چرا آمریکا مشکلات خود را با جنگ حل می کند و چگونه ؟!
جنگ ، پدیده ای است که به یکباره اتفاق نمی افتد و به اندیشیدن تمهیدات و طراحی برنامه هایی خاص نیاز دارد . برای دست زدن به هر جنگی که آمریکا به دنبال آن است ، مراحلی طی می شوند :
- انجام مطالعات زیربنایی برای مکان یابی ، موقعیت سنجی و فرصت سازی یک جنگ فرضی
- آماده سازی افکار عمومی در القاء ضرورت دست یازیدن به چنین جنگی از طریق تبلیغات گسترده
- همراه ساختن دوستانی برا ی تامین لجستیک و بخشی از هزینه های جنگ
- اخد مجوز های بین المللی از نهادها و سازمان های بین المللی برای پایین آوردن هزینه های سیاسی جنگ
- بسیج نیروها و تهیه و تامین منابع مالی داخلی و خارجی برای دست زدن به جنگ
- تهیه و تامین جنگ افزارهای لازم و نیازمندی های تدارکاتی و لجستیکی جنگ
- انجام مطالعات و پیش بینی های لارم برا ی موقعیت های غیرمترقبه ی پس از جنگ
انجام مطالعات و پیش بینی های لازم برای رفع مشکلات و حوادث غیرمترقبه در حین جنگ مانند احتمال فرسایشی شدن آن

طی کردن این مراحل مسلما " برای مهاجم هزینه های هنگفت و سنگینی را در برخواهد داشت . محاسبه این هزینه ها تنها برای مرحله آفندی نیست ، بلکه مرحله پدافندی را نیز در بر می گیرد که از خود حمله و تهاجم مهم تر است . مهاجم جنگی به منطقه ای حمله می کند و برای فائق آمدن بر موانع ، مدت و هزینه های ثابت و محدودی را پیش بینی می کند ، اما بحث اصلی آن بر سر پیش بینی مدت زمانی است که بایستی در منطقه مورد تهاجم بماند و هزینه های روزانه آن را ازتمامی جوانب در مدت مذکور در نظر بگیرد آمریکا از این تهاجمات چندین هدف فرعی را برای رسیدن به یک هدف اصلی دنبال می کند و اهداف فرعی خودرا پوششی برای مخفی نگاه داشتن هدف اصلی اش به کار می گیرد . اهداف فرعی آمریکا عبارتند از :
- انتقال اثرات روانی بحران های داخلی به خارج از مرزهای خود به منظور تثبیت اوضاع و گرفتن فرصت برای باز تعریف و اقدام در خصوص پر کردن خلاء های به وجود آمده و رفع موانع
- اعاده ی پرستیژ از دست رفته ی این ابر قدرت که ناشی از بحران های داخلی ، به ویژه بحران های داخلی در بخش های مختلف است ، مانند بحرانی که اخیرا" آمریکا در بخش ساختمان خود با آن مواجه شده است .
- فروش عمده تسلیحات نظامی به کشورهای منطقه و کسب در آمدهای کلان از این راه ، ضمن آن که آمریکا با دست زدن به این اقدام ، کشورهای متحد و دوست خود را در منطقه در برابر کشورهای مقاوم و مخالف امپریالیسم ، تقویت خواهد نمود.
- انعقاد قراردادهای متنوع و متعدد در زمینه های امنیتی و اطلاعاتی ، عمران و آبادانی و زیر ساختی ، خدمات عمومی و تجارت و بازرگانی ، آموزش های نظامی ، فرهنگی - آموزشی و تبلیغاتی با شرکت های منطقه ای .
- تسلط بر منابع اقتصادی و چپاول این منابع برای تامین و جبران خسارات وارده بر اقتصاد آمریکا بر اثر بحران های پیش آمده .
- ایجاد تغییرات بنیادین سیاسی برای تداوم حضور و چپاولگری در منطقه
- پوشش عمق بحران اقتصادی خود تحت لوای تحولات و اخبار جنگی

