Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


description(( خانه دوست كجاست؟ )) Empty(( خانه دوست كجاست؟ ))

more_horiz
در فلق بود كه پرسيد سوار

آسمان مكثی كرد

رهگذر شاخه نوری كه به لب داشت به تاريكی شن ها

بخشيد

و به انگشت نشان داد سپيداری و گفت:

***

نرسيده به درخت،

كوچه باغی است كه از خواب خدا سبز تر است

و درآن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است.

می روی تا ته آن كوچه كه او پشت بلوغ، سر بدر می آورد،

پس به سمت گل تنهايی می پيچی،

دو قدم مانده به گل،

پای فواره جاويد اساطير زمين می مانی

و ترا ترسی شفاف فرا می گيرد.

در صميميت سيال فضا، خش خشی می شنوی:

كودكی می بينی

رفته از كاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور

و از او می پرسی

خانه دوست كجاست؟

[You must be registered and logged in to see this image.]

description(( خانه دوست كجاست؟ )) EmptyRe: (( خانه دوست كجاست؟ ))

more_horiz
امروز و امشب. آه دلم گرفته...



چون درختی در صمیم سرد و بی ابر زمستانی
هر چه برگم بود و بارم بود
هر چه از فر بلوغ گرم تابستان و میراث بهارم بود
هر چه یاد و یادگارم بود
ریخته ست
چون درختی در زمستانم
بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود
دیگر کنون هیچ مرغ پیر یا کوری
در چنین عریانی انبوهم آیا لانه خواهد بست؟
دیگر آیا زخمه های هیچ پیرایش
با امید روزهای سبز آینده
خواهدم این سوی و آن سو خست؟
چون درختی اندر اقصای زمستانم
ریخته دیری ست
هر چه بودم یاد و بودم برگ
یاد با نرمک نسیمی چون نماز شعله ی بیمار لرزیدن
برگ چونان صخره ی کری نلرزیدن
یاد رنج از دستهای منتظر بردن
برگ از اشک و نگاه و ناله آزردن
ای بهار همچنان تا جاودان در راه
همچنان جاودان بر شهرها و روستاهای دگربگذر
هرگز و هرگز
بربیابان غریب من
منگر و منگر
سایه ی نمنک و سبزت هر چه از من دورتر،‌خوشتر
بیم دارم کز نسیم ساحر ابریشمین تو
تکمه ی سبزی بروید باز، بر پیراهن خشک و کبود من
همچنان بگذار
تا درود دردناک اندُهان ماند سرود من...

description(( خانه دوست كجاست؟ )) EmptyRe: (( خانه دوست كجاست؟ ))

more_horiz
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغي که نمی بینی دردی که نمی دانی
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟
روی از من سر گردان شاید که نگردانی

“رهي معيري”

description(( خانه دوست كجاست؟ )) EmptyRe: (( خانه دوست كجاست؟ ))

more_horiz
poopak wrote:
در فلق بود كه پرسيد سوار

آسمان مكثی كرد

رهگذر شاخه نوری كه به لب داشت به تاريكی شن ها

بخشيد

و به انگشت نشان داد سپيداری و گفت:

***

نرسيده به درخت،

كوچه باغی است كه از خواب خدا سبز تر است

و درآن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است.

می روی تا ته آن كوچه كه او پشت بلوغ، سر بدر می آورد،

پس به سمت گل تنهايی می پيچی،

دو قدم مانده به گل،

پای فواره جاويد اساطير زمين می مانی

و ترا ترسی شفاف فرا می گيرد.

در صميميت سيال فضا، خش خشی می شنوی:

كودكی می بينی

رفته از كاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور

و از او می پرسی

خانه دوست كجاست؟

[You must be registered and logged in to see this image.]

کلبه ی روءیا
شبی در گوش باغ وصف تو می گفتم
خرامان در غریو باد پاییزی
یله گیسوی عطر آگین به روی شانه های شب
درون کلبه ی روءیایی چشمت
چراغ عاطفه روشن
هیاهویی زپرچین نگاه غمزه آلودت
تن سودایی مجنون صحرایی
غریق چشمه ی گرم نفس هایت !
سهیل سلطانی کرمانشاهی
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply