Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionبیوگرافی ویگن ؛ لیلا ؛ سوسن ؛ فرهاد Emptyبیوگرافی ویگن ؛ لیلا ؛ سوسن ؛ فرهاد

more_horiz
ویگن

[You must be registered and logged in to see this image.]

ويگن دردريان (der deriyan) در ۲۳ نوامبر سال ۱۹۲۹ (۲آذر سال ۱۳۰۸) يعنی تقريبأ ۷۴ سال پيش در همدان بدنيا آمد .
اولين گيتارش رو در کودکی از يک سرباز روس خريد. ويگن با صدائی غير از صداهای ديگر و ترانه هائی متفاوت از ترانه های سنتی، آغازگر موسقی پاپ ايران شد و در اين راه تا کسب عنوان سلطان جاز ايران پيش رفت.
ويگن بيشتر از نيم قرن آواز خواند و تا پايان، به گفته خودش " آوازه خوان مردم پاک" باقی ماند.

گفتگو با ژاکلين دختر ويگن
ژاکلين دختر ويگن ميگويد :" ويگن اينقدر فدائی مردم بود که بخاطر کنسرتهای اروپاش قرار جراحيشو عقب انداخت و به اين خاطر سرطان پيشرفت کرد . بعد از اينکه مثانه اش رو برداشتن هم فايده ای نکرد و سرطان رسيد به استخوانش "
"ولی تا آخرين لحظه نگذاشت که ما روحيه مون رو ببازيم. مثل يک قهرمان با دردش جنگيد و حتی آه نکشيد."
"ويگن روزهای آخر رو با خانواده گذروند و فقط در اين دوران بود که ما حس کرديم که پدر داريم چون بيشترعمرش رو مثل يک هنرمند زندگی کرد و هميشه با مردم بود."
"ويگن تا آخرين لحظه آرزو داشت که آخرين کنسرتش رو در ايران در ميدان شهياد ( آزادی) اجرا کنه ولی هيچوقت به آرزوش نرسيد."

[You must be registered and logged in to see this link.]
53

[You must be registered and logged in to see this link.]
53

Last edited by faezeh on Wed Aug 05, 2009 1:40 pm; edited 2 times in total

descriptionبیوگرافی ویگن ؛ لیلا ؛ سوسن ؛ فرهاد EmptyRe: بیوگرافی ویگن ؛ لیلا ؛ سوسن ؛ فرهاد

more_horiz
لیلا

[You must be registered and logged in to see this image.]

ليلا فروهر خواننده پاپ ايراني است. او فرزند يکي از هنرپيشگان پيشين سينماي ايران به نام جهانگير فروهر است. ليلا فروهر متولد 4 اسفند 1337 مي‌باشد که در خانواده‌اي هنرمند از مادري هنرپيشه به نام فرنگيس فرحزادي به دنيا آمد. چندين سال بعد خواهر ليلا به دنيا آمد که فريبا ناميدندش. ليلا از 4 سالگي با بازي در سلطان قلبها در کنار زنده ياد فردين کار خود را شروع کرد. ليلا از 14 سالگي خوانندگي را به طور حرفه‌اي آموخت وخواند. وي در ابتداي حرفه‌اش قرار داشت که انقلاب شد.او چندين سال بعد از انقلاب در ايران ماند و چند تئاتر بازي کرد .خواهرش فريبا دوره دبيرستان را به پايان رساندو اول از همه به امريکا سفر کرد.
در آمريکا به ليلا پيشنهاد کنسرت شد و او هم خواند .او با مخمل ناز که اولين آلبومش در خارج از ايران بود شروع کرد.18 سال در امريکا خواند. او در 19 اوت 2004 با فردي به نام اسي (اسماعيل) ازدواج کرد. وبعد زندگي خود را از مادر و خواهر وبرادرش جدا کرد و به اورنج کانتي رفت.