مسلم است که اهداف دیگری وجود دارند که د ر سایه ی اهداف فوق قابل تفسیرند.
در این ارتباط بار دیگر به گفتاری سیاسی تمسک می جوییم تا بتوانیم عمق مطلب را شکافته و به مسایل ریزتری از این جریان پی ببریم :
" مونا مشهدی رجبی " ، این تحلیل سیاسی را تدوین و سایت موسوم به " دیپلماسی " آن را منتشر کرده است . وی این موضوع را چنین توضیح داده است :
" نظرات مختلفی در مورد عملکرد جنگ برای اقتصاد آمریکا وجود دارد . برخی بر این باورند که جنگ ها ، به مثابه موتوری عمل می کنند که موجب حرکت اقتصاد آمریکا می شوند و زمینه اصلاحات را در این کشور فراهم می آورند ، ولی برخی دیگر این ایده را که جنگ اثر مثبتی دارد را نادرست می دانند و براین باورند که اثر مخرب جنگ ؛ هم بر روی کشور جنگ زده و هم ، بر روی اقتصاد آمریکاست .
" مایک موتاف " ، یکی از اقتصاد دانان مرکز اقتصادی - تحقیقاتی broken windows falacy در مقاله ای با عنوان :
" آیا جنگ برای اقتصاد آمریکا مفید است ؟! " می نویسد :
- مطالعه تاریخ نشان می دهد که آمریکا همیشه مشکلات اقتصادی خودرا زیر لوای جنگ پنهان کرده است . برای مثال جنگ جهانی دوم که درست پس از بالا گرفتن تب و تاب رکود بزرگ اقتصادی آمریکا ایجاد شده بود ، همچون پرده ای بود که ناکامی اقتصادی آمریکا را کم رنگ تر می کرد . به عبارت دیگر در آن دوران ، بیشتر گناه این رکود به گردن جنگ جهانی افتاد، غافل از اینکه رکود بزرگ ، واقعه ای بود که پیش از جنگ ایجاد شده بود و در زمان جنگ ، مسوولان کشور اجازه دادند تا خود را عیان تر نشان دهند . وی در ادامه مقاله خود می نویسد :
- توضیح کامل تر در مورد این جمله که " حنگ موجب رشد اقتصادی آمریکا می شود " ، به این صورت است که فرض کنید اقتصاد آمریکا در حلقه های اخیر چرخه ی تجاری خود باشد . در چنین شرایطی اقتصاد یا در حال تجربه سیر نزولی اقتصاد و یا رکود اقتصادی است . نرخ بیکاری در سطح بالایی قراردارد و به دلیل کاهش قدرت خرید مردم ، میزان خرید و فروش در جامعه کاهش یافته است . به عبارت بهتر ، معاملات خرد و کلان در سطح جامعه تنزل پیداکرده و سطح تولید هم ، پایین تر از گذشته است . بدون شک ادامه این وضعیت مشکلات بسیار زیادی را برای اقتصاد آمریکا ایجاد می کند و ممکن است اعتراضات و شورش های مردم رانیز به همراه داشته باشد . دولت آمریکا پس از تجربه جنگ جهانی دوم ، به این نتیجه رسید که چاره کار ، جنگ است . زمانی که آمریکا تصمیم می گیرد وارد جنگ با کشوری شود ، باید زمینه را برای جنگ آماده کند ، در وهله ی اول موظف است به تجهیز و تعلیم سربازان و ارتش خود بپردازد و برای تجهیز آن ها به لباس جنگ ، پوتین ، کلاه ، سلاح ، بمب و غیره با بسیاری از شرکت های تولیدی این کشور قراردادهای تولیدی منعقد می کند که موجب چرخش سریع تر اقتصاد این شرکت ها و رشد تولید ، درآمد و سود آوری آنها می شود . از طرف دیگر ، شرکت هایی که وظیفه تولید این تجهیزات را بر عهده دارند ، مجبور می شوند کارگران بیشتری استخدام کنند تا بتوانند این سفارش ها را در موعد مقرر آماده کنند و این حجم بالای تولید را تا پایان جنگ ادامه دهند . مابقی بیکاران نیز برای کار در شرکت های آمریکایی خصوصی که در خارج از مرزهای کشور کار می کنند ، مورد استفاده قرار می گیرند . در این وضعیت ، مشکل بیکاری تا حد زیادی حل می شود و این یک موفقیت اقتصادی برا ی آمریکا خواهد بود !!
با این اوصاف ، جنگ برای اقتصاد آمریکا نه تنها مضر نیست ، بلکه می تواند تا حد زیادی باعث حل شدن معضلاتش شود ، به خصوص که سهم اعظم سرمایه های آمریکا درشرکت های وابسته به صنایع دفاعی ونظامی سرمایه گذاری شده است و جنگ می تواند باعث رشدتولید این بخش ها شود . جنگ عراق و آمریکا د ر سال 2003 میلادی هم ، تایید دیگر ی بر این مساله بود. در آن سال ، رشد بیش از حد کسری بودجه در آمریکا باعث ایجاد اختلال در بسیاری از بخش های اقتصادی شده بود و آمریکایی ها تصمیم گرفتند با استفاده از روش همیشگی خود به حل این مشکل بپردازند .
" اندرو گامبل " در " commondreams " می نویسد :
" آمریکا و به خصوص حزب جمهوری خواه به جای تزریق و درون ریز منابع به کارهای عمومی ، بخش بهداشت و درمان ، آموزش و پرورش ، و دیگر بخش هایی که تاثیر مستقیم روی زندگی مردم دارند ، رو ی تامین سرمایه مورد نیاز ارتش و صنایع دفاعی متمرکز شد .
" رابرت پولین " استاد دانشگاه ماساچوست می گوید :
" شاید در نظر اول این تخصیص منابع نا عادلانه و غیر موثر باشد ، ولی سبب می شود حجم پول تزریق شده به اقتصاد 5 درصد بیشتر از در آمد مالیاتی شود و این برای تقویت رشد اقتصاد بسیار مفید است . البته این برنامه با ارایه اهداف ایدئولوژیک و انسانی مطرح می شود و می تواند شمار زیادی از مردم را نیز با خود همراه کند . از جمله شعارهای همیشگی آمریکا برای آغاز جنگ ها ؛ جنگ علیه تروریزم ، جنگ علیه تهدید کنندگان صلح جهانی ، جنگ علیه صدام حسین و یا هراسم دیگری و غیره است که در میان مردم موافقانی هم دارد . پولین می افزاید :
" آمارها نشان می دهند که در سه ماهه دوم سال 2003 میلادی ، یعنی زمانی که آمریکا درگیر جنگ با عراق بود ،60% از کل رشد 3/3 درصدی تولید ناخالص داخلی این کشور به دلیل هزینه های نظامی بوده است . در سه ماهه سوم همان سال ، تولید ناخالص داخلی آمریکا 2/8 درصد رشد کرد که سهم کم تری از آن به هزینه های نظامی مربوط می شد . اما پروفسور پولین بر این باور است که در این دوره ، نقش هزینه های نظامی در کسر ی بودجه آمریکا و آغاز روند اصلاحات اقتصادی بسیار چشم گیر تر بوده است ."
انرژی ، نیاز رو به رشد صنعت آمریکا :
با توضیحاتی که تاکنون داده شد ، نیاز آمریکا به پوشش بحران های داخلی خود از طریق دست زدن به حملات نظامی علیه کشورها تا حدودی روشن شد ، اما نمی توان برا ی دست یافتن به یک تحلیل درست و منطقی ، واقعیات دیگری را از نظر دور داشت . این واقعایت را می توان در موارد ذیل جای داد :

