د
ر باره ی امام حسین علیه السلام بسیار گفته اند و نوشته اند ، اما هر گفته و نوشته ای ارزش و جایگاه خود را دارد . بی گمان در خصوص هر چیزی که بخواهیم بنویسیم و یا بگوییم ، می توانیم از دو راه وارد شویم و هر یک را به صورت مجزا مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم . اول ، راه عقلی است و دیگری راه و روش نقلی . می گویند عمل به سه موضوع و یا تاسی به سه فراز از زندگانی بزرگان ، ما را به سرچشمه های معرفت و شناخت می رساند، قول و فعل و تقریر . قول ، همان گفته است و ما به اندیشه نگاه می کنیم که این امام چه سیره ای داشته و سیاست ها و استراتژی های خود را بر پایه چه مبناهایی استوار ساخته است . دیگر ی فعل است که ما به آن عمل یا کار می گوییم . عمل در عربی هم استفاده مفرد دارد و هم استفاده جمع . عمل ، ممکن است دنیایی از معنای معنوی باشد - با اینکه شاید یک رفتار فردی تلقی شود . امام ، در مقابل رویدادها از خود چه واکنشی نشان می داده اند و از توانایی ها ی ذاتی خود چگونه بهره می گرفته اند و اصولا" در بر ابر پدیده های مختلف اجتماعی چه واکنشی از خود نشان می داده اند ، اینها سووالاتی هستند که در حوزه ی عمل امام قابل تفسیر و بررسی اند ، و اما تقریر ، که قرار گرفتن و یا صبر بر مساله ای است . مثلا" هیچگاه شده است که مساله ای را بدانید و افاضه ی فیض نکنید و آن را برای اطرافیان خود بیان نکنید ؟! امام و علی العموم امامان معصوم بر دانسته ها صبر داشته اند و هر حرکتی را در هر جایی از خود بروز نمی داده اند . در ادبیات فارسی نیز هست که می گوید : هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد !تقریر امام ، همان سکوت امام بر برخی امور است که جایز نمی دانسته اند چه مثبت و یا چه منفی در برابر آن از خود واکنش نشان دهند. این کار را ( تقریر ) می گویند . ما هم در زندگی اجتماعی خود اگر درایت به خرج دهیم، گاه شده است که در برابر برخی حرکات ، رفتارها ، سخنان ، تلویحات و اشارات و یا کنایات و استعارات ، سکوت کرده ایم و این سکوت ما البته شاید با لبخندی ، نیشخندی ، زهر خند ی و ... همراه بوده است ، بدین معنا که از این حرف یاعمل یا تلویح و اشاره ناراحت هستیم و این یعنی اعراض و اعتراض ! اما امام این کار را هم نمی کرده اند که مبادا از آن یک مفهوم استنتاج شود و رهروان آن را به جد گرفته ، چه بسا بدان عمل کنند و یا از عمل به آن اجتناب ورزند . مثل عمل مباح در فقه ، که انجام بدهید یا ندهید ، تکلیفی بر شما نوشته نمی شود .
ترک اولی کردن شاید نزدیک به این معنا باشد . البته ترک اولی در جهت انکار منفی و منکر است . مثلا" تنها غذا خوردن که می گویند کراهت دارد ، اما اما م علیه السلام چنین خلقی را ترک می گفته اند که دیگران نیز به او نگاه کنند و تنها غذانخورند ، وگرنه کسی که تنها غذا بخورد ، بر او حرجی نیست . امام حسین ، در سال 61 هجری که با اهل و عیال و فرزندان و خاندان خویش راه زیارت خانه ی خدا را در پیش گرفته است ، این عمل واجب را ترک می گویند و بالاجبار راه به سمت صحرای سوزان کربلا می کشاند . کسانی که عراق و کربلا و شهرهای دیگر عراق به ویژه در مناطق میانی و جنوبی این کشور رفته اند که آنگاه تنها بین النهرین ( میان رودان) بوده و عراق پس از جنگ جهانی دوم و با سیاست های انگلیس به عنوان امپریالیسم و استعمار گر جهان در آن روزگار ، شکل کشوری به خود گرفته که بعدها به عضویت سازمان ملل متحد در آمده است ، آب و هوایی بس سوزان ، خشک و واقعا" طافت فرسا دارد . عرب هم اکنون نیز مجبور است واحه یابی کند تا به آب دست یابد و خود و شتران و زن وفرزندانش را سیراب سازد. در دوران پیشین این شرایط بسی دشوار تر بوده است . همه به معاویه ، عبیدالله ابن زیاد و یزید پسر معاویه در آن دوران امیرالمومنین می گفتند ، چرا که دستگاه ستم گر سفیانی ، از دین یک حجره برای فروش دین به دنیا درست کرده بود و تا می توانست در مقابل مردم عوام که فقر فرهنگی و فکر ی بیش از فقر معیشتی و اقتصادی تمام زندگی شان را در برگرفته بود ، کیسه های زر می ریخت و در پنهان هیچ کدام از مسایل دینی را رعایت نمی کرد و حتی اعمال خلاف شرع و دین را چنان رواج داده بود که اگر کسی از نزدیکان دربار شراب نمی خورد یا عمل منافی عفت انجام نمی داد او را به باد تمسخر و استهزاء می گرفتند . همین جرثومه های فساد و دورنگی در مقابل چشمان عوام الناس و مقدس مآبان نادان وضو می ساختند و به نماز می ایستادند. حسین می دانست که همه ی این فسادها و ستم ها ، و همه ی این رفتارها ی ضد انسانی و ضد خدایی با نام دین و بانقاب اسلام انجام می شوند و هر عملی به پای دین گذاشته می شود. در هر جا حاسوسان از میان مردم و از شغل های مختلف دیده می شدند که نظام سیاسی وقت آنها را خریده بود و تمامی اخبار اهل بیت علیهم صلوات الله اجمعین را به دربار انتقال می دادن و در این خفقان ، هر کس که به شکل افراد حکومتی نبود و به شعارها و تبلیغات دروغین آنها وقعی نمی نهاد و یا دست به افشاگری می زد ، بی هیچ تردید در مقابل شدید ترین شکنجه ها و عواقب سخت قرار می گرفت . اسلامی که پیامبر (ص) آورده بود و گسترش داده بود و اسلامی که امام علی (ع) بدان اعتقاد داشت و به آن عمل می کرد ، الآن دیگر به کلی رنگ باخته بود و دورویی و تظاهر وریا همه جار فرا گرفته بود. درباریان و وابستگان به آنها به نام اسلام و از بیت المال مسلمین در رفاه کامل بودند و هیچ کدام از نزدیکان به خلیفه که حالا دیگر نظامی موروثی و پادشاهی را به راه انداخته بود ، از خروارها زر و طلا و از کنیز و نوکر ، و زمین و معاش بی بهره نبودند . آیا امام حسین می بایست در این شرایط سکوت کند ؟! مگر نفرمود که من مرگ درراه حق را جز سعادت نمی دانم و مگر به شقی ترین لشگریان که چشمانشان را بر روی حقایق بسته بودند و تنها به منافع دو روزه ی دنیایی خودشان فکر می کردند ، تاکید نکرد و نفرمود که : اگر دین ندارید ، لااقل آزاده باشید ! این سخن را امام به کسانی می گفت که ادعای دینداری شان گوش فلک را کر کرده بود و عموم مردم می پنداشتند که امام راه به اشتباه می رود و خود را از دین خارج می کند که فرمان امیرالمومنین یزید را اطاعت نکرده و بر او طاغی شده است ! چرا که دستگاه سیاسی آن قدر تبلیغات می کرد و آن قدر ابزارهای تبلیغاتی را در انحصار خود گرفته بود که سخن امام و اطرافیانش به گوش دیگران نمی رسید. مگر اهالی کوفه به روایتی بیش از 5000 نامه برای امام نفرستادند و اورا دعوت به قیام در مقابل دستگاه ظلم یزید ی نکردند؟ پس چگونه بود که این داستان نهایت به چند ده نفر محدود شد که بسیاری نیز از خانواده و خاندان امام بودند. امام اتمام حجت کرد و گفت خدا می داند ، شما هم بدانید که من برای خلافت و یا دنیا قیام نکرده ام ، اگر چه اینان خلافتشان غصبی است ، خلافتی که متعلق به ما ائمه است ، من برای احیاء دین جدم رسو ل الله خروج کرده ام . من زندگی با ظالم و بیعت با ظلم را شقاوت و کشته شدن در راه خدا و رضایت او را عین سعادت می دانم . حسین ، برای عدالتی شهید شد که پدرش علی ابن ابیطالب به همین خاطر به شهادت رسید و مگر نگفته اند که یکی پرسید که به راستی علی چرا شهید شد ؟! و در پاسخ شنید که علی قتل فی شده عدالته : علی از شدت عدالتی که داشت شهید شد . حسین در صحرای کربلا ، در حالی که زخم های بسیار ی برداشته و نیمه جان بود ، با دوازده ضربه ی شمر لعین سر از تنش جدا شد . این شقاوت از کجا ناشی می شود و آن شهادت از کجا ؟ این واقعه همه ی انسان ها را به فکر فرو می برد . به راستی چرا سر حق و حقیقت را بریدند و تا بدین جای تاریخ آیا رسم حسین و مرام و اندیشه و سیره ی او مانده است ؟ حسین ، عشق بود . حسین آزاد بود و آزاده مرد و بنا به گفته ی دکتر علی شریعتی تعجب است برای کسانی که خود در زیر بار ستم هستند ، اما برای حسینی می گریند که خود آزاده مرد !!