[You must be registered and logged in to see this link.]
53

[You must be registered and logged in to see this link.]
53

[You must be registered and logged in to see this link.]
53

descriptionبیوگرافی ویگن ؛ لیلا ؛ سوسن ؛ فرهاد EmptyRe: بیوگرافی ویگن ؛ لیلا ؛ سوسن ؛ فرهاد

more_horiz
سوسن

[You must be registered and logged in to see this image.]

سوسن متولد شهر قصر شيرين در کرمانشاه بود و در همون جا بيمارستانی به اسم سوسن ساخته که پيش از باز شدن انقلاب می شه و هيچوقت استفاده نمی شه. سوسن در طول زندگيش به خيلی ها کمک کرد – گفته می شه که خرج چند دانشجو و کودک بی سرپرست رو در ايران می داده و هر وقت به نيازمندی بر می خورده بهش کمک می کرده. در مصاحبه ای که خانم سوسن سال ها قبل با بی بی سی داشت، گفت که اسم اصليش مهناز بوده ولی در شناسنامه بعدی اسمش رو به گل اندام تغيير می ده. در سن ۵ سالگی پدر و مادرش رو از دست می ده و از اون به بعد به تهران مياد.
تا در خانه عمه اش زندگی می کنه و از سن ۱۲ سالگی خوانندگی رو شروع می کنه. مصاحبه با سوسن: من تو تهران پيش عمه ام و بچه هاش زندگی می کردم و از اينکه شوهر عمه ام بين منو بچه هاش استثنأ قائل می شد، من خيلی ناراحت بودم و می رفتم خونه همسايه با بچه هاش بازی می کردم. همسايمون يک خانمی بود که تو يک کاباره ای می رقصيد و می خوند، دائمأ آهنگ های روز رو می خوند و منم باهاش زمزمه می کردم.
يکروز اين خانم منو برد به اون کاباره که اسمش سوسن بود، يک زير زمينی بود تو لاله زار. خانمه منو چند بار برد اونجا و بعدش ديد که صدام خوبه بهم گفت بيا اينجا بخون. آقای شيرخدائی يادش بخير اسممو اونجا گذاشت سوسن. در حالی که اسم اصلی من مهناز بود و تو شناسنامه جديدم هم اسممو گذاشتم گل اندام. خلاصه اينقدر کوچيک بودم که قدم به ميکروفن نمی رسيد. يه پله می گذاشتن زير پام که برم بالاش بخونم. مردم خيلی صدای منو دوست داشتن و تشويقم می کردن. منم امر بهم مشتبه شد و گفتم می خوام خواننده بشم. در اثر کار تو کاباره سوسن مورد غضب خانواده بودم. پسر عموهام يک شب آمدن کلوپ و گفتن سرتو می بريم کار به کلانتری کشيد و رئيس کلاتنری گفت که مسئله ای نيست اين دختر ديگه جزو خانواده شما نيست. بعد از اون کاباره هم تو راديو نيروی هوائی کار کردم و از