تضاد دروني

نظام هاي بسته كه به اصطلاح مبناي اعتقادي دارند . خواه آسماني باشند و يا زميني . با گذشت زمان دچار تضاد دروني مي گردند .

چرا كه اولا نظام ايذئولوژيك در چارچوب زمان متحجر و منجمد است . يعني انديشه رهبران و تعاليم آنان به عنوان اصول اوليه ثابت و ايستا مي ماند . در حاليكه علم در گذر زمان پوينده است . و گه گاه بر اصلي از اصول ايدئولوژي خط بطلان مي كشد .

ايدئولوژي در قبال يافته هاي علمي بلا دفاع است . وقتي حرف تازه اي براي گفتن نداشته باشد . كارائي خود را از دست مي دهد . بنابراين فرجام نظام هاي ماركسيستي و ديني . فرجام خوشي نخواهد بود .

دوم اينكه رهبران ايدئولوژي بخصوص از نوع ديني آن از سپر قداست برخوردارند . در حاليكه مي دانيم . قداست در ميدان سياست جائي ندارد . رهبر سياسي بايد انتقاد پذير باشد تا منجر به استبداد نگردد .

مطمئنن نظام هاي كمونيستي نسبت به ديني اندكي برتري دارند . زيرا آزادي فردي در آنها بيشتر و محدوديت هاي شرعي كمتر است . از جمله انتخاب نوع لباس . برگزاري كنسرت رقص و موسيقي و نوشيدن مشروبات و غيره آزاد است .

اما حكومت هاي كمونيستي نيز در مقايسه با سيستم هاي سرمايه داري عقب ترند . هم از لحاظ مادي و هم معنوي . آهنگ پيشرفت علمي و صنعتي كند تر و سابقه آنان در رعايت حقوق بشر تاريك است .

شما اوضاع كوبا .كره شمالي و ويتنام و يا همين ابرقدر روسيه و چين را مطالعه كنيد . و ببينيد . با آزادي خواهان چه مي كنند . يك صداي آزاد يك روزنامه آزاد و يك حزب آزاد در اين كشورها وجود ندارد .

وقتي آزادي بيان و امكان خبررساني در داخل نباشد مردم و حتي رهبران سياسي به رسانه هاي خارج روي مي آورند . از جمله اين آقايان كه استبداد سابق را به زيركشيدند. خودشان از تبليغات غرب استفاده كرده اند .

به طور كلي در نظام هاي مكتبي راه بر فعاليت اجتماعي و اقتصاد آزاد بسته است . فرصت هاي شغلي اندك است . و بخاطر اعمال تبعيض شغل مناسب نصيب عموم نمي گردد .

در جهان امروز نظام هاي دموكراسي حرف اول را مي زنند . چرا كه به خاطر وجود آزادي مطبوعات مسئولين آن زير ذره بين انتقاد قرار مي گيرند . و واقعيت ها گفته مي شود .

مشكلات بررسي و براي آن راه حل پيدا مي شود . قواي مقننه فارغ از احكام شرع . هر روز جامعه را با قوانين تازه مجهز مي كند . بدين ترتيب است كه سيستم خود به خود عيب ها را مي زدايد و انحرافات را تصيح مي كند .

نشانه ديگر دموكراسي قدرت و حاكميت قانون است كه در جامعه رشوه خواري و پارتي بازي نمي شناسد و فراتر از قدرت رهبران عمل مي نمايد .

تا به حال ديده و شنيده نشده كسي به منظور ادامه تحصيل و يا كاريابي و يا تامين جاني از يك كشور دموكراسي به كشور كمونيستي و يا ديني مهاجرت كند و يا پناهنده شده باشد . اما عكس اين قضيه فراوان ديده شده .

اگر ملت هاي مسلمان را جهان سوم بناميم . بي شك كشورهاي كمونيستي جهان دوم اند . و كشورهاي غربي با نظام دموكراسي جهان اول به شمار مي آيند .

با اين وجوددر نظام هاي دموكراسي نيز حضور يك نيروي چپ مترقي لازم است . تا نقش خويش را در تعادل سرمايه ايفا نمايد .

حال با توجه به تجاربي كه در چند دهه اخير پشت سر گذاشتيم . بايد گفت هر تحول در هركشور روي دهد و حاصل آن آزادي و دموكراسي نباشد . نتيجه نخواهد داد و پيشرفتي حاصل نخواهد شد .

جامعه سالم . با نشاط و سرزنده آن است كه ستونهاي قدرتش ملي و بر نظام قانون دموكراسي استوار باشد . تشكلهاي مستقل فرهنگي . اجتماعي . صنفي . هنري داشته باشد . و توسط نخبگان لايق قوام گيرد .

سنديكاهاي كارگري . اتحاديه مشاغل . اتاق اصناف . انجمن فرهنگيان . ساختارسياسي سالم . تشكيلات حزبي و مطبوعات آزاد . نشانه هاي بلوغ اجتماعي و سلامت فكري يك ملت است . به شرط آنكه اين نهادها مستقل و فعال باشند و نه فرمايشي .

شك نيست كه ملتهاي جهان دير يا زود با شناخت اين واقعيت ها راه نجات و سعادت خود را در نظام دموكراسي خواهند يافت .