1- فرسایشی شدن جنگ :
بی گمان هر جنگ به تناسب شرایط مختلف مانند شرایط روحی - روانی جامعه درگیر جنگ در دو سوی آن ، و به عبارت ساده تر ، سقف تحمل و ظرفیت های روانی و آستانه ی تحمل مردم ، بروز تحولات و حوادث غیر قابل پیش بینی مانند ناآرامی های گسترده مدنی ، ضعف و تحلیل و خستگی نیروها ، ... سقف زمانی خاصی خواهد داشت و ماندگاری و مقاومت نیرو های متجاوز و عمل کنند ه بیش از این سقف ویژه ، مخرب و بسیار هزینه بردار خواهد بود .

2- از هم گسستن ائتلاف های به دست آمده :
جنگ های آمریکا ، همان گونه که قبلا" توضیح داده شد ، متعاقب ایجاد ائتلاف های جهانی و با مجوزها ی بین المللی صورت می گیرند که فرسایشی شدن هریک از آن ها ، بدون تردید به تدریج بر این ائتلاف ها تاثیر منفی گذاشته و شکنند ه خواهد شد و مسایل سیاسی احتمالی که در خلال این جنگ ها اتفاق خواهد افتاد بر این روند تاثیر گذار خواهد بود . گسستن ائتلاف ها ی به وجود آمده برای کشور مهاجم تبعات منفی زیاد و گستر ده ای را در پی خواهد داشت .

3- اگر چه اقتصاد داخلی آمریکا از ناحیه تقویت صنایع دفاعی و نظامی ، ایجاد اشتغال و رفع بیکاری ، بروز تحول در صنایع پایین دستی و مرتبط با صنایع دفاعی و رشد تولید ناخالص ملی ، باز سازی خواهد شد ، اما به دلیل پیشرفت لحظه ای تکنولوژی و لزوم تغییرات واصلاح تولید در فرایند های جدید ، خارج شدن از یکنواختی وسطح توید کیفی ، ضروری می نماید و عدم توجه به این امر ، خود موجب رکود دیگری در حوزه صنعت و تولیدات صنعتی خواهد شد و بازسازی این روند تولیدی ، خود هزینه بردار خواهد شد .

آمریکا برای جبران این موارد ، همواره مناطقی را مورد تهاجم قرار می دهد که بتواند از راه چپاول منابع انرژی ، نیاز گسترده و رو به تزاید صنایع خود به این منبع را بیش از پیش تامین و برطرف نماید . نفوذ در فرایندها و اشکال سیاسی کشورهای مورد هجوم و بهر ه گیری از مهره های وابسته به خود ، به خوبی امنیت و تداوم جریان انتقال آزاد انرژی به آمریکا را ، آن هم با قیمت ها ی بسیار نازل تر از قیمت روز بازار و گاه حتی به عنوان غرامت و جبران هزینه های جنگی که خود آن را بر دیگران تحمیل کرده است ، با پوشش های قانونی و توافق نامه ها و.... تضمین می کند .