اونجا مشهور شدم. گويا اولين همسر سوسن همان رئيس کلانتری بود. خانم سوسن پيش از سال های تنهائی در لس آنجلس دو بار ازدواج کرده ولی بعلت مخالفت همسران با کار خوانندگی، از آنها جدا شد. يکی از شاعران معاصر هم برای سوسن شعری سروده به نام اين سوسن است که می خواند سوسن: من يادمه که هر جا می رفتم آهنگم رو می شنيدم حتی توی داهات. آهنگهای سفر و نميشه حدود دو ميليون نسخه فروش کرد. اين صفحه ها زندگی منو عوض کرد. رفتی تو با بار سفر از خونه ما خاموش و سرد بی تو شد اين کاشونه ما رفتی سفر ای بی خبر از ماتم دل جای تو شد غم همدم و همخونه ما هرجا می رم يادت هميشه هرگز ازم جدا نميشه هر چند که اين سفر کوتاه اما دلم رضا نميشه. تو در اين سفر خدايا ز بلا نگه بدارش که دل اميدوارم به خيال او نشسته......
حدود چهار ماه پيش درگذشتش به زمين می خوره و دست راستش می شکنه ولی برای درمان اين شکستگی کاری انجام نمی ده و در نتيجه دردهای شديدی رو در بازوی خود حس می کنه و با رو آودرن به مشروب زياد و مسکن های قوی سعی می کنه که درد رو آروم کنه. گفته می شه که اين زياده روی باعث ضعف بدنی خانم سوسن می شه. تا اينکه حدود يک ماه پيش از درگذشتش تصميم می گيرند که دست ايشون رو در بيمارستان مترو در لس آنجلس عمل کنن. آخرين عمل عمل طولانی بوده و حدود ۸ ساعت طول می کشه. حال خانم سوسن هم بعد از عمل خوب بنظر می آمده ولی گويا بخاطر افراط در الکل بدنشون واکنش نشون ميده که در نتيجه اش اینه که قلب ايشون می ايسته ولی دکترها با دادن شوک الکتريکی دوباره ايشون رو به زندگی بر می گردونن. آقای مهدی ذکائی سردبير مجله جوانان در لس آنجلس از روزهای آخر زندگی سوسن می گه: بعد از سکته سه روزی هم حال سوسن خوب بود. من خودم (۳ ماه مه ۱۴ارديبهشت) باهاش تلفنی صحبت کردم. ولی بعد از ظهر ساعت دو و پانزده دقيقه قلبش می ايسته و دکترها هم کاری نمی تونن انجام بدن و در بيمارستان فوت می کنه. زندگی در گاراژ سوسن در سال های آخر با تندگستی در لس آنجلس زندگی می کرده.
در اين سال های آخر سوسن در کاباره رستوران های ايرانی گهگاهی برنامه اجرا می کرد. ولی اخيرأ شرکت ترانه به سوسن پيشنهاد داده بود که مجانأ آهنگ های جديدی رو براش ضبط کنن ولی عمرش کفاف نداد و روز يکشنبه که برابر با روز مادر، سوسن رو در لس آنجلس به خاک سپرده میشه.

