بچه پولداره شب ماشین بابا رو ور میداره بدون گواهینامه میزنه بیرون. تو راه یه افسر بسيجي جلوش رو میگیره، میگه: کارت ماشین، گواهینامه. پسره میترسه، ور میداره یه ۵هزاری میذاره کف دست یارو. افسر بسيجيه تو تاریکی نگاه میکنه به هزاری، يه دفعه خبردار وامیسه، میگه: ببخشید آقای خمینی، تو تاریکی نشناختمتون
:D :D