نفر، بعضى مى گويند:شش نفر وعده اى آنها را هشت نفر مى دانند.
قـرآن مـى فرمايد: اى پيامبر! در اين باره با آنهاجدال مکن و از آنها چيزى مپرس و به افسانه هاى آنها اعتماد منما .
بـه مورد ديگرى توجه فرمائيد: در مورد تعداد نگهبانان دوزخ ، قرآن مى فرمايد:تعدادشان رانوزده نـفر قرار داديم ، نه بدان جهت که اسرار و رموزى در اين عدد درنظر گرفته ايم ، بلکه فقط به اين مـنـظـور کـه چـون و چـراى افـراد مريض و کافر رابرانگيزيم و نيز ايمان مؤمنان را تقويت کرده بـاشيم : و ما جعلنا اصحاب النار الاملائکة و ما جعلنا عدتهم الا فتنة للذين کفروا ليستيقن الذين اوتـوا الـکـتـاب و يـزدادالذين امنوا ايمانا و لا يرتاب الذين اوتوا الکتاب و المؤمنون و ليقول الذين فـى قـلـوبـهـم مـرض و الکافرون ماذا اراد اللّه بهذا مثلا کذلک يضل اللّه من يشا و يهدى من يشا (31/74).
معرفى قرآن در احاديث
حـال ببينيم قرآن در احاديث چگونه معرفى شده است ؟
آيا حديثى از معصوم به مارسيده است که قرآن را کتابى اسرارآميز، معماگونه و حاوى فرمولهاى رياضى و ازمقوله رمل و جفر معرفى کرده باشد؟پاسخ منفى است
در احـاديث نيز قرآن ، علم ،حکمت و نور خوانده شده است و اکيدا توصيه شده است که آن را چراغ عمل ومشعل حياتمان قرار دهيم .
در نهج البلاغه آمده است : اللّه اللّه فى القرآن لا يسبقنکم بالعمل به غيرکم .
در کتاب شريف کافى از رسول اکرم (ص ) روايت شده است : القرآن هدى من الضلالة و تبيان من الـعـمـى و اسـتقالة من العثرة و نور من الظلمة و ضيا من الاجداث و عصمة من الهلکة و رشد من الغواية و بيان من الفتن و بلاغ من الدنيا الى الاخرة وفيه کمال دينکم و ما عدل احد عن القرآن الا الى النار .
در کـتـاب فـقيه از اميرالمؤمنين در وصيتشان به فرزندش آمده است : و عليک بتلاوة القرآن و الـعـمـل به و لزوم فرائضه و شرايعه و حلاله و حرامه و امره و نهيه و التهجد به و تلاوته فى ليلک و نـهـارک فـانه عهد من اللّه تبارک و تعالى الى خلقه فهو واجب على کل مسلم ان ينظر کل يوم فى عـهـده و لـو خـمـسين ايه واعلم ان درجات الجنة على قدر آيات القرآن فاذا کان يوم القيمة يقال لقارى القرآن اقرا وارق فلا يکون فى الجنة بعد النبيين و الصديقين ارفع درجة منه .
هـرگـز در بـيانات امامان و سيره عملى آنها مشاهده نشده است که قرآن را از اين منظربنگرند و مـطالبى هرچند به صورت ضمنى و تلويحى در مورد تعداد حروف وکلمات قرآن و روابط رياضى بـيـن آنـهـا بيان نموده باشند و لااقل سر نخى در اين مقوله به دست داده باشند، تا ما با اطمينان خـاطر در اين رشته وقت صرف کنيم ودلخوش باشيم که اگر تاکنون به نتيجه نرسيده ايم ، اميد است که در آينده به نتائجى جالب دست يابيم .
از عـلـماى بزرگ ، حتى رياضى دانانى نظير: خواجه نصير طوسى و شيخ بها نيز نقل نشده است که چنين سير و سياحتى را در قرآن نشان داده باشند.
نقد تفصيلى نظريه رشاد خليفه
حال ببينيم آقايانى که معتقدند نظم محيرالعقولى در قرآن کشف کرده اند تا چه اندازه بر صوابند؟ .
گـفـتيم رشاد خليفه در مورد حروف مقطعه ، به اين نتيجه رسيد که همواره معدل توارد و تکرار حروف مقطعه در سوره اى خاص بر معدل توارد و تکرار حروف ديگرتفوق دارد.
چـنـانکه در سوره ق حرف ق معدلى بالاتر از ساير حروف در اين سوره و ساير سوره هاى قرآن دارد و يا حرف ن در سوره ن و القلم بزرگترين رقم نسبى را در 114 سوره قرآن دارد.