[You must be registered and logged in to see this link.]
53

Last edited by faezeh on Wed Aug 05, 2009 1:47 pm; edited 1 time in total

descriptionبیوگرافی ویگن ؛ لیلا ؛ سوسن ؛ فرهاد EmptyRe: بیوگرافی ویگن ؛ لیلا ؛ سوسن ؛ فرهاد

more_horiz
سلام دوست خوبم
كارتون حرف نداره.

descriptionبیوگرافی ویگن ؛ لیلا ؛ سوسن ؛ فرهاد EmptyRe: بیوگرافی ویگن ؛ لیلا ؛ سوسن ؛ فرهاد

more_horiz
فرهاد

[You must be registered and logged in to see this image.]

قبل از شروع به خاطر طولانی بودن مطالب این پست عذر خواهی میکنم " در مورد فرهاد نمیشه خلاصه گفت ؛ زندگی خصوصی فرهاد هم مثل نوازندگی و آوازش عمیقا انسان رو درگیر میکنه .. .

سخنان زيادي در مورد زندگي هنري و خصوصي فرهاد مهراد در ميان است…
همه ميگن صداي مخصوص خودش رو داشت. خيلي ها او را به خاطر نرفتن به خارج از كشور و ماندنش تحسين مي كنند .. بعضي ها از مهربانيش مي گويند و بعضي از انزوايش و سكوتش!! فرهاد انساني تنها بود .!!
فرهاد بي آزار و منزوي بود. آدم بذله گو و شوخي نبود… هميشه گوشه گير بود. مي شد فهميد كه نمي تواند خيلي چيزها را تحمل كند. اما در رفتار هايش نشان مي داد. خوش بر خورد و خوش رو بود . البته گاهي اوقات هم بذله گويي مي کرد. مثلا زماني كه به معرفي اعضاي گروه مي پرداخت؛ شوخ طبعي اش گل مي كرد.
فرهاد يك گام از اجتماع جلوتر بود. ناملايمات اجتماع را مي ديد و از ديدن آن رنج مي برد. ناداني ديگران را مي ديد و غصه مي خورد.و همين مسئله او را وادار به سكوت مي كرد. شعور بالاي فرهاد بود كه او را به انزوا كشاند. فرهاد خواننده اي از تبار حقيقت بود. موسيقي از ديد فرهاد عارفانه بود نه مطربي!!
فرهاد از جمله معدود هنرمندان موسيقي پاپ بود که پس از انقلاب اسلامي ايران، در سال 1357، کشور را ترک نکردند.
ترانه وحدت ساخته اسفنديار منفردزاده با شعر سياوش کسرايي، از آثار اين خواننده ايراني است که در اوايل انقلاب به اجرا در آمد.
در چند سال اخير نيز او در ايران چند برنامه هنري اجرا کرد و در آنها تعدادي از ترانه هاي گذشته اش را نيز به اجرا در آورد.
ترانه هاي فرهاد در دهه 50 شمسي با مضامين سياسي و اجتماعي در ميان جوانان کشور محبوبيت زيادي کسب کرد، از جمله ترانه هاي جمعه خونين، هفته خاکستري و کوچه ها (شبانه).
فرهاد که برخي منابع نام او را محمد صفار منتشري نوشته اند در سال 1321 در لنگرود به دنيا آمده بود.
معروف ترين ترانه او جمعه نام داشت که شعر آن را شهيار قنبري سروده بود و آهنگ آن کار اسفنديار منفرد زاده بود و اولين بار در فيلمي به نام خداحافظ رفيق خوانده شد. اين ترانه مدتها نزد جوانان آن دوره يک ترانه سياسي تلقي مي شد و شيوه خواندن فرهاد هم به اين تصور دامن مي زد.
بيماري فرهاد نوع پيشرفته "هپاتيت سي" بود که به کبد او صدمه زده بود. دکتر زالي از پزشکان معالج وي در تهران پيشتر گفته بود که حتي با پيوند کبد شانس زنده ماندن او حداقل ?? درصد است.
نهمين فرزند مرحوم رضا مهراد ،كاردار وزارت امورخارجه دولت ايران در كشورهاي عربي ،روز بيست و نهم دي ماه در لنگرود متولد شد.
اخلاق و رفتار آخرين فرزند خانواده مهراد آنقدر متفاوت بود كه هميشه از سوي اطرافيان به «تقليد از بزرگترها» مي شد.سه سال بيشتر نداشت كه علاقه به موسيقي او را وادار ميكرد تا پشت در اتاق برادرش بنشيند و تمرين ويلون او و دوستانش را گوش كند . در همان دوران يكي از دوستان برادرش متوجه علاقه فرهاد به موسيقي ميشود و از خانواده او ميخواهد كه سازي براي او تهيه كنند.
