اکثر گفته ها و نوشته ها را که نگاه می کنم ، به یاد این مساله می افتم که انسان یک نظام ارگانیک پیچیده است و تا خودش را نشناسد ، نخواهد توانست بر نا دانسته ها ، شکاف های ذهنی و دست اندازهای ملموس حیاتی غلبه کند. غلبه بر هر چیزی ، مستلزم اشراف بر آن است و با مرزبندی امور سیستمی و قابل طبقه بندی و امور غیر سیستمی که در فرایند یک نظام ارگانیک نمی گنجد ، به جزئیات مسایل پی می برد . اینکه دانشمندان روش های قیاس و استقراء را برای نیل به مفاهیم و نتایچ فرایندهای فکری و ذهنی از بالا به پایین و از پایین به بالا مورد بررسی و کنکاش قرارمی دهند ، برای این است که بدانند راه های وصول به هر فرایند و نتیجه ی عملی آن چیست و در مسیر ورود دیتاها و پردازش آنها تا خروجی های مطمئن ، چه موانعی وجود دارد؟! هر بخش از وجودما یک نظام دارد و در هر نظام ، تعاریف ، راه ها ، و مسیرهایی که یا ناخودآگاه آنها را می پیماییم و یا با خودشناسی و راه یابی به آنها دست می یازیم . شاید این گفتار نتواند حق مطلب را ادا کند ، چرا که اطاله ی کلام که ویژگی چنین مباحثی است و لازمه ی آن ، از حوصله ی خوانندگان خارج است. می خواهم بگویم که انسان موجودی نامتناهی است و دارای زوایای بسیار . روان اورا اگر تا قبل از قرن هیجدهم میلادی نمی توانستند به دست آزمایش های تجربی بسپارند ، اما یک چیز کلی بر وی اطلاق می شد و آن - اینکه انسان همین است ، طاهر و باطن ، اما آموزه های ما می گوید هر چیزی ظاهری دارد و باطنی که این دو با هم ارتباظات و تبادلاتی گسترده دارند . آیا می شود از روی ظاهر به باطن افراد پی برد ؟ آیا باطن قابل مشاهده است ؟ و آیا تعاملات میان فردی و میان جمعی هردو از یک منشا سرچشمه می گیرند؟ پاسخ به این پرسش ها اگر دشوار نباشد ، قدری تامل برانگیز است و نیاز به مداقه و تدقیق دارد. شکافتن وجود انسان با همه ی حضور فیزیکی و ماورا فیزیکی آن و مراحلی که انسان را از تفکر فردی به خرد جمعی می رساند تا در میادین اجتماعی به اثبات خود بپردازد، جزئی از ابزارهای درونی و توانایی های هر انسان است . هر چیزی با وحدت قابل حصول است . وحدت رویه و وحدت فکر به معنای سیاسی آن ملاک عمل و مورد نظر نیست ، بلکه منظور ، وحدت درون و ابزارهای آن است که انسان را به کثرت می رساند. پلورالیسم در اینجا شکل حقیقی به خود می گیرد و در زبان ما ( که نه) زبان اعراب (تکثر گرایی ) نام می گیرد و برای ما مفهوم انتزاعی به خود می گیرد. یکی بودن به معنای بهره گیری از نظرات ، ایده ها ، ادراکات و مفاهیم تک بعدی نیست ، بلکه مفهوم دست یابی به اشتراکاتی است که می تواند مارا در مسیر تعالی و تکامل روح قرار داده و ما را در مقابل اصول وسخنان بی منطق و رویه ها و روندهای غیر معمول ، مقاوم سازد. همه ی ما به نوعی به دنبال همین نقاط اشتراک هستیم و از این رو بدون آنکه به نقاط افتراق{امور غیر مشترک که نمی توانیم و یا نمی خواهیم برآن تفاهم داشته باشیم ) ، توجه کنیم - به صورت تک بعدی همه اش از یگانگی و وحدت رویه سخن می گوییم ، در حالیکه این خواسته ی ما از اساس بر پایه ی افتراق قرار گرفته ، زیرا که سرشت و درون انسان را از حیث نیازها ، خواسته ها ، و اصول سیراب نمی سازد و ناخودآگاه خیل عطیمی از مردم به هر سو که رانده شوند ، رانده می شوند - حال این رانده شدن ساختار شکن این نظام ارگانیک بشری باشد ، خواه بر موج احساسات عمومی سوار شود ، خواه وسایل خارج از حوزه ی درونی و در محیط پیرامونی اش قرار گرفته باشد. برای همین است که عده ای در طول تاریخ تمدن بشر همواره با به کار گیری همان ابزارها و قابلیت هایی که در درون همه ی ما کم و بیش یافت می شوند و ما از آنها اطلاع نداریم - یا اینکه نمی توانیم از مفهوم اعتباری مطلق خارج شان سازیم و شکل حقیقی به آن ببخشیم ، بر امواجی سوار می شوند که مارا به سوی خود و خواسته های خود می کشانند . پل های ارتباطی باید ساده ، هم رنگ ، هماهنگ ، بازگشت پذیر و راه گشا به اعتلا باشد ، وگرنه سازه های آن را درست مهندسی فکری نکرده اند. باشد که این مختصر ، راه دوستان را به سوی بهره گیری از دیوایس های الکترونیک و پانل های آن با نظر به واقعیات درونی شان و توانایی های عمیق شان ، رهنمون باشد.