دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
خال او حالم پریشان می کند
و آن سر زلف پریشان نیز هم
این که می گویند آن خوش تر ز حُسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
داستان در پرده می گویم ولی
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
یاد باد آن کو به قصد خون ما
زلف را بشکست و پیمان نیز هم
اعتمادی نیست بر نقش جهان
بلکه بر گردون گردان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشقست
وآصف ملک سلیمان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار
بلکه از یرغوی سلطان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
خال او حالم پریشان می کند
و آن سر زلف پریشان نیز هم
این که می گویند آن خوش تر ز حُسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
داستان در پرده می گویم ولی
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
یاد باد آن کو به قصد خون ما
زلف را بشکست و پیمان نیز هم
اعتمادی نیست بر نقش جهان
بلکه بر گردون گردان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشقست
وآصف ملک سلیمان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار
بلکه از یرغوی سلطان نیز هم