با اصرار برادر بزرگتر يك ويلون سل براي او تهيه ميكنند و تمرينات فرهاد آغاز ميشود.
عمر تمرينات ويلون سل از 3 جلسه فراتر نرفت، چرخ روزگار ساز او را شكست و به قول فرهاد:«ساز صد تكه و روح من هزار تكه شد.»و از آن پس بازهم دل سپردن به تمرينات برادر بزرگتر تنها سرگرمي و ساز تبديل به روياي فرهاد شد.
با ورود به مدرسه استعداد او در زمينه ادبيات آشكار و ادبيات تبديل به دلمشغولي او ميشود و در آستانه ورود به دبيرستان تمايل به تحصيل در رشته ادبيات پيدا ميكند.
اما عليرغم نمرات ضعيفش در دروسي غير از ادبيات و زبان انگليسي ،مخالفت عموي بزرگش در غياب پدر، او را مجبور به ادامه تحصيل در رشته طبيعي ميكند .و عاقبت دلسپردگي به ادبيات و بي علاقگي به دروس مورد علاقه عمويش سبب ميشود تا در كلاس يازدهم ترك تحصيل كند.
پس از ترك تحصيل با يك گروه نوازنده ارمني آشنا ميشود و با استفاده از سازهاي آنان به صورت تجربي نواختن را مي آموزد و مدتي بعد به عنوان نوازنده گيتار در همان گروه شروع به فعاليت ميكند.
گروه راهي جنوب ميشود تا در باشگاه شركت نفت برنامه اجرا كنند و اولين شب اجراي برنامه رهبر گروه به بهانه بيماري و غيبت خواننده گروه از فرهاد ميخواهد تا او جاي خواننده را پر كند.
وسواس شديد فرهاد در اداي صحيح كلمات و آشنايي او با ادبيات ملل چنان در كار او موثر بود كه وقتي ترانه اي به زبان ايتاليايي ،فرانسوي و يا انگليسي اجرا ميكرد كمتر كسي باور ميكرد كه زبان مادري اين هنرمند فارسي باشد و همين خصوصيت باعث درخشش گروه و تمديد مدت برنامه گروه ارمني شد.
مدتي بعد از گروه جدا ميشود و فعاليت انفرادي خود را آغاز ميكند.فرهاد براي اولين بار در سال 42 براي اجراي چند ترانه انگليسي راهي برنامه تلويزيوني «واريته استوديو ب» ميشود و مخاطبان بيشتري مي يابد.
مدتي بعد فرهاد در يكي از كنسرتهاي بزرگي كه به مديريت مجله «اطلاعات جوانان» در امجديه برگزار شد هنرنمايي كرد.
در اين برنامه فرهاد چند ترانه با گيتار اجرا ميكند و بيش از پيش مورد توجه تماشاگران و همچنين شهبال شب پره ،مرد اول گروه Black Cats قرار ميگرد.
چندي بعد فرهاد با شهبال شب پره سرپرست گروه بلك كتز آشنا مي شود .همكاري فرهاد به عنوان خواننده و نوازنده گيتار و پيانو با شهبال شب پره (پركاشن) ،شهرام شب پره (گيتار)، هامو(گيتار) ، حسن شماعي زاده (ساكسيفون) و منوچهر اسلامي (ترومپت)در كلاب كوچيني از سال 45 آغاز ميشود.
منوچهر اسلامي كه از فرهاد به عنوان پايه اصلي Black Cats ياد ميكند با اشاره به استعداد فرهاد مي گويد:«فرهاد با اينكه نت نميدانست و موسيقي را از راه گوش آموخته بود نياز چنداني به تمرين نداشت.او با چند بار زمزمه كردن شعر ،ساز و صدايش را با بقيه گروه هماهنگ ميكرد.در واقع او به احترام ديگر اعضا در جلسات تمرين حاضر مي شد.»
در همين دوران يعني در اوج فعاليت Black Cats ،دوستداران فرهاد ترانه «اگه يه جو شانس داشتيم» يعني اولين اثر فرهاد به زبان فارسي را در فيلم «بانوي زيباي من» شنيدند.
