[You must be registered and logged in to see this image.]

نویسنده : حسین آتش پرور
آنتشارات : گل آذین
456 صفحه

داستان در دهه 40 و 50 اتفاق می افتد. راوی داستان بهمن هست. در فصل اوّل به مهاجرت بهمن و خانواده‌اش از روستاي ديسفانِ گناباد به شهر مشهد مي‌پردازد. مصيبت‌هاي روستايي دهة چهل را به خوبي شاهد هستيم. در فصل دوم و سوم مراحل زندگي بهمن را دنبال مي‌کنيم. بهمن در گذرسال‌ها به دنبال گم‌شدگي‌هاي نسل‌هاي گذشته مي‌گردد. (مثل خواهرش پروانه) در بخش «بحران» از فصل سوم شاهد حضور نسلي که در باد گم شد، هستيم. يادي از کساني چون غلام‌حسين به‌نژاد بايگي است. وقتي بهمن در گورستانِ خراب شده با آن‌ها گفت‌وگو مي‌کند.
کتاب «خيابان بهار آبي بود» اولين رمان آتش‌پرور است. از اون قبلا چند تا مجموعه داستان هم چاپ شده است.

جملات انتخابی از کتاب :
"تمام آقاها نوکرهایشان را بار می کنند. چرا که برای آنها یک آدم همیشه از یک الاغ ارزانتر تمام می شود."

"وقتی آدم پول ندارد، نگاه کردن به وسایل هم لذت دارد."

"لباس با خودش رنگ می آورد، رنگ تکبر، دروغ و حسد"