حمله ی اشتباهی احدی از نسوان به ساحت ما

چندی پیش از این ، احدی از نسوان جرات فرموده ، به اشتباه به ساحت ما که میرزا بنویس این فروم خوش تیپ و صد البته زیبا هستیم ، هجمه ای ناجوانمردانه و غافلگیر کننده روا داشتندی و کمی تا اندکی اوقات مان را تلخ فرمودندی. بدین جهت به همه ی ملازمان دربار و حاجبان بی مقدار و طوطیان شکر شکن بیکار انشاء فرمودیم تا ایشان را بیابندی و به سزای اعمالشان برسانندی ، اما هرچه ماموران و راکبان و ناقلان اخبار و کسان و ناکسان را گسیل همی داشتیم به اقصی نقاط این فروم ، اثری از موی آشفته شان ندیدیم و حتی سکوت شان را هم نشنیدیم ، یحتمل علیا مخدره در دانش سایکولوجیک سرآمد دهر بودندی که من باب استحمام همچون طراران راه بر من انسداد کردندی و هر آن چه از مطایبه و مغالطه و محاربه می دانستندی ، بر ما نثار فرمودندی. این رقعه به مهر میرزا بنویسی خویش ممهور سازیم و عطای شنیدن صدایشان را به لقای دیدار خطر آفرینشان می بخشیم .بدین سبب که ما از همان آغاز حملت ایشان ادراک نمودیم که منظور ایشان این بوده است که در طریقت استحمام اگر کسی به ناگاه و بالطریقه االارتماسی خویشتن را در زیر آب رها سازد، هیچ جملتی از جملات سایکولوجیک استحمامی را نصیب نمی گرداند خویش را و لذا من حیث احوالات الشخصیه ، حالتی خنثی داشتندی .اگرچه ما نیز پاسخ گویی به این هجمه ی ناجوانمردانه را برای خود تا ابدالآباد محفوظ خواهیم داشت .
با تکریم به سایر نسوان که تکریم ایشان چه از روی واهمه و چه مفاهمه بر ما واجب نبشتندی . [You must be registered and logged in to see this image.]
والسلام نامه تمام
ساعاتی مانده به نیم شب فروردین ماه سنه ی یک هزار و سیصد و هشتاد و نه هجری شمسی

به به کلامتون آدم رو یاد رو یاد دوران قجر میندازه خوب شما هم کمی انتقاد پذیر باشید اون بنده
خدا هم حتمآ از چیزی دلخور بوده سر شما خالی کرده
شما هم با نصب یک سپر موشکی از این حملات در امان خواهید ماند

حضرت آقای سزار ، بنده شما و ایشان و همه ی اهالی این فروم را واقعا" وقلبا" دوست می دارم و تصور نمی کنم ایشان از دست بنده ناراحت بوده اند ، اما شاید از شکل بنده که خیلی جدی و سرسخت عکس گرفته ام به اشتباه افتاده اند که نکند بنده آدم شاخداری باشم و خودخواه و از این حرف و بحث ها که اصولا" به ما نمی خورد، و شاید تصور فرموده اند که بایستی با این بنده ی حقیر که آهسته میرم ، آهسته میام که گربه مومو نکنه ، از سر نزاع برآیند که از هم اکنون پیداست که کدام یک از ما از این نزاع پیروز خارج خواهیم شد . مگه نشنیده اید که فرموده اند موشک جواب موشک
صاروخ علیه صاروخ [You must be registered and logged in to see this image.]

بله آقا حتما حسودیش شده به شما و کم آورده خواسته شاخ بازی در بیاره ولی ما همه جوره درخدمتیم
عکس بدبد جسد تحویل بگیرید

بابا آقا سزار گل گلاب ، مثل اینکه ما خودمون یه پا ...هیچی بابا شوخی کردم جدی نگیرید . [You must be registered and logged in to see this image.]

چی میخواستین بگین یه پاتون توقیفی

سهیل جان اگر فی جواب دوستت حیران من باب مزاح فی الجواب مزاح دقت کرده بودید به به حقیقت امر پی میبردید چون ... از بهر ... حضرت عالی بگستراندی وبه صیدی نرسینی فی الحال از در مرافه درایندی وشما را نباید به دل گرفتندی این رجزها را....

ما غره بدانیم که هیچ چیز ندانیم ، الا اینکه از دور دستی بر آتش همی داریم و اشکال و اجرام سماوی را بر گستره ی زمین همی روءیت نماییم و هیچ سخن از وصلت و مرافقت و مکالمت و مجالستی بی اساس و عبث نگوییم ، مگر آنکه بر ما رقعتی عاشقانه و دوستانه گسیل دارند و دلمان را به مرحمتی خوش دارند ، نه بدان سیاق که گویندی : مرحمت فرموده ما را مس کنید . این التفات از بهر شفقت بودی بر احوال ما که مظلوم همی باشیم و نعلینی به تیک و نه جفت از جانب فضای مجاز بر ما فرود بیامدی سخت و آنکه گویندی در کلام الهی که :
یرسل علیکما شواظ من نحاس و این نحوس همان بودی که طالع بد اختر ما به سال ببر همچون موش تحویل و تقلیب بنمودی و راست بداشتی نا ملایمتی از جانب آن شخصی که هیچ شخصیتی در این همه پیکر از یمین به یسار و از تحت به فوق کشیده با چشمان ظریف و زیبا ی خویش ندیدندی و چون دل ما را ربودندی به ظرافتی که در تمثالشان همی دیدیم ، سکوت بر درد دل هایشان و روز نبشت ایشان روا بداشتیم که ایشان بر اسکی یا اسکیت سوار بشدندی همچون لیلا بر کجاوه و لی لی کنان به سوی من همی آمدی و همی با خویشتن گفتمی ما کجا در این عرصه ی بی درمی و بی مرکبی که با خط یازده همی آییم و رویم و برف و کولاک و بوران و سنگ و زمین و آسمان هم برما راءفتی روا نداشتندی از حدت ناداری و ناکاری و ضعف و بیماری که در معیشت خویش همی بینیم و به تجربتی سخت همی آوریم . ما در این بلاد که قرماسین خوانندی اعراب و ما بدان کرمانشاه گوییم سرابی بس زیبا داریم که نام گلی زیباتر بر آن نهاده اند که نیلوفر نام دارد و چه برگ های پهنی و گل هایی به رنگ صورت آدمی و زیبا و فراخ بر زیر پرتو خورشید که ما را از آن نیز نصیبی نباشد که چون می بایست مرکبی اخذ نمود به دراهمی گزاف تا بدانجا رسید و تن به آب همی دادندی و بر زیر ستیغ آفتاب به خیال برنزه شدن ، کباب همی شدی و آنگاه که به ماءوای خویش رجعت بنمودی گویی که زغالی از افریقیه مسمی بالبرده- برده - همی ستاندی و بر دشت رها نمودندی . سخن دراز است فرصت اندک یا حیران که ما را در کار خویش نیز حیران بنمودی که گفته اند :
درد ما را نیست درمان الغیاث [You must be registered and logged in to see this image.]