بسیاری از ما به عنوان کسانی که در مباحث گوناگون بررسی می کنیم ، گاهی به واژه ها و مفاهیمی بر می خوریم که برداشت مستقل و یا کاملی از معانی آن ها نداریم . جهان سوم شاید یکی از این عبارات باشد که همه ی ما کم و بیش با آن برخورد کرده و یا شنیده باشیم . این مفهوم و خیلی از مفاهیم دیگر ، معمولا" در برخوردهای تمدنی در حوزه ی سیاست قابل بحث و فحص است . متاسفانه در این تعبیر و تفسیرها ، نخبگان و اندیشمندان تحت تاثیر القائات صاحبان قدرت و سرمایه قرار می گیرند و یا اینکه خود مستقیما" به عوامل آن ها تبدیل می شوند . این نظریه پردازان به شدت و به سفارش قدرت ها و سرمایه سالاران به دنبال خلق واژه ها ، عبارات و طبقاتی هستند که به وسیله ی آن ها می توان و می بایستی بین جوامع انسانی ، مرزبندی های معنا داری ایجاد کنند و بدین وسیله عملا" بگویند که وجود شکاف و طبقه بین جوامع ، امری طبیعی و بلکه روشن و بدیهی است . عبارت جهان سوم که یکی از آن هاست ، از فردای جنگ جهانی دوم خلق شد . نتیجه جنگ جهانی دوم همان گونه که می دانید به سود جهان سرمایه داری پایان گرفت ، اگر چه بسیاری اصولا" راه انداختن چنین جنگی را توطئه ی سرمایه داران بزرگ برای حفظ و تثبیت نهایی سرمایه های خود و یافتن راه های مناسبی برای توسعه ی آنها به شمار آوردند . مخالفت و ستیزه جویی در برابر کشورهای استعماری که تلاش می کردند تا کلنیالیزم را با رویکردهای منتسب به خود به سمت مناطقی سوق دهند که باید یک جهان فرضی و مجازی به غیر از کاپیتالیسم و سوسیالیسم ( کمونیسم ) باشد و آن ( جهان سوم ) است . اراده ی قدرت در سرمایه داری و سوسیالیسم ، در واقع به یک سو در حال حرکت است ، که در سرمایه داری نمود لیبرالیستی و سرمایه سالارانه دارد که یک دیکتاتوری بزرگ صنعتی و تولیدی با نام دموکراسی های مردمی است و دیگری نیز یک نظم پولادین دولتی و یک سرمایه داری بزرگ بسته ی دولتی با نام نظام کارگری است که توتالیتاریزم پنهان از سر پنجه های آن به بیرون می چکد. نمایندگان جهان سوم ، به دلیل ماهیت ذاتی خود ، اهمیت بیشتری برای پدیده های سیاسی ، استعماری و امپریالیستی قائل بوده اند . این نمایندگان پیوسته انگشت ابرام بر شرایط وخیم اقتصادی ، علمی ، فرهنگی و اجتماعی و تکنولوژیکی کشورهایی گذاشته اند که همواره در حاشیه قرار گرفته و در متن برنامه های توسعه ای دو جهان دیگر قرار نگرفته اند . آلفرد سووی نظریه پرداز مشهور ، نظم کلی و شکل و شمایل این گونه کشورها را از نقطه نظر ژئوپلیتیکی و اقتصاد زمین با ( دولت سوم ) پیش از انقلاب کبیر فرانسه همسان دیده بود . در جریان کنفرانس باندونک در سال 1955 ، رهبران اصلی این گردهمایی ، بر ضرورت اتخاذ یک سیاست ( بی طرفی فعال ) و یا ( سیاست عدم تعهد ) از جانب کشورهای ( جهان سوم ) تاکید ورزیدند . نمایندگان کشورهای کم توسعه و یا کشورهای در حال توسعه ، در کسوتی اکونومیستی ظاهر شدند و به پدیده های اقتصادی و در مقایسه با منزلت کشورهای صنعتی ، به وضعیتی از کم رشدی ازجاع دادند . آن ها مصرا" برمفهوم رشد نابرابر پای فشردند . پاره ای از صاحب نظران مفهوم ( جهان سوم ) ذرا بدان سبب که آن را مفهومی کهنه و منسوخ می پنداشتند ، مطرود انگاشتند و اصطلاح ( جنوب ) را بر آن ترجیح دادند . با این همه ؛ دو پارگی شمال - جنوب چندان اقناع کننده نمی نمایاند ، یدان جهت که اکثر ثروتمندان د رشمال و همه ی تهی دستان در جنوب سکونت ندارند و هریک از دو مجموعه یاد شده ، چه بسا از همگنی و تجانس به دور هستند و باز نمایی دوقطبی از جهان ، در مواجهه با پیچیدگی واقعیان چندان رضایت بخش به نظر نمی رسد و یا دست کم ، از سر ناگزیری می توان از آن به صیغه ی جمع ، یعنی (شمال ها ) و ( جنوب ها ) یاد کرد . با این همه ( جهان سوم ) ؛ مجموعه فضایی است که به رغم تمامی گونا گونی خود ، شماری از کشورها را بر اساس ویژگی های مشتر ک شان گرد هم می آورد . این ویژگی ها را می توان در موارد زیر خلاصه کرد :
- شرایط ساده و ابتدایی زندگی
- رشد شدید و گاه انفجاری جمعیت
- رشد کنتر ل ناشده ی شهرها
- برهم خوردن ترکیب جمعیت
- بافت ناسالم اقتصادی