روزی که می آمدم شمیمی مرا به هوش آورد
پیش از آن نبودم و این عطر حضوری بود
که به وجدم کشانید و جانم بخشید !
دیگر بارگی ، دیگر بودگی
کمال وصال توبود
از عشقی که ندانستم چگونه پیداشد
و هجری که چگونه آوار شد ؟!
نگاهم هیچ نمی شناخت
به نگاهی رفت که هیچم به شمار نیاورد
و اینک این من تنها
تا انتهای گیتی
این من مهجور
تا ابدیت محتوم !
پیش از آن نبودم و این عطر حضوری بود
که به وجدم کشانید و جانم بخشید !
دیگر بارگی ، دیگر بودگی
کمال وصال توبود
از عشقی که ندانستم چگونه پیداشد
و هجری که چگونه آوار شد ؟!
نگاهم هیچ نمی شناخت
به نگاهی رفت که هیچم به شمار نیاورد
و اینک این من تنها
تا انتهای گیتی
این من مهجور
تا ابدیت محتوم !