او اندکي بعد براي پرستاري ازخواهرش راهي انگلستان ميشود.در طول سفر كه قرار بود 2 ماه به طول انجامد يكي از تهيه كنندگان سرشناس انگليسي به سراغ او مي آيد و پيشنهاد انتشار آلبومي با صداي فرهاد را مطرح ميكند. اما بيماري فرهاد و بروز مشكلات متعدد شخصي باعث ميشود تا انتشار آلبوم در حد حرف باقي بماند و سفر 2 ماهه بيش از يكسال طول بكشد.
سال 48 فرهاد ترانه «مرد تنها» ،با شعر شهيار قنبري و موسيقي اسفنديار منفردزاده،را براي فيلم «رضا موتوري» ميخواند.ترانه «مرد تنها» كه پس از اكران فيلم در قالب صفحه گرامافون راهي بازار شده بود آنچنان طرفدار مي يابد كه فرهاد تبديل به يك ستاره ميشود.
چون هميشه معتقد بود بايد شعري را بخواند كه خود به آن اعتقاد دارد و در واقع آن شعر بايد به شكلي زبان حال او باشد پس از «مرد تنها» تعداد محدودي ترانه يعني ترانه هاي «جمعه»،«هفته خاكستري»،«آيينه ها»(51-1350)را خواند و با افزايش تنشهاي سياسي در ايران در دهه پنجاه ترانه هاي «شبانه1» ،«خسته»، «سقف»،«گنجشگك اشي مشي»،«آوار»،«شبانه2» با اشعاري از احمد شاملو و شهيار قنبري و صداي فرهاد منتشر و تبديل به سرود اتحاد مردم شدند.
يك روز بعد از انقلاب در ايران يعني در روز 23 بهمن 1357 مرحوم «سياوش كسرايي» ترانه «وحدت» را به اسفنديار منفردزاده مي سپارد و در همان روز صداي فرهاد در ستايش آزادي و آزادگي در تلويزيون ملي طنين انداز شد.
پس از انقلاب فرهاد،خواننده انقلابي ،از ادامه كار منع و تقاضاهاي چندباره او براي انتشار مجدد آثارش با مخالفت روبرو شد. البته در همين سالها كه حتي از انتشار مجدد ترانه «وحدت» به بهانه «تكراري بودن» جلوگيري مي شد شخص با نفوذي بدون كسب مجوز از خواننده،آهنگساز يا شعراي اين ترانه ها آلبومي با نام وحدت و با مجوز رسمي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را راهي بازار كرد.
بالاخره سال 1372 پس از 15 سال آلبوم جديد فرهاد، «خواب در بيداري»،مجوز انتشار دريافت كرد و تبديل به پر فروش ترين شد.
پس از انتشار «خواب در بيداري» ،فرهاد كه از انتشار آلبوم بعدي خود در ايران نا اميد شده بود در سال 1376 آلبوم «برف» را در ايالات متحده آمريكا ضبط و منتشر كرد و اين آلبوم يك سال بعد در ايران منتشر شد. پس از انتشار آلبوم «برف»، فرهاد درصدد تهيه آلبومي با نام «آمين» كه ترانه هايي از كشورها و زبانهاي مختلف را در خود جاي ميداد ،برآمد.
از مهر ماه 1379 بيماري فرهاد جدي شد،اما فرهاد از حركت بازنايستاد. آن روزها هيچ چيز جز مرگ نمي توانست او را از تهيه آلبوم «آمين» بازدارد ،كه بازداشت…
فرهاد پس از 2 سال معالجه در ايران و فرانسه ،در سن 59 سالگي روز نهم شهريور 1381 در شهر پاريس بر اثر بيماري هپاتيت درگذشت.
پيكر فرهاد در آغوش خاك آرامگاه Thiais پاريس خفته است
فرهاد رفت و در آرامگاهي كه واقعا آرامگاه است هنوز لبخندي دلنشين بر لب دارد. و در جايي است كه ديگر نه از نامش بلكه از شماره سنگ قبرش شناخته مي شود!!
و در آخر به قول فرهاد عزیز «به اميد باران و صلح!!» 53

ترانه ی نجوای فرهاد از فوق العاده ترین آهنگایی که انسان رو وادار به اندیشیدن میکنه ( تاثیر شنیدن : زیبایی باید در نگاه ما باشد نه در آنچه که میبینیم از صدای فرهاد کم از شعر سهراب نیست )

تقدیم به همه ی ایران فرومیای عزیز

[You must be registered and logged in to see this link.]
53

[You must be registered and logged in to see this link.]
53
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply