Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionپشت صحنه یک اسید پاشی Emptyپشت صحنه یک اسید پاشی

more_horiz

پشت صحنه يک اسيدپاشي
مرجان لقايي

خبرنگار گروه حوادث

روزنامه اعتماد
خانه شماره 17 در کوچه باريکي در شهرک وليعصر تهران تنها پناهگاه خانواده يي است که مهري روي پيشاني شان خورده و آنها چند سالي است تاوان کاري را پس مي دهند که پسر شان انجام داده است. نگاه هاي معني دار همسايه ها، حرف هاي کنايه آميز و نيشدار، اضطراب، دلهره و عذاب وجداني کشنده، سهم اعضاي اين خانواده است. هر وقت که از خانه بيرون مي آيند با اضطراب و سرافکندگي و با قدم هاي تند محله شان را ترک مي کنند و در اضطراب نگاه هايي هستند که قرار است هنگام برگشت به آنها دوخته شود. در اين خانه کوچک خانواده مجيد زندگي مي کنند؛ پسري که به جرم اسيدپاشي به صورت آمنه بهرامي و کور کردن دو چشم او به قصاص چشم محکوم شده است.

«تمام دارايي ام فداي چشمان آمنه.» اين اولين جمله يي است که مادر مجيد به زبان مي آورد و سعي دارد تمام غمش را در همين يک جمله نشان دهد. مجيد رابطه خوبي با مادرش داشت و آن دو محرم اسرار هم بودند اما مجيد آخرين تصميم اش را از او پنهان کرد. مادر مجيد در مورد علاقه پسرش به آمنه مي گويد؛ «مجيد واقعاً آمنه را دوست داشت. نمي دانم چرا اين اشتباه را کرد. 9 ماه قبل از اين حادثه مجيد يک روز وقتي به خانه آمد خيلي پريشان بود. با کسي حرف نمي زد. چند بار از او خواستم بگويد چه اتفاقي افتاده است اما انگار دهان اين بچه را بسته بودند. مجيد خيلي تغيير کرده بود. بالاخره بعد از چند روز حرف زد و گفت عاشق دختري شده است به اسم آمنه و مي خواهد با او ازدواج کند. من اصلاً آمنه را نمي شناختم. از مجيد پرسيدم چقدر اين دختر را مي شناسي؟ گفت از همکلاسي هايم است. او را در دانشگاه ديدم. دختر خوبي است. قرار شد موضوع را به شوهرم بگويم و بعد با خانواده آمنه صحبت کنم. شب که شد ماجرا را براي شوهرم گفتم اما او مخالفت کرد. مجيد تازه 22 سالش بود. شوهرم گفت حالا که وقت ازدواجش نيست. اين پسر چيزي ندارد. حتي هنوز سرکار نمي رود. من با چه رويي به خواستگاري بروم. در آنجا چه بگويم. از مجيد خواستم کمي صبر کند تا برايش خانه و ماشين تهيه کنيم و خودش هم کار پيدا کند. گفتيم بعد از آن به خواستگاري آمنه مي رويم. اما انگار حرف در گوش اين بچه نمي رفت. مي گفت اگر در اين مدت آمنه ازدواج کند من چه کنم.»

با تمام اين مخالفت ها مجيد همچنان روي خواسته اش پافشاري کرد تا اينکه مادر با آمنه صحبت کرد؛ «يک روز مجيد از دانشکده به خانه آمد. رفت سراغ تلفن و شماره را گرفت و گوشي را داد به من. پرسيدم چه کسي پشت خط است. جواب داد آمنه. هل کرده بودم. گوشي را گرفتم و صحبت کردم. دختر بسيار خوب و متيني بود. در همين حين پدر مجيد هم آمد. او هم با آمنه صحبت کرد. ما قبول کرديم به خواستگاري برويم اما پدر مجيد همان روز تلفني به آمنه گفت دستم خالي است و بايد کمي صبر کني تا پول تهيه کنم. مجيد مدتي خودش سرکار رفت. صبح تا شب کار مي کرد و ديگر جاني برايش نمانده بود تا اينکه يک ميليون تومان پول جمع کرد و براي من و خواهرانش لباس خريد تا آماده شويم و به خواستگاري آمنه برويم. اما آمنه و خانواده اش خانه شان را عوض کرده بودند و اين شروع بدبختي هاي مجيد و ما بود.»

مجيد با خواهر کوچکش هم رابطه خوبي داشت و در آن روزهاي عاشقي از او نيز براي رسيدن به عشقش کمک مي گرفت. خواهر مجيد که حالا دانشجو است و به خاطر برادرش در دانشگاه ضربه سختي خورده است، از آن روزها مي گويد؛ «مجيد هميشه حرف هايش