Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionعلي گندابي Emptyعلي گندابي

more_horiz
در منطقه ى گنداب همدان كه امروز جزء شهر شده ، مردى بود شرور ، عرق خور و دايم

الخمر به نام على گندابى .

او در عين اينكه توجهى به واقعيات دينى نداشت و سر و كارش با اهل فسق و فجور بود ،

ولى برخى از بعضى از مسايل اخلاقى در وجودش درخشش داشت .

روزى در يكى از مناطق خوش آب و هواى شهر با يكى از دوستانش روى تخت قهوه خانه براى

صرف چاى نشسته بود .

هيكل زيبا ، بدن خوش اندام و چهره ى باز و بانشاط او جلب توجه مى كرد .

كلاه مخملى پرقيمتى كه به سر داشت بر زيبايى او افزوده بود ، ناگهان كلاه را از سر

برداشت و زير پاى خود قرار داد و موهاش رو پريشون كرد و خودش رو سيلي زد ، رفيقش به

او نهيب زد : چه مى كنى ؟ جواب داد : اندكى آرام باش و حوصله و صبر به خرج بده ، پس

از چند دقيقه كلاه را از زير پا درآورد و به سر گذاشت . سپس گفت : اى دوست من ! زن

جوان شوهردارى در حال عبور از كنار اين قهوه خانه بود ،كه مرا با اين كلاه و قيافه

ديد شايد به نظرش مى آمد كه من از شوهرش زيبايى بيشترى دارم ، در آن حال ممكن بود .



نسبت به شوهرش سردى دل پيش آيد : نخواستم با كلاهى كه به من جلوه ى بيشترى داده

گرمى بين يك زن و شوهر به سردى بنشيند .



در همدان روضه خوان معروفى بود به نام شيخ حسن ، مردى بود باتقوا ، متدين ، و مورد

توجه . مى گويد : در ايام عاشورا در بعد از ظهرى به محله ى حصار در بيرون همدان

براى روضه خوانى رفته بودم ، كمى دير شد ، وقتى به جانب شهر بازگشتم دروازه را بسته

بودند ، در زدم ، صداى على گندابى را شنيدم كه مست و لا يعقل پشت در بود ، فرياد زد

: كيست ؟ گفتم : شيخ حسن

روضه خوان هستم ، در را باز كرد و فرياد زد : تا الآن كجا بودى ؟ گفتم : به محله ى

حصار براى ذكر مصيبت حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) رفته بودم ، گفت : سال به 12

ماه همش روضه گفت :آخه امشب شب اول محرم است .ناگهان علي دويد به طرف دروازه و شروع

كرد سرش را به در كوبيدن و خودش ملامت كردن كه چرا شب اول محرم مشروب خورده براى من

هم روضه بخوان ، گفتم : روضه مستمع و منبر مى خواهد ، گفت : اينجا همه چيز هست ،

سپس به حال سجده رفت ، گفت : پشت من منبر و خود من هم مستمع ، بر پشت من بنشين

وروضه بخوان و از مصيبت قمر بنى هاشم بخوان !

از ترس چاره اى نديدم ، بر پشت او نشستم ، روضه خواندم ، همين كه گفتم السلام عليك

يا ابا عبدالله او گريه ى بسيار كرد ، من هم به دنبال حال او حال عجيبى پيدا كردم ،

حالى كه در تمام عمرم به آن صورت حال نكرده بودم . با تمام شدن روضه ى من ، مستى او

هم تمام شد و انقلاب عجيبى در درون او پديد آمد !

فردا به بعضي گفتم علي گندابي عوض شده گريه كن امام حسينه مردم باور نكردند رفتيم

در خونه شون كه از خوش بپرسن .زنش گفت رفته كربلا!!!

پس از مدتى از بركت آن توسل ، به مشاهد مشرفه ى عراق رفت ، امامان بزرگوار را زيارت

نمود ، سپس رحل اقامت به نجف انداخت .

در آن زمان ميرزاى شيرازى صاحب فتواى معروف تحريم تنباكو در نجف بود ، على گندابى

جانماز خود را براى نماز پشت سر ميرزا قرار مى داد ، مدتها در نماز جماعت آن مرد

بزرگ شركت مى كرد .

شبى در بين نماز مغرب و عشاء به ميرزا خبر دادند فلان عالم بزرگ از دنيا رفته ،

دستور داد او را در دالان وصل به حرم دفن كنند ، بلافاصله قبرى آماده شد ، پس از

سلام نماز عشا به ميرزا عرضه داشتند : آن عالم گويا مبتلا به سكته شده بود و به

خواست حق از حال سكته درآمد ،مردم به ميرزا گفتند علي خيلي وقته از سجده سربلند

نميكنه ، تكونش دادند ديدند مرده

{ميگفتند ميرزا به مردم گفته بود اون تو سجد ه از خدا خواسته بود اين قبر مال اون

بشه حالابميره و خدا همون موقع دعاش را مستجاب كرده بود} ميرزا دستور داد على

گندابى را در همان قبر دفن كردند !

منبع: سايت مفسر

descriptionعلي گندابي EmptyRe: علي گندابي

more_horiz
خیلی جالب بود ..
41

descriptionعلي گندابي EmptyRe: علي گندابي

more_horiz
سلام خدمت حاج رضا
فايل صوتي اونو دريافت كنيد.
خيلي ها شنيدن ولي هر كي نشنيده دانلود كنه
[You must be registered and logged in to see this link.]

descriptionعلي گندابي EmptyRe: علي گندابي

more_horiz
خوش به سعادتش که عاقبت به خیر شد
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply