قرآنى كه به كفّار مى‏گويد: «هاتوا برهانكم»( انبياء، 24.)، طرفدار برهان است نه اجبار.
جمله‏ى «لااكراه فى الدين»(بقره، 256) بيانگر آن است كه ايمان قلبى با اجبار حاصل نمى‏شود؛ بلكه با برهان و حكمت و موعظه و اخلاق و ديدن نتيجه كار، چنين ايمانى پيدا مى‏شود؛ البته اين بدان معنا نيست كه هركس در عمل بتواند هر منكرى را انجام دهد و بگويد من آزادم؛ زيرا در اسلام، نهى از منكر، جهاد، تعزيرات، حدود، ديات و قصاص براى برخورد با قانون شكنان و زشت سيرتان وجود دارد.
اگر رفتار زشت برخى از افراد سبب اذيت و آزار ديگران شد، مى‏توان از قدرت و زور استفاده كرد؛ زور، خوب است؛ امّا ظلم، بد. اگر قدرت نباشد، افراد خودسر قانون‏شكن، جامعه را به فساد مى‏كشند. «لو لادفع اللّه الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض»(بقره، 251)
كوتاه سخن آنكه در ايمان قلبى، اكراه و اجبار راه ندارد و با زور، ايمان واقعى تحقق پيدا نمى‏كند؛ ولى هر كجا از فردى به هر عنوانى كارى سرزد كه سبب فتنه و فساد است بايد جلوى آن را گرفت و اين ربطى به ايمان قلبى ندارد.
به علاوه هركس كارى را پذيرفت بايد لوازم آن را هم بپذيرد. مثلاً شاگرد، حق ندارد سر كلاس با لباس شنا بيايد و يا بخوابد؛ زيرا ورود در كلاس بايد همراه با پذيرفتن شرايط كلاس باشد. اگر كسى اسلام را پذيرفت، حق ندارد با استناد به آيه «لااكراه فى الدين» بگويد: من آزادى و اختيار دارم و مى‏توانم از دين برگشته و مرتد شوم و كسى حق ندارد با من كارى داشته باشد! زيرا اين ارتداد، سبب ايجاد تشنّج و هرج و مرج و ترديد در ديگران مى‏شود.