اگـر آمـارهـا بـا موارد نقض روبرو نمى شد، شايد ما هم با ايشان و سائر پيروان تئورى نظم رياضى قرآن هم عقيده مى شديم .
اما على رغم خواست قلبى ما و ايشان بااستثناهاى فراوانى روبرو مى شويم .
بـراى مـثـال تـعداد تکرار حرف ق در سوره هاى الشمس و القيامة و الفلق ، در حدى است که مـعـدل تـکـرار آن از معدل تکرار ق بيشتر مى شود و يا در مورد سوره طه با پنج استثنا مواجه مى شويم : سوره حج ، نور،فتح ، مجادله و توبه يا در مورد سوره يس نتيجه کاملا معکوس است ، يعنى يا وسين کمترين تکرار را به خود اختصاص داده اند.
نـيـز در مـورد حـرف ن مـى بـينيم تکرار آن در سوره حجر بيشتر از تکرار آن در سوره ن و القلم مى باشد.
ايـنجاست که آقاى رشاد خليفه به توجيه روآورده و مطالبى به هم مى بافد که هيچ معقول به نظر نمى آيد.
مـثـلا در مورد سوره يس و اينکه چرا نتيجه معکوس است ، مى گويد:چون يس بر خلاف بقيه حروف مقطعه برعکس ترتيب حروف الفبايى است ،پس نتيجه نيز بايد معکوس و وارونه باشد.
يـا اگر معدل تکرار حرف ص در سوره اعراف از معدل تکرار آن در بعضى سوره ها، مثل سوره والـعـصر کمتر است بايدچهار حرف المص را که در اول سوره اعراف آمده است ، با هم در نظر بـگـيـريم ومعدل مجموعه اين چهار حرف را با معدل مجموعه آنها در ديگر سوره هابسنجيم !!و يا بـراى پـاسـخ بـه استثنا سوره حجر مى گويد: سوره حجر با الر شروع شده است و ما بايد همه سوره هايى را که با الر شروع مى شود در حکم يک سوره قرار دهيم .
و در مـورد اسـتثنا شدن پنج سوره فوق الذکر مى گويد:اين پنج سوره مدنى هستند و چون سوره طه مکى است بايد آن را با ديگر سوره هاى مکى مقايسه کنيم .
چـنانکه ملاحظه مى کنيد ايشان خود را به آب و آتش مى زند تا به هر قيمت شده است ، جايى براى تئورى خود بگشايد در حالى که اين استثناها خيلى زيادند وتوجيهات ايشان خيلى سخيف و بارد.
ترميم يک تئورى بايد به گونه اى مساعد باتفاهم عرفى باشد.
چـنـانـکـه در جمع سخنان متعدد فرد حکيم بايد به گونه اى جمع نمائيم که عرف پسند باشد و اصطلاحا جمع تبرعى نباشد.
در حـالـى کـه جـمـع کردنهاى ايشان از يک نظم و تناسب منطقى و عرفى برخوردار نيست و هر استثنايى را با اسلوبى خاص جواب مى گويد.
بدون شک با اين روش مى توان براى هر کتابى نظم رياضى پيدا نمود!.
به قسمتهاى ديگرى از دعاوى ايشان مى پردازيم :.
1 ـ جمله بسم اللّه الرحمن الرحيم که اولين آيه قرآن است ، داراى نوزده حرف است .
تک تک کلمات اين جمله به تعدادى قابل تقسيم بر عدد نوزده در قرآن به کاررفته است .
چـنـانکه در کل قرآن 114 مرتبه بسم آمده است .
تعداد کلمه اللّه 2698 مرتبه ، رحمن 57 مرتبه ، رحيم 114 مرتبه است که همه مضرب صحيح عدد نوزده مى باشند.
از ايـن چـهـار آمـار فقط رقم 57 صحيح است ، آن هم مشروط بر اينکه الرحمن را دربسم اللّه سـوره حـمـد به حساب آورده و در بقيه بسم اللّه هاى قرآن به حساب نياوريم ، مگر آنکه متوسل به همان توجيهات بارده شويم .
بـراى مـثال ، براى آنکه آمار اللّه به نصاب مورد نظر برسد، باللّه و تاللّه و للّه و فاللّه را بايد حساب بياوريم ،اما اللهم را از حساب خارج کنيم .
و يـا کـلـمـه اسم در قرآن 22 مرتبه آمده است واگر منظور ايشان باسم باشد فقط هفت مرتبه تکرار شده است .
2 ـ سـوره نـاس کـه آخـريـن سـوره قرآن است تعداد حروف آن 114 حرف است که مضرب نوزده مى باشد.
نـمـى دانـيـم ايشان چگونه محاسبه کرده است ؟
ولى اين سوره بدون احتساب بسم اللّه اول آن 80 حرف است و با احتساب بسم اللّه 99 حرف مى شود که در هيچ حالت مضرب 19 نيست .
3 ـ سوره علق مطابق شمارش کامپيوترى 285 حرف است يعنى 19*15.
بـاز کنترل کرديم با قرآنهاى به خط عثمان طه به اين رقم نمى رسد و با قرآنهاى رسم الخط ايرانى از اين رقم تجاوز مى کند.
4 ـ در هـريک از 29 سوره اى که در افتتاح آن حروف مقطعه آمده است ، مجموع تعداد آن حرف يا حروف دقيقا و بدون استثنا ضريب 19 مى باشد.
اين ادعا نيز تمام نيست .
براى مثال حرف نون در سوره ن و القلم 131 مرتبه آمده است ، نه 133مرتبه تا مضرب 19 باشد.
يا در سوره طه مجموع اين دو حرف 239 است نه 342 تامضرب 19 باشد.
جـالب است بدانيد که ايشان با آنکه تاکيد مى کند که همه جارسم الخط عثمان طه ملاک و معيار است ، سوره ن و القلم را در کتاب خود کليشه کرده و آغاز آن را تحريف نموده است .
يـعنى به جاى آنکه حرف اول را به صورت ن بنويسد به صورت نون نوشته است تا يک نون اضافه بيايد و بعد يک نون ديگر از بسم اللّه آغاز سوره وام گرفته است و به اين ترتيب کسرى نون را جبران نموده و به عدد 133 رسيده است .
در سـوره طـه نـيـز تا گرد را ها محسوب کرده است در حالى که همه مى دانند تا گردحقيقتا تا مـى باشد، هرچند به هنگام وقف به صورت ها تلفظ شود، يعنى کلمات :زينة ، خيفة ، سحرة ، صلوة ، قـيـمة ، کلمة ، بينة ، ساعة ، حية ، محبة و امثال آنها مختوم به تا مى باشند، چنانکه با صداى تا تلفظ مى شوند.
ولـى تـنگى قافيه ايشان رامجبور کرده است ، اين موارد را هم در شمارش دخالت دهد تا به نصاب لازم برسد.
5 ـ اگـر تعداد مواردى را که تک تک کلمات جمله بسم اللّه الرحمن الرحيم بعد ازتقسيم بر عدد 19 در قرآن به کار رفته است ، محاسبه کنيم باز هم به ضريب 19مى رسيم ، اين موضوع نيز درست نيست ، چنانکه در بند اول گذشت .
6 ـ سـوره نـصـر کـه به قولى آخرين سوره مى باشد، درست داراى 19 کلمه مى باشداولين آيه اين سوره نيز 19 حرف دارد.
نـمـى دانـيـم چگونه حساب کرده است که 19 کلمه شده است ، مگر آنکه کلمه نزدايشان اصطلاح خاصى باشد.
ايشان اين سوره را در کتابش کليشه نموده و زيرکلمات شماره گذارده است .
جمله و استغفره را يک کلمه حساب نموده با آنکه يک کلمه نبوده و حداقل سه کلمه است .
و الفتح را نيز يک کلمه حساب کرده است در حاليکه دو کلمه است .
اگر بگويد حروف را نبايد جداگانه حساب کنيم مى پرسيم پس چرا فى را يک کلمه جداگانه حساب کرده است .
7 ـ بسم اللّه به همين صورت خاص 3 مرتبه در قرآن آمده است و اگر مجموع شماره آيات و شماره سوره ها را با تعداد تکرار بسم اللّه جمع کنيم به ضريب 19 مى رسيم .
مـنظور ايشان بسم اللّه در تمام قرآن نيست ، بلکه بسم اللهى که آيه اش شماره داشته باشد که فقط بسم اللّه سوره حمد و بسم اللّه در آيه 41 سوره هود و بسم اللّه آيه سى ام سوره نمل مى باشد.
ايـشان بعد از آنکه ارقام آيات و سوره ها را زير هم نوشته و به ضريب 19 نرسيده است چاره اى ديگر انـديـشـيـده و گـفـته است چون 3 تا بسم اللّه داريم عدد 3 را هم به حاصل جمع اين ارقام اضافه مى کنيم ، تا به رقم 114 برسيم :.
Total=3+1+1+11+41+27+30=114=19*6
به گمان من بدترين مثالى که ايشان ارائه کرده است ، همين مثال است ..
زيرا به وضوح کار مونتاژسازى و وصله پينه اعداد در آن آشکار است .
8 ـ اگر ارقام مربوط به حروف مشترک در حروف مقطعه را حساب کنيم ، به ضريب 19 مى رسيم .
ايشان چنين جدولى ترسيم کرده است ..
سوره حروف مقطعه ه ط
س م
مريم - 175 - - -
طه ط ه 251 28 - -
شعرا ط
س م - 33 94 484
نمل ط
س - 27 94 -
قصص ط
س م - 19 102 460
944 290 107 426 جمع
1767=944+290+107+426=جمع کل
19*93=1767
چه مانعى داشت ايشان کلمه يس را هم به اين مجموعه اضافه مى کرد؟
چون يس از طريق سين و يا با چهار سوره از مجموعه فوق اشتراک پيدا مى کند.
يا اگر عسق را که در آغاز سوره شورى آمده است ، در اين جدول مى گنجانديم ، از طريق عين و سين با سوره مريم و شعرا و نمل و قصص مشترک مى شد.
اگر بپرسيد چه چيزى باعث شده است جدول ايشان حروف مقطعه خاصى را دارا باشد؟
پاسخ اين اسـت کـه اگـر ايـشان به سليقه خود و نه يک روش منطقى و ثابت ، عمل نمى کردبه نصاب لازم نمى رسيد.
9 ـ در سـورهاى هفتم ، نوزدهم و سى و هشتم حرف ص در ميان حروف مقطعه اشان مشترک اسـت و اگر تعداد ص را در اين سوره ها حساب کرده با هم جمع کنيم ، به عدد 152 مى رسيم که مضرب 19 است .
ملاحظه کنيد ايشان در سوره ق حرف قاف را بطور مستقل شمارش کرده و ضريب 19 شده است ، ولى چون در سوره صاد به نتيجه نرسيده است ، روش را تغيير داده و همه سوره هايى را که در آغاز ص دارند با هم حساب کرده است .
مـمـکـن اسـت ايـشـان بـگويد، قاف را چه مستقل و چه بطور مجموع حساب کنيم ، به ضريب 19 مى رسيم .
زيرا در سوره شورى هم قاف 133 مرتبه تکرار شده است که ضريب 19 است .
پس آنجا که تکرار ديده مى شود بايد همه را با هم حساب کنيم ،مثل صاد يا قاف .
ولـى آنـجـا کـه مـنحصر به فرد است ، مثل حرف نون در سوره ن والقلم بايد بطور جداگانه حساب کنيم .
باز مى بينيم اين پاسخ کامل نيست زيرا در سوره مريم در ميان حروف مقطعه کاف راداريم که در جاى ديگر نداريم و اگر تعداد آن را بطور مستقل در نظر بگيريم ، به نصاب لازم نمى رسد.
بـه هـر حـال چـنانکه بارها يادآور شديم ، ايشان رويه واحدى را در شمارشها اتخاذنمى کند و فقط درصدد جور کردن نصاب لازم است .
دکـتـر مـحـمـد حـسـن هـيتو، يکى از نقادان اعجاز عددى قرآن در کتاب المعجزة القرانية مـى گـويد: از اولين کسانى که تئورى رشاد خليفه را نقد نمود استاد حسين ناجى محمد در کتابش موسوم به التسعة عشر ملکا مى باشد.
ايـشـان هـفـت جـمـله ابداع نموده که همه از 19 حرف تشکيل شده و هر کدام داراى 3 حرف لام مـى بـاشـدو مـجموع حروف اين جمله ها نيز 133 است که مضرب 19 و مجموع لام ها در هرهفت جمله نيز 19 است .
سـپـس مـى گويد: آيا صرف اين تناسبهاى عددى دليلى برحقانيت مفاد اين جمله ها است ؟
1 ـ لا بعث و لا حساب و لا جهنم .
2 ـ لا صراط و لا جنة و لا نعيم .
3 ـ مهندس الکون الرب ابليس .
4 ـ البهائية هى الدين الحق .
5 ـ بهااللّه آخر الانبيا.
6 ـ الجنة و النار اکذوبتان .
7 ـ رقم تسعة عشر رمز لابليس .