الان همه فكر ولنتاين ونميدونم از اين ... چي بگم والا ولي اين بگم كه ما ريشمون جايه ديگست ما بزرگ شده چيزايه ديگيم اينا همه مثل جنسايه چيني وارداتي و بدرد نخور زود از بين ميرن نمي دونم شايد من دارم اشتباه ميكنم ولي اگه اين جوري بود من و شما يه روزي ميفميم ولي رويه كارايه كه كنارمون داره اتفاق ميفته بايد فكر بيشتري بكنيم كه خدا نكرده خط ما عوض نشه كه واويلا به خدا من با سياست و ....از اين حرفا كاري ندارم ميگم فقط تففففففكر داشته باشيم اولم خودم اين نخود بايد از مشنبا در بيارم تا مثل صخره جلو موجهاي بي رحم استقامت كنيم انم فقط با فكر اين اتفاقات هم يه موجه كه داره مارو نابود ميكنه داره مارو تو فرهنگ وارداتي غرق مكنه اسكندر تو فرهنگ عظيم اين خاك نابود شد ولي الان ما داريم تو فرهنگ بي ريشه بي بنيه خفه ميشيم چچچچچچچچچچچچچچچچچچرا اين شد كه ما اين جوري بشيم ما فرهنگمون جايه خالي داشت يا براش جا باز كردن كدوم ما كم آورديم يا كه............نميدونم فعلا تا بعد
هر پنج
( زبانحال حضرت ابوالفضل سلام الله عليه به سيد الشهدا عليه السلام)
مدهوشم و سرمست ز ميناي غم و رنج
گلگون شده زان باده نابم رخ نارنج
افتاده ام از اسب در اين عرصه شطرنج
بنگر که سر و کتف و دل و ساعد و آرنج
رفت از نظرم در هوس کوي تو هر پنج
...
*
اي شاه مرا کرده غلام تو خداوند
گر سر برود نگسلم از بندگيت بند
هرگز نروم از سر پيمان به تو سوگند
گو : مکنت و ملک و حرم و خانه و فرزند
گردند فداي سر گيسوي تو هر پنج
*
اي پايه عرش ازنفس گرم تو قائم
سر در خط فرمان تو ذرات عوالم
مخدوم تويي در دو جهان با همه خادم
مفتي و فقيه و ثقه و عارف و عالم
جاروب کش مسند سکوي تو هر پنج
*
در مکتب تعليم طريقت تويي استاد
از فيض تو يابند خلائق همه ارشاد
هرگز چو تو فرزانه ندارد دو جهان ياد
روح و ملک و آدمي و جن و پريزاد
شاگرد دبستان سرکوي تو هر پنج
*
تا سرزند از خاک سيه لاله و سنبل
بر دامن لطف تو زند چنگ توسل
بي اذن تو قمري نکند شوق تغزل
آئينه و شمع و گل و پروانه و بلبل
ساغرکش ميخانه ياهوي تو هر پنج
*
اي مايه مجد و شرف دوده آدم
از توست جلال و حشم آدم و عالم
نبود دو جهان قيمت يک مرگ مسلم
جنات و قصور و غُرُف و کوثر و زمزم
بوسند در دولت مينوي تو هر پنج
*
اي کعبه جان قبله دل مهبط ارشاد
معموره اسلام ز ايثار تو آباد
متروک و خراب از کرمت خانه بيداد
سلطان و غلام و خدم و بنده و آزاد
در سجده به پيش خم ابروي تو هر پنج
*
عرش ملکوت است تو را مسند اجلاس
دارند ملائک در درگاه تو را پاس
تنها نه جبين ساست به درگاه تو عباس
عيسي و کليم و خِضِر و يونس و الياس
سايند جبين بر در مشکوي تو هر پنج
*
اي خاک درت سرمه چشم و مه و خورشيد
تنها نه منم در طلب دولت جاويد
ذرات جهانند در اين خواهش و اميد
شمس و قمر و مشتري و زهره و ناهيد
هستند چو بنده به تکاپوي تو هر پنج
*
جان بر کفم از عشق تو اي مظهر لولاک
وي فيض وجودت سبب خلقت افلاک
عباس کجا کي کند از کشته شدن باک
اين دست و سر و سينه و چشم و تن صد چاک
بالله که نيرزند به يک موي تو هر پنج
*
اي رشک همه عالم هستي به کمالات
آدم به ملَک از تو کند فخر و مباهات
جاويد ز جانبازي تو جمله آيات
انجيل و زبور و صحف و مصحف و تورات
هستند به تلويح ، ثنا گوي تو هر پنج
*
هر چند زده آه درون خيمه به گردون
وز سوز عطش جام دلت گشته پر از خون
ليک آب همه عالم امکان به تو مرهون
جيحون و فرات و ارس و دجله و کارون
مخمور عطشناک لب جوي تو هر پنج
*
اي کون و مکان بر کرم و لطف تو محتاج
آن را که نهادي به سر از مکرمتت تاج
از جور عدو گشته به تير ستم آماج
مَشک و عَلَم و و جان و دل و ديده به تاراج
رفت از سر شوق رخ نيکوي تو هر پنج
*
اي مرغ ملَک بال در اين دشت بلاخيز
افتاده ام از جور سپاه شررانگيز
آماده و در دست همه حربه خونريز
تيغ و سپر و نيزه و گرز و تبر تيز
اندر صدد صيد پرستوي تو هر پنج
*
کي مي سزد از همچو مني وصف تو مولا
فيضي برد از مهر فلک شب پره ؟ حاشا
وا مانده در اين مرحله شب خيز نه تنها
حسان و جرير ، اصمعي و اخطل و اعشا
قاصر ز مديح صفت و خوي تو هر پنج
هر پنج
( زبانحال حضرت ابوالفضل سلام الله عليه به سيد الشهدا عليه السلام)
مدهوشم و سرمست ز ميناي غم و رنج
گلگون شده زان باده نابم رخ نارنج
افتاده ام از اسب در اين عرصه شطرنج
بنگر که سر و کتف و دل و ساعد و آرنج
رفت از نظرم در هوس کوي تو هر پنج
...
