بسیاری بحث توسعه را بیشتر برمدار فرایندهای فیزیکی تحلیل می کنند ، در صورتی که پایه های یک توسعه ی پایدار و همه جانبه قبل از هرچیز در بررسی چگونگی ارتقاء اندیشه ، سلامت روح و روان ، تامین ابزارهای پیشبرد ذهن و هوش ، و به طور کلی پرداختن به فونداسیون انسانی و ساختارهای فرهنگی ، آموزشی و پژوهشی است . به طور مثال در بسیاری از نقاط کشور ما به یک پدیده ی نا خوشایند و مخرب به نام (بیکاری) ، برمی خوریم و تصور ظاهری ما این است که بیکاری تنها به معنای نداشتن کار و در آمد است . این یک تعریف نادرست نیست ، اما اصل موضوع تلقی نمی شود . واقعیت آنست که به شهروندان ایران زمین با هر نژاد ، زبان ، دین و مذهب ، و ویژگی های فرهنگی نگاه نمی شود . شما اگر یک سووال مشابه را از چند نمونه ی آماری و در یک رنج سنی بدون توجه به جنسیت ، در نقاط مختلف کشور بپرسید ، بی گمان به پاسخ هایی دست خواهید یافت که برای شما تا این حد فاصله ی توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی کاملا" اعجاب آور خواهد بود و تازه در بسیاری موارد حتی در بین مردم نخبه و اهل قلم ، اندیشه و فرهنگ ، به مردمانی که اصطلاحا" توسعه نیافته و یا کم تر توسعه یافته اند ، علنا" و گاه با تمسخر الفاظ نابهنجار و غیر منصفانه ای مانند بی فرهنگ ، عقب مانده ، دهاتی ، روستایی ، و.... اطلاق می شود، اما به ذهن کم تر کسی خطور می کند که اگر امکاناتی را که ما داریم ، اینها نیز داشته باشند و اگر در شرایطی که ما زندگی می کنیم ، اینها نیز زندگی می کردند ، چه بسا از ما پیشرفته تر و دارای رفتارها و تفکرات پیشرو تر ی می بودند! در دنیای امروز و براساس برنامه های مدون توسعه سازمان ملل ، نا آشنایی با حداقل یکی از زبان های بیگانه و نیز نا آشنایی با کامپیوتر و برنامه های جانبی و نرم افزاری آن، شاخص بی سوادی و ایلیترسی محسوب می شود ، این در حالی است که هم اکنون دربسیاری از نقاط کشور ، خیلی از افراد به ویژه جوانان قادر به خرید کامپیوتر هم نیستند . نداشتن مهارت های فردی ، مهارت های زندگی ، سلامت روانی و بهداشت و سلامت جسمی ، به طور قطع و یقین به عنوان مانع بزرگ کسب مهارت های فنی و تکنولوژیکی و فکری مطرح می شود. اساس کار و تعریف آن در شرایط کنونی جهان ، فعالیتی است که به هر نحو دارای ارزش افزوده باشد و بتواند در حوزه ی تولید، یک یا چند نیاز در حال حاضر بشر را بر طرف و ناظر بر رفع نیازهای آتی وی نیز باشد.
با این تعریف مشخص می شود که کار ، یعنی مهارت ها وفنونی که هر روز بر کمیت و کیفیت آنها افزوده شده و از حیث گوناگونی و نوآفرینی نیز مهم و قابل بررسی است . اگر چه به دلیل نظام آموزشی غلط از دوره ابتدایی تا مراحل عالی در دانشگاه ، جوانان ما خیلی کم تر می توانند به مهارت هایی متناسب با صنایع و فنون پیشرفته ی روز دسترسی یابند و غالب فارغ التحصیلان ما آن چنان مهارتی در خصوص نیازهای امروز ندارند ، اما همین مورد نیز در نقاط مختلف کشور دارای نوسانات کیفی زیادی است و هرگز نمی توان دانشجویان مثلا" صنعتی شریف در تهران را با یک دانشگاه در سیستان و بلوچستان ، ایلام ، کردستان و یا کرمانشاه مقایسه کرد . این مساله هیچ ربطی به توانایی یا عدم توانایی ، بالا یا پایین بودن بهره های هوشی و غیره نداشته ، بلکه به نگاه های دوگانه ی دولت ها به مناطق مختلف میهن ماست . اگر جوانان مناطقی که نام برخی از آنها را بردیم ، حتی بتوانند به تحصیلات و مدارج خوبی نیز دست یابند ، مجبور هستند به خاطر شرایط بسیار ناگوار اقتصادی ، فرهنگی ، علمی و آموزشی و نبود صنایع و زیرساخت های تولید ی و صنعتی راه استان ها و شهرهای عمدتا" مرکزی ایران مانند مرکزی ، اصفهان ، تهران ، تبریز ، ساوه ، سمنان ، شیراز و... را برا ی یافتن کارهایی دون شان خود و غیر متناسب با درسی که خوانده اند در پیش بگیرند . از دیگر سو شاخص های توسعه منابع انسانی تنها در کار و مهارت و تخصص و یاحتی بهداشت خلاصه نمی شود ، بلکه یک دولت باید تمامی زمینه های رشد فکر ی ، عقلی ، فنی و تخصصی ، فرهنگی ، آموزشی و پژو هشی وبه طور کلی تمامی جنبه های توسعه ای یک انسان و شهروند ایرانی را به طور مساوی در اقصی نقاط کشور لحاظ کند و تمام تلاش خود را مصروف رسیدن به این هدف متعالی نماید ، کاری که تاکنون تنها در حد شعار و تبلیغات مانده است . نمونه ی بارز آن عملکرد بنگاه های زود بازده اقتصادی است که جز هدر رفت کلان منابع مالی کشور ، حاصل ملموس و موثری را در بر نداشته است ، اما علی رغم همه ی تحلیل های کارشناسی و انتقادها و پیشنهادهای دلسوزان و نخبگان - شعار دولت تنها پخش اخباری از صداو سیما و سایر رسانه ها مبنی بر ضرورت استفاده از افکار نخبگان جامعه و یا برگزاری مراسمی برای تجلیل از نخبگانی است که البته این نیز دستچین مدیران و دست اندر کاران این قضایا ست ، و عملا" ما نخبه ای راندیده ایم که بتواند اظهارات فنی و کارشناسی خود را بدون هیچ مانعی ارایه کرده و از آنها استفاده های بهینه به عمل آمده باشد . فرهنگ کار و تولید ، و فراگیری فنون روز در سایه ی بی توجهی های گسترده به سرمایه گذاری های بنیادین و کلان در مناطق محروم ، آنگونه که در مناطق یادشده انجام شده و می شود ، سبب افت شدید درآمد سرانه مردم و ایجاد شکاف بسیار عمیق بین فقیر مو غنی شده است . شما حتی بدون استفاده از شاخص های علمی و با چشمان و تفکر غیر مسلح نیز می توانید عمق تبعیض را در مقایسه میزان سرمایه گذاری حداقل دو دهه ی گذشته در شهر هایی مانند اصفهان و تهران و... با استان های محروم ، به خوبی لمس کنید . به طور مثال طرح های توسعه فولاد و آهن در اصفهان ، یا سرمایه گذاری های بخش گردشگری و خدماتی و تجاری ، و نیز توسعه عمران و آبادانی این استان را به هیچ وجه نمی توانید به طور مثال با حجم بسیار اندک سرمایه گذاری در همه ی بخش های استان هایی مانند ایلام و یا کرمانشاه را مورد مقایسه قرار دهید ، آنگاه تبلیغات رسانه ها بر چند طرح پیش پا افتاده مانند چند سالن ورزشی ، یک سد کوچک ، چند کیلومتر آسفالت یک اتوبان ، یا گاز کشی و توسعه مخابرات و طرح های مخابراتی را در بوق و کرنا می کنند و بر سر مردم منت آنچنانی که ما چه کرده ایم ؟! سخنان پوپولیستی و حرکاتی از این دست را دیگر نمی توان به خورد مردمی داد که به هر حال با اکثر مسایل روز به خوبی آشنا شده اند و تفاوت ها و تبعیض ها را خیلی بهتر از ( از ما بهتران ) می دانند . با این اوصاف نمی توان بدون توجه به ایجاد دگرگونی در شهروندان و کمک عملی به توسعه ی فکر ی و فرهنگی و مهارتی آنان ، به برنامه های توسعه و بر قراری عدالتی امیدوار بود که دولت پیوسته از آن نام می برد و تازه تلاش می کند هر انتقادی را علیرغم شعار های انتقاد پذیری با انگ مسایل سیاسی که دیگر نخ نما شده ، شانتاژ نموده و تحت الشعاع قرار بدهد. نکته مهم تر آنکه در گذشته ای نه چندان دور در مناطق پر جمعیت که معمولا" شاخص های توسعه و فرهنگ نیز در این مناطق پایین است ، تراکم دانش آموزان باعث می شد تا مسوولان آموزشگاه ها ، در دو و یا سه شیفت به دانش آموزان ارایه خدامات آموزشی داشته باشند ، اما هم اکنون و با کمال تاسف می بینیم که همین مدارس در همین مناطق نوبت کاری شان به یک شیفت هم نمی رسد و کاهش شدید دانش آموزان و ریزش آنان بنا به مشکلات اقتصادی و مالی ، آنقدر زیاد شده که کلاس های درس به ندرت به بیست نفر می رسند و جالب است بدانید که تامدتی پیش از این گاه در یک کلاس بیش از چهل یا چهل و پنج نفر مجبور به درس خواندن بودند. با افت چنین شاخص هایی ، سخن گفتن از رفاه مردم و بهبود درآمد و یا شاخص های اقتصادی دروغی بیش نخواهد بود .