روزی مردی سعی داشت تا بره مورد علاقه اش را داخل خانه ببرد. اورا از پشت هل می داد ولی بره پاهایش را محکم به زمین فشار می داد و از دست او فرار می کرد. خدمتکار منزل وقتی این وضع را دید ، نزدیک رفت و انگشتش را داخل دهان بره گذاشت . بره شروع به مکیدن انگشتش کرد . خدمتکار داخل خانه رفت و بره هم به دنبالش راه افتاد. مرد ار این اتفاق ساده ، درس بزرگی آموخت . او فهمیده بود که برای تاثیر گذاشتن بر دیگران ابتدا باید خواسته های آنها را درک کند.