چرخه ی ساختارگی ۱۸۸۰-۱۸۷۰
.سزان سی ساله بود که شیوه ی نگاره گری خویش را دگرگون نمود. رنگ آمیزی سیاه و هوای مرده ی پردههایش گام به گام به رنگ های زنده ی چشم انداز ها یش دگرگون میشود. ودر این میانه چرخه کارهای ساختارگی او آغاز میگردد. ویژگی کارهای این چرخه در گروه بندی پهلو به پهلو و زدش های قلم مویی شانه ای پدیدارست که میتوانند نودشی از تنومندی وتنداری بیافرینند. هنایش پیسارو در کارهای سزان به روشنی بخشیدن رنگهای گذاشته روی تخته رنگش کمک نمود. سزان در درازای زندگی هنری خویش وفادارانه در برابر چشم اندازهای نپیتری (طبیعی) ایستاد و نگاره گری نمود.
در ۱۸۶۹ سزان با ارتنس فیکه دختری نگاره شو و دوزنده آشنا شد که معشوقه او گردید و تنها پسر او پل را در ۱۸۷۲ به جهان آورد. سزان در نخست به بیمناکی از پدر سختگیرش این راز را از خانواده اش پنهان داشت. هرچند این راز در ۱۸۷۸ بر ملا شد و او سرانجام با ارتنس زناشوییی گرفت و این اندکی پیش از مرگ پدرش در ۱۸۷۸ بود که در آن هنگام دیگر از رویارویی با پسرش دست کشیده بود.
در ۱۸۷۲ سزان همسر وفرزند خویش را باخود به پونتوآ شهرکی در شمال پاریس که دوستش پیزارو در آنجا می زیست برده بود. برای دوسال این دو نگارگر درکنار هم کار میکردند و پیزارو او را با درانگاشت گران Impressionist آشنا نمود و سرانجام در ۱۸۷۴ کارهای او در کنار کارهای آنان به نمایش گذارده شد. در این روزگاران بود که او در برخی از یکشنبهها یا پنجشنبهها که گاه گرد هم آیی های در انگاشت گران گروه بتینوی که از نگاره گرانی چون فردریک بازل , لوئی ادموند دورانته هنری فانتن-لاتور , ادگار دگا , کلود مونه , پیر- اگوست رنوار و آلفرد سیسیلی به گرد ادوارد مانه , ساختی گرفته بود می پیوست. اگرچه این گروه نگارگران پاریسی با خود پسندی هایشان و گفتگو های پیچیده ی هنریشان او را که با لباسهای زمخت شهرستانی میآمد و با لهجه ی پر چاشنی و زبانی خام سخن میگفت و رفتاری نابرازنده داشت هرگز از خود ندانست .
ماری کاسات نگاره گر آمریکایی در باره ی سزان درمیهمانی شامی با او و گروهی دیکر از هنرمندان در روستایی نزدیک پاریس در پاییز۱۸۹۴ نوشته است: "رفتارش در آغاز مرا به شگفتی آورد. او ته تابه سوپ خویش را پاک کرد، سپس آن را برگرداند تا همه ی چکههای مانده را توی کفگیرش به چکاند. او حتی استخوان های قلمه را به انگشت گرفت تا گوشتشان را از آنها جدا کند... اما با همه ی بی سپاسی اش به دستور نامه ی رفتاری، او به گونه ای با ما به ارجمندی رفتار کرد که هیچ مرد دیگر را توان نشان دادن آن نبود."
کلود مونه به یاد میآورد که یک روز سزان به کافه ی گربوآ پاریس که جای گردهم آیی گروه بتینوی بود آمد و با همه ی نگارگران در گرداگرد کافه دست افشرد اما همین که به ادوارد مانه رسید گفت " آقای مانه من با شما دست نمی دهم چون هشت روزیست که خودرا نشسته ام" .
او تنهامان بود و به دوستان و دوستداران و هنرمندان بد گمان بود: " می خواهند قلابهاشان را در من فرو کنند" . او هراسناک بود که دیگر نگاره گران می خواهند اندیشارها و یافتههایش به ویژه در باره ی رنگ آمیزی را بدزدند و برآن بود که گوگن چنین کرده است. او دوست نداشت که کسی به او دست زندو حتی پسرش اگر که میخواست بازویش را بگیرد باید از او پروا میگرفت . از زنان بیم داشت " زنهای نگاره شو مرا می ترسانند" در یک هراز گاه که زنی نگاره شو را به کار گرفت همین که دید او تا نیمه برهنه شده ست دهشت کرد و او را از نگارگاهش بیرون انداخت.
سزان پرده ی خود " المپیای نووا" را در کنار کارهای درانگاشت گران در نمایشگاه نخست شان در ۱۸۷۴ در بلوار کاپوچین به تماشا گذاشت. این پرده که نیشخندی به پرده ی الیمپیای ادوارد مانه بود همانند کار مانه با سرزنش و پوزخند تماشاگران روبرو شد. که پتیاره نگاری آن کار را به خوارگردانی هنر گرفتند.
سزان در سومین نمایشکاه انگاشت گران در ۱۸۷۷ با شانزده پرده انباز کرد که در بهترین جای نمایشکاه به تماشا گذارده شدند. اما پردهها تماشاگران را ناخوش آیند بودند. و در زمره این تماشاگران دوراند روئل بازارگر هنری بود که این پردهها را خام و ناسزا گر میدیدند. از سوی دیگر سزان خویشتن را از درانگاشت گران جدا میدانست و هرگز همه ی ارتهها و هنجارهای آنان را نپذیرفت. او بر کارهای در انگاشت گرایان خرده میگرفت که هیچ گونه زیرساخت structure ندارند. و میگفت که بر آنست تا از درانگاشت گرایی "چیزی استوار و پایدار، همچون هنر در موزه ها" بسازد" و باز میگفت که آرمانش آنست که "باز آفرین کارهای پوسن باشد در نپیتر {طبیعت)" ونوآوری های او از کارهای درانگاشت گرایان فراتر شد و اینک او را کنار پساامپرسیونیستانی چون سورا، ون گوگ و گوگن در شمار میآورند.
برای سالیان دراز زیستهای خاموش و چشم اندازها آوندهای هسته ای کارهای او بودند. او بیش از دویست هم چیدگی از زیستهای خاموش آفرید تا آنجا که میگفتند "سزان می خواهد بر پاریس با یک سیب چیره شود". . سزان در نگرشی بلند هنگام، به نازک بینی در مایه و رنگ چشم اندازها و زیستهای خاموش خودرا به دگرگونی نگاره میکندو می کوشد تا ریختهای زیر ساختی همچون استوانه و هرم و کره را در آنها یافته و آشکار سازد. او بر آنست تا با قلم موی خویش رسانایی دهد به پیوند میان گشته گی و انگاره ی نمایشگرآن.