نمايشگاه کتاب فرانکفورت که هفته گذشته به پايان رسيد مثل ديگر فستيوال ها و رويدادهاي فرهنگي معتبري که در ماه هاي بعد از انتخابات ايران برگزار شد فرصتي بود که غربي ها سعي کنند بيشتر درباره ايران کنجکاوي کنند و چيزهاي تازه يي بفهمند. خيلي از رسانه هاي بين المللي گفتند؛ قرار است صنعت نشر و کتاب چين موضوع نمايشگاه امسال باشد اما عملاً ايراني ها بيشتر توي چشم بودند. دو نويسنده ايراني محمود دولت آبادي و اميرحسن چهل تن که ترجمه رمان هايشان (همان ها که هنوز در ايران مجوز نگرفته اند) در آلمان منتشرشده ميهمان نمايشگاه امسال بودند و در چندين جلسه سخنراني و مصاحبه تلويزيوني حضور داشتند. در اين جلسه ها هم مثل هميشه بيشترين کنجکاوي ميزبانان غربي به وضعيت اجتماعي و سياسي ايران معطوف بود. اين جور سوال ها هميشه نويسنده ها و هنرمندان ايراني و ديگر کشورهاي پيراموني را سرخورده کرده است. انتظار دارند که ارزش هاي کيفي آثارشان سنجيده شود. اما از طرفي به نظر مي رسد کنار آمدن با اين کنجکاوي عمومي در عين حال به معناي پذيرفتن مناسبات حرفه يي نيز هست. به هرحال قالب نمايشگاه امسال باعث شد يکي از مديران دولتي شرکت کننده در اين نمايشگاه در اظهارنظري عجيب سطح کيفي و اعتبار بزرگ ترين نمايشگاه کتاب جهان را رو به افول بداند. ظاهراً دولتي ها بيشتر از همه اعتقاد دارند که هرآنچه سخت است و استوار دود مي شود و به هوا مي رود.

اما تا پيش از آنکه نمايشگاه فرانکفورت دود شود و از اعتبار بيفتد و به هوا برود احتمالاً هنوز فرصت چندساله يي باقي است و بنابراين اشاره به نکاتي از اين نمايشگاه شايد اندک فايده يي داشته باشد؛ يکي از ناشران خصوصي حاضر در فرانکفورت که با ناشران آلماني دوستي و همکاري ديرين دارد تعريف مي کرد که ناشري به سراغش آمده و درباره رمان يکي از نويسندگان ايراني پرس وجو کرده و از ناشر ايراني اش گلايه که چندين بار تماس گرفته و اي ميل فرستاده اما کسي جواب درست و حسابي به او نداده و او با وجود پيگيري بسيار بالاخره نفهميده چطور مي تواند کپي رايت اين کتاب را بخرد و ترجمه آلماني اش را منتشر کند. تنها راهي که به ذهنش رسيده اين است که از طريق ايراني هاي حاضر در فرانکفورت پيغام پسغام بفرستد. حيرت آور نيست؟ بدون اينکه زحمت به کار بردن شيوه هاي معرفي و بازاريابي کتاب را که در همه بنگاه هاي بين المللي نشر جهان مرسوم است به خودمان بدهيم، يا در نمايشگاه هاي جهاني کتاب شرکت کنيم يا نويسنده مان را به سمينارها و فستيوال هاي ادبي بفرستيم، يک ناشر خارجي که اسم و رسمي هم داشته پيدا شده و کتاب نويسنده ايراني را شناخته و پسنديده و حاضر است امتيازش را بخرد غافل از اينکه خريد کردن از ايراني ها به اين راحتي ها نيست. براي خودمان قابل حدس است که چه پيش آمده؛ احتمالاً ناشر ايراني اي ميلش را سال به سال چک نمي کند، اگر هم بکند به اي ميل هاي انگليسي وقعي نمي نهد، يا اينکه فکر مي کند تاريخ به ما آموخته، غربي ها از همان اولش براي ميراث فرهنگي مان نقشه کشيده اند و همان بهتر که سر بدوانيم شان، بعيد است روح نويسنده اين رمان هم که يکي از تحسين شده ترين آثار سال هاي اخير است از ماجرا خبردار شود؛ از فرصتي که آرام آرام ممکن است از دستمان برود.

نمايشگاه هاي بين المللي کتاب فرصتي است که ناشران از سراسر جهان کپي رايت مبادله کنند. ناشران هم مثل هر توليد کننده ديگري بايد کالايشان را به شيوه موجز، مفيد و تاثيرگذار به ديگر همکاران شان معرفي کنند. استانداردها و سازوکارهاي مختلف معرفي درست کتاب برخلاف تصور نه در ايران شناخته شده است و از آن بدتر نه انگيزه و خواستي براي آموختنش ديده مي شود. شايد برخي تهيه کنندگان سينمايي که تجربه دو دهه حضور در جشنواره ها و بازارهاي فيلم جهاني را دارند مرجع مقدماتي خوبي براي آشنايي ناشران با مناسبات بين المللي نشر باشند. شايد پيش از هرچيز بايد آموخت که نمايشگاه جهاني کتاب را براي مظلوم نمايي و جلب کمک هاي خيرخواهانه برپا نمي کنند، چنان که ظاهراً سال گذشته وقتي رئيس اتحاديه جهاني ناشران ميهمان نمايشگاه کتاب تهران بود چند ناشر سرشناس ايراني دوره اش کرده بودند که برايشان غرفه مجاني در نمايشگاه فرانکفورت تدارک ببيند. نشانه هاي بسياري متقاعدمان مي کند که راه هاي بهتري هم هست. باور کنيد ما هم کتاب هايي مي نويسيم که ديگران بخواهند بخوانند.اين ستون شامل يک تيتر و هفتصد کلمه، قرار است هر هفته سه شنبه ها همين جا باشد.
مقاله از :
[You must be registered and logged in to see this image.]اميرحسين خورشيدفر