زمانی که دولت محمود احمدی‌نژاد (در تابستان 84) بر سر کار آمد، این پندار در ذهن بسیاری ایجاد شد که او می‌خواهد همان شعارهای عدالت‌طلبانه دوران انتخابات‌اش را در همه حوزه‌ها، از جمله فرهنگ به کرسی عمل بنشاند و این امیدواری بیش‌تر از آن رو رخ می‌نمود که وی از همان ابتدا درگیر جدالی بی‌‌انتها با جریان فن‌سالار شده بود که تقریبا همه گلوگاه‌های اصلی فرهنگ و سیاست و اقتصاد را در دستان خود داشت. این گمانه در مسیر عمل به سرعت رنگ باخت و امیدواران از این میدان سرخورده به‌درآمدند.

بخشی از این ناامیدی، سرنوشتی بود که حسین صفارهرندی بدان دچار شد؛ او از سویی در تار و پودهای تنیده شده بر ساختار ساختمان بهارستان و ناهمرهی اهالی فرهنگ و هنر گرفتار شد و از دیگر رو، دست به‌گریبان ساختارشکنان درون کابینه. از سویی دیگر و در نگاهی کلان‌تر، احمدی‌نژاد شورای عالی انقلاب فرهنگی را به عنوان بازویی برای پیش‌برد برنامه‌های فرهنگی‌اش به‌کار گرفته بود، هر چند که شیوه مدیریت عملیاتی او در شورا چندان کارساز نبود و با وجود به‌انفعال کشاندن برخی از اعضا، نمی‌توانست منویات خود را سریعا اجرایی کند؛ نمونه بارز این نوع رفتار گرایش او به سر و سامان دادن یک‌شبه اساسنامه دانشگاه آزاد اسلامی بود که در دولت نهم محقق نشد.

اما اکنون باید گفت که به‌نظر می‌رسد ضرب‌آهنگ تصمیم‌گیری‌های متعدد و فراگیر در حوزه فرهنگ، طی ماه‌های اخیر شیب صعودی پیدا کرده و احمدی‌نژاد بر آن است تا با اتکا به‌همان روش‌هایی که در حوزه سیاست خارجی، اقتصاد و... در چهارساله گذشته به‌‌کار گرفته، اوضاع فرهنگ را نیز به‌سامان کند! نگاه مهندسی‌وار به مقوله فرهنگ، شگردی قدیمی در برخورد با مجموعه پدیده‌های فرهنگی- اجتماعی به‌شمار می‌رود و از آن رو این نگاه تقویت شده و جریان می‌یابد که برخی بر این باورند با دست‌کاری‌های مدیریت‌شده در مسیر فرهنگ، می‌توان رشد و تعالی جامعه را دگرگون ساخت؛ شیوه‌ای وارداتی ماخوذ از برخی تئوری‌های توسعه که جامعه پیش‌رفته را می توان با تغییر ساختارهای سنتی، متجدد کرد.

این نگاه مهندسی‌وار، شورای عالی انقلاب فرهنگی (و دیگر نهادهای فرهنگی تعریف شده در دولت) را وادار می‌کند تا سریع‌تر حرکت کنند و تصمیم بگیرند و برنامه‌ها را به اجرا گذارند (فراموش نشود که انتقاد به دیوان‌سالاری پیچیده موجود در این نهادها اصلا به معنای اتخاذ تصمیم‌های روزمره نباید تلقی شود). در اولین نمونه از این روش تازه، قانون نحوه اداره فرهنگستان‌ها تغییر کرد؛ فرهنگستان‌ها اصلی‌ترین موتور محرکه تولید علم و اندیشه به‌شمار می‌روند و بخشی از آفات مترتب به‌جامعه علمی کشور ناشی از باندبازی حاکم بر تعدادی از فرهنگستان‌ها بوده و هست و اشکالی بر اصلاح قوانین اداره آن‌ها (از این منظر) وارد نیست، اما سوق دادن همه خواسته‌ها به چند مساله سیاسی، ضمن کور کردن گره کار فرهنگستان‌ها، اصل حرف را نیز مخدوش و ناخوشایند می‌کند. بهره‌برداری سیاسی از امکانات موجود در این مجموعه‌های فرهنگی، حتما می‌بایست محدود و کنترل می‌شد،‌ لیکن فرصت تاریخی اصلاح قانون فرهنگستان‌ها نباید به آسانی از دست رفته و حرف درست گسستن دور فروبسته مدیریت این مجموعه‌های عالی علمی،‌ در جامه نحیف چند تغییر خرد نادیده گرفته شود. ضمن آن‎که در عمل نیز تغییرات فرهنگستان‎ها به‎شدت جلوه‎ای ظاهری یافته و معلوم نیست به تغییری در مختصات تولید فکر و فرهنگ بیانجامد.

نمونه دوم اصلاح اساس‌نامه دانشگاه آزاد اسلامی بود؛ داستان تحقق این وعده احمدی‌نژاد، کمی به‌درازا کشید و در این سیر 4 ساله کار به‌جایی رسید که تقریبا حفظ وضعیت موجود دانشگاه آزاد هیچ حامی جدی‌ای نداشت (جز اکبر هاشمی‌رفسنجانی که با طرح ایده وقف هم نتوانست مسیر اصلاح اساس‌نامه را تغییر دهد)، اما بر خلاف انتظار تغییرات اعمال شده در اساس‌نامه دانشگاه آزاد نتوانست بازخورد مناسبی در افکار عمومی بیابد و واکنش مورد نظر بانیان این تدابیر را ایجاد کند. البته بخشی از این ناکامی (کم‌بازتاب بودن اقدامات انجام‌شده) ناشی از فضای کلی حاکم بر کشور بوده و هست، ولی نمی‌توان بر این مساله سرپوش گذارد که عملکرد غیرمرسوم رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی در این پی‌آمد دخیل نبوده است.

و آخرین مساله که گویا هنوز در مراحل تصویب و نهایی شدن است، تصمیم شورای عالی انقلاب فرهنگی برای اصلاح قوانین حوزه چاپ و نشر است؛ باز هم اقدامی اصولی و مورد نیاز که به همان آفت همیشگی رفتارهای دولت مبتلا شده، یعنی حرفی درست که به‌نامناسب‌ترین شکل ممکن اجرایی می‌شود. قوانینی که با حکم‌فرما شدن نگاه مهندسی‌وار پیش‌گفته به نحوی غیرقابل پذیرش، یک‌سویه و ناشکیبایانه نوشته شده‌اند و اگر به‌تصویب و اجرا برسند، تهدیدهایی جدی را در راه تولید و توزیع اندیشه در کشور پدید خواهند آورد.

عجله دولت برای نشان دادن عزم‌اش در اصلاح امورات فرهنگی، منجر به تصمیماتی پرهزینه و کم‌فایده شده است؛ حکم‌فرما شدن منطق صفر و یکی بر مسائل فرهنگ، آسیب‌هایی بسیار عمیق برای جامعه به‌بار خواهد آورد، منطق ریاضی‌واری که می‌خواهد راه صدساله را یک‌شبه بپماید و همه چیز را عاجلا اصلاح کند. فرهنگ (و هنر) کشور نیازمند انقلابی عقلایی و همه‌جانبه است و نه جنبشی بی سامان و موجد هرج و مرج که حتی تعادل نیم‌بند فعلی را هم بر هم زند.