«جان» با عجله خودش را به بیمارستان رساند. نه پس اندازی داشت و نه پول و پَله ای. با سابقه کارِ یک روزه، از کجا می توانست خرجِ بیمارستان را بدهد؟ اما مهم نبود. از پسِ آن برمی آمد. شیرینیِ بچه به دردسرش می اَرزید. در بخشِ زنان و زایمان، نگاهش به «شِرِیل» افتاد که دو تا قُنداق بغلش بود. جا به جا غش کرد.
برای شنیدن و دانلود صوت مورد نظر به سایت رادیو اینترنتی ایران صدا به این آدرس مراجعه نمایید.[You must be registered and logged in to see this link.]