هر کدام از ما در سنین جوانی یا میانسالی که قرار داریم ، در شرایط کنونی ، ناخود آگاه احساس تنهایی می کنیم و گاه این احساس ، ما را به آه و حسرت ها و نرسیدن ها و محرومیت هایی می رساند که همواره در آرزوهای مان جای داشته اند و حالا انگار که بسیار مغبون شده و از قافله عقب مانده ایم . بدون شک همه این گونه احساسی را تجربه کرده و می کنیم . این احساسات چطور پدید آمده اند و چرا دست از سر ما بر نمی دارند ؟! ممکن است دلایل زیادی در میان باشد که همه ی این دلایل به نوعی هرکدام در جای خود اهمیت دارند و باید به آن ها توجه کرد . سطح زندگی بالا رفته ، و به موازات آن توقعات ما آدم ها هم از زندگی زیاد شده . قبلا" اگر من و شما به یک غذای ساده ، یک لباس ساده ، یک رفت و آمد ساده و به طور کلی به یک زندگی ساده قانع می شدیم و روح و روانی آرام داشتیم ، امروزه دیگر شاخص ها عوض شده و زندگی ماشینی با وجود ابزار پیچیده و البته متنوع ارتباطی ، با زندگی های به ظاهر بهتر ، امن و آسایش در یک جامعه مدرن و پیشرفته و غیره ، برای همه ی ما دردسر هایی را درست کرده که شاید خودمان هم از آن چندان اطلاعی نداشته باشیم ، چون در آن غرق شده ایم و معروف است که ماهی تا موقعی که در آب قرار دارد ، ارزش آب را نمی داند و وقتی که آن را از آب جداکردیم و به خشکی بردیم ، آن وقت است که می فهمد آ ب یعنی چه ؟ واقع مطلب آن است که ما از اصل خود دور شده ایم . مولانا می فرماید : هرکسی کو دور شد از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش . ما امروزه حتی باید به شکل و شمایل جدیدی خودمان را به جامعه عرضه کنیم . این نحوه ی حضور در جوامع خودش حکایتی دارد . هر سنی باید به شیوه ای ، با لباس خاصی ، باقیافه خاصی و حتی با حرکات و رفتارهای جدیدی در گروه اجتماعی خودش ظاهر بشود ، مثل آن گروه حرف بزند ، مثل آن ها فکر بکند و اهداف آن ها را دنبال کند وگرنه از گروه طرد خواهد شد . این گروه ها خیلی زیاد و متنوع هستند و هرروز هم به تنوع و تعدد آن ها اضافه می شود . بی گمان همه ی مشکلاتی که از نظر روحی - روانی برای اعضای این گروه ها و خود گروه ها پیش می آید ، الزاما" مرتبط با عوامل بیرون از حوزه ها ی شناختی آنان نیست ، بلکه بر اساس قراردادهایی است که آنها احساس می کنند می توانند با پرداختن به آن ها در جامعه به پایگاهی مستقل و قابل قبول برسند. استفاده از رنگ ها ، استفاده از پوشش های همرنگ گروه ، بهره بردن از نوع آرایش های مرتبط با گروه ، تعهداتی که اعضاء به گروه ها می سپارند و غیره ، خود معضبل دیگری است که جامعه ما به دلیل رفتارهای تقلید مآبانه گرفتار آن است . این ها همه می رساند که این فقط ما نیستیم که در این سن وسال ها و دراین شرایط احساس تنهایی می کنیم و این مساله را به عنوان یک درد همیشه در سینه داریم . جامعه ای این چنین بی هویت همواره به سمت و سوی تنهایی ها و بیگانگی از خود به پیش می رود . این هویت ها را بایستی باز یافت و به ارزیابی مجدد نشست. در این شرایط والدین به هیچ وجه نمی توانند آن گونه که باید به فرزندان تنهای خود برسند و همین که کنج خلوتی را برای او تهیه می کنند که با ابزارهایی مانند کامپیوتر ، سی دی ها و ام پی تری پلیر ها و نت و سایت و غیره سرگرم شوند ، تصور می کنند که خیلی از مشکلات را حل کرده اند در حالیکه مساله را بدتر کرده و طبیعت و سرشت انسانی یک انسان را با راندن او به همین کنج تنهایی از او گرفته و در یک دنیای مجازی رهایش کرده اند که در این دنیا جز تصاویر و حروف و کلمات و عباراتی که به خشکی و بدون رو در رو شدن و در هم آمیختن بین آن ها رد وبدل می شود ، چیز دیگری نیست . رسایی کلمات و تصاویر هم تا آنجا رسوخ می کنند که توانایی اش رادارند و قطعا" این توانایی به هیچ وجه به اندازه نمادهای تعامل طبیعی نیست و حتی گاه متعاملین را به رویا ها ، تعابیر صرفا" شخصی و بدون تجزیه و تحلیل ، و برداشت های خودسرانه از موضوعات و رویدادهای مختلف می کشاند .