چگونه می شود قلب داشت اما نبخشيدش؟
چشم داشت اما فروافتاده نگاه داشتش ؟
دست داشت اما در قفا پنهان کردش؟
چگونه می شود ماسه نبود ،روان نبود ،جاری نبود ،وقتی که می شود؟
چگونه می شود جوانه نداد ،شکوفه نداد ،سبز نبود ،وقتی که می شود؟
چگونه می شود شبنم نبود ،زلال نبود ،آيينه نبود ، وقتی که می شود؟
چگونه می شود نسيم نبود ،نوازش نکرد ،پريشان نکرد ، وقتی که می شود؟
چگونه می شود پرنده نبود ، رها نبود ، آسمانی نبود ، وقتی که می شود؟
چگونه می شود آدمی بود اما در سينه سنگ پروراند؟
چگونه می شود بر خانه دل زنجير زد وقتی که غلهارا می شود گشود؟
چگونه می شود گوش کرد ، اما نشنيد؟
چگونه می شود نگريست ، اما نديد؟
چگونه می شود زيست ، اما دوست نداشت ؟
چگونه می شود ادامه داد ، اما خالی بود؟
چگونه می شود بود ، اما نبود؟
چگونه می شود اين همه هراسيد؟
چگونه می شود اين همه تنها بود؟
چگونه می شود اين همه "من" بود؟
چگونه ميشود عاشق نبود؟
چگونه ميشود عاشق بود و عشق نورزيد؟
چشم داشت اما فروافتاده نگاه داشتش ؟
دست داشت اما در قفا پنهان کردش؟
چگونه می شود ماسه نبود ،روان نبود ،جاری نبود ،وقتی که می شود؟
چگونه می شود جوانه نداد ،شکوفه نداد ،سبز نبود ،وقتی که می شود؟
چگونه می شود شبنم نبود ،زلال نبود ،آيينه نبود ، وقتی که می شود؟
چگونه می شود نسيم نبود ،نوازش نکرد ،پريشان نکرد ، وقتی که می شود؟
چگونه می شود پرنده نبود ، رها نبود ، آسمانی نبود ، وقتی که می شود؟
چگونه می شود آدمی بود اما در سينه سنگ پروراند؟
چگونه می شود بر خانه دل زنجير زد وقتی که غلهارا می شود گشود؟
چگونه می شود گوش کرد ، اما نشنيد؟
چگونه می شود نگريست ، اما نديد؟
چگونه می شود زيست ، اما دوست نداشت ؟
چگونه می شود ادامه داد ، اما خالی بود؟
چگونه می شود بود ، اما نبود؟
چگونه می شود اين همه هراسيد؟
چگونه می شود اين همه تنها بود؟
چگونه می شود اين همه "من" بود؟
چگونه ميشود عاشق نبود؟
چگونه ميشود عاشق بود و عشق نورزيد؟