جلال آل احمد ، به زعم بنده ادیبی درویش مسلک بود که به واسطه ی روءیت و احساس عمیق ناملایمات عصر خویش ، چندی کسوت قلندری را رها و به جرگه ی سوسیالیست ها پیوست که البته این خود نیز ، متاثر از همان روحیه ی قلندروشی ایشان بود. وی در سال 1302 به دنیا آمد و در سال 1348 دار فانی را وداع گفت . جلال در تهران ، در یک خانواده مذهبی و اهل شمال ایران به دنیا آمد. پدرش اورا در سن 20 سالگی به نجف اشرف فرستاد تا طلبگی پیشه کند ، اما آل احمد در آنجا چند ماهی بیشتر نماند . پس از بازگشت به ایران در دانشسرای عالی تهران به تحصیل پرداخت و در سال 1325 از آنجا فارغ التحصیل شد . او سپس در دانشگاه تهران برای خواندن دوره ی دکترای ادبیات فارسی نام نویسی کرد ، اما در سال 1330 پیش از آن که از رساله ی دکترای خود تحت عنوان " قصه ی هزار و یکشب " دفاع کند ، آنجا را ترک گفت . در سال 1323 از مذهب گسست و به حزب مارکسیست توده پیوست و در آنجا در مدتی کوتاه در بخش انتشارات حزب به موقعیت بالایی دست یافت . اما در آذر سال 1326 او و شمار دیگری از روشنفکران ، به رهبری خلیل ملکی ، بر سر مسائل داخلی حزب انشعاب کردند، در حالی که هنوز به اتحاد شوروی وفادار مانده بودند.پس از آنکه رادیو مسکو آنان را به عنوان خائن محکوم کرد، آل احمد چند سالی از صحنه سیاسی کناره گرفت . اما او در سال 1329 دوباره در سیاست درگیرشد ، و آن هنگامی بود که ملکی را به مظفر بقایی کرمانی معرفی کرد و زمانی که آن دو حزب زحمتکشان ملت ایران را در اردیبهشت 1330 تشکیل دادند به آنان پیوست . آل احمد و گروهی از روشنفکران ناراضی ، به رغم آنکه در دوران مبارزه برای ملی کردن صنعت نفت ، به رهبری محمد مصدق نخست وزیر نقش موثری بازی کردند ، در 1331 آن حزب را ترک گفتند و بار دیگر با همکاری خلیل ملکی یک حزب مستقل با گرایش جهان سومی به نام نیروی سوم را بنا نهادند . پس از کودتای 1332 آل احمد همه ی پیوندهای حزبی خود را گسست و بیشتر کار خود را بر علاقه های ادبی خویش به عنوان معلم ، ادیب ، مترجم و قوم نک=گار متمرکز ساخت و در همان حال یک کوشنده ی سیاسی مستقل باقی ماند. این تجربه ها بر روی سالهای بعدی زندگی او تاثیر گذاشت. بدین ترتیب سالهای دهه ی 1320 و 1330 را می توان سالهای شکل گیری زندگی فکری آل احمد دانست . در این دوران بود که او با اندیشه های احمد کسروی ، و روشنفکران برجسته ای چون صادق هدایت ، نیما یوشیج ، و خلیل ملکی آشنایی پیدا کرد. او از اندیشه های هریک از این افراد درس های متفاوتی آموخت . خداگرایی عقلانی از کسروی ، نوشتن داستان کوتاه از هدایت ، سبک شعر نو از نیما یوشیج ، و کوشندگی سیاسی از ملکی . آل احمد به ویژه مجذوب نیما یوشیج و خلیل ملکی شد که مانند او ، در نقش های خویش به عنوان شاعر و سیاستمدار روشنفکر پیشگامانی مستقل رای بودند. او نیما را یک اعجوبه ی ادبی فروتن می دانست و خلیل ملکی را به عنوان نمونه بی همتای روشنفکری در ایران معاصر می ستود. آل احمد در نتیجه مجموعه ی این برخوردها در این دوره مذهب را رهاکرد ، با مارکسیسم به تجربه پرداخت و به تدریج به سوی یک ایدئولوژی ملهم از ناسیونالیسم گام برداشت . در سال 1341 آل احمد یک تک نگاری را زیر عنوان غرب زدگی منتشر ساخت که در اساس گزارشی بود که برای " شورای هدف فرهنگ ایران " در وزارت آموزش و پرورش فراهم آورده بود. اندیشه به وجود آوردن این شورا از محمد درخشش رهبر جامعه معلمان ایران بود که به تازگی در کابینه علی امینی وزیر آموزش و پرورش شده بود ، آن شورا که ده عضو از جمله احمد فردید داشت در آبان و دی 1340 در باره گزارش آل احمد به بحث پرداخت و به این نتیجه رسید که به علت انتقاد آشکار از رژیم ، قادر به انتشا ر آن نیست . نگرانی شورا در مورد آن تک نگاری موجه از کار درآمد . به محض آنکه جلال آل احمد تک نگاری را از طریق دیگری منتشر ساخت سروصدای فراوانی به پاشد. سبک بی پرده ی غرب زدگی ورود آهسته و دیرهنگام بحث بومی گرایی را در دنیای فکری ایران جبران کرد. آل احمد ، به عنوان نقطه مقابل یک منتقد احتیاط کار ، در زمانی که کشور در حال دگرگونی سریع اجتماعی- اقتصادی بود ، پایه های اصلی تاریخ اجتماعی و فکری ایران را در برابر سووال قرار داد..