*
اي شاه مرا کرده غلام تو خداوند
گر سر برود نگسلم از بندگيت بند
هرگز نروم از سر پيمان به تو سوگند
گو : مکنت و ملک و حرم و خانه و فرزند
گردند فداي سر گيسوي تو هر پنج
*
اي پايه عرش ازنفس گرم تو قائم
سر در خط فرمان تو ذرات عوالم
مخدوم تويي در دو جهان با همه خادم
مفتي و فقيه و ثقه و عارف و عالم
جاروب کش مسند سکوي تو هر پنج
*
در مکتب تعليم طريقت تويي استاد
از فيض تو يابند خلائق همه ارشاد
هرگز چو تو فرزانه ندارد دو جهان ياد
روح و ملک و آدمي و جن و پريزاد
شاگرد دبستان سرکوي تو هر پنج
*
تا سرزند از خاک سيه لاله و سنبل
بر دامن لطف تو زند چنگ توسل
بي اذن تو قمري نکند شوق تغزل
آئينه و شمع و گل و پروانه و بلبل
ساغرکش ميخانه ياهوي تو هر پنج
*
اي مايه مجد و شرف دوده آدم
از توست جلال و حشم آدم و عالم
نبود دو جهان قيمت يک مرگ مسلم
جنات و قصور و غُرُف و کوثر و زمزم
بوسند در دولت مينوي تو هر پنج
*
اي کعبه جان قبله دل مهبط ارشاد
معموره اسلام ز ايثار تو آباد
متروک و خراب از کرمت خانه بيداد
سلطان و غلام و خدم و بنده و آزاد
در سجده به پيش خم ابروي تو هر پنج
*
عرش ملکوت است تو را مسند اجلاس
دارند ملائک در درگاه تو را پاس
تنها نه جبين ساست به درگاه تو عباس
عيسي و کليم و خِضِر و يونس و الياس
سايند جبين بر در مشکوي تو هر پنج
*
اي خاک درت سرمه چشم و مه و خورشيد
تنها نه منم در طلب دولت جاويد
ذرات جهانند در اين خواهش و اميد
شمس و قمر و مشتري و زهره و ناهيد
هستند چو بنده به تکاپوي تو هر پنج
*
جان بر کفم از عشق تو اي مظهر لولاک
وي فيض وجودت سبب خلقت افلاک
عباس کجا کي کند از کشته شدن باک
اين دست و سر و سينه و چشم و تن صد چاک
بالله که نيرزند به يک موي تو هر پنج
*
اي رشک همه عالم هستي به کمالات
آدم به ملَک از تو کند فخر و مباهات
جاويد ز جانبازي تو جمله آيات
انجيل و زبور و صحف و مصحف و تورات
هستند به تلويح ، ثنا گوي تو هر پنج
*
هر چند زده آه درون خيمه به گردون
وز سوز عطش جام دلت گشته پر از خون
ليک آب همه عالم امکان به تو مرهون
جيحون و فرات و ارس و دجله و کارون
مخمور عطشناک لب جوي تو هر پنج
*
اي کون و مکان بر کرم و لطف تو محتاج
آن را که نهادي به سر از مکرمتت تاج
از جور عدو گشته به تير ستم آماج
مَشک و عَلَم و و جان و دل و ديده به تاراج
رفت از سر شوق رخ نيکوي تو هر پنج
*
اي مرغ ملَک بال در اين دشت بلاخيز
افتاده ام از جور سپاه شررانگيز
آماده و در دست همه حربه خونريز
تيغ و سپر و نيزه و گرز و تبر تيز
اندر صدد صيد پرستوي تو هر پنج
*
کي مي سزد از همچو مني وصف تو مولا
فيضي برد از مهر فلک شب پره ؟ حاشا
وا مانده در اين مرحله شب خيز نه تنها
حسان و جرير ، اصمعي و اخطل و اعشا
قاصر ز مديح صفت و خوي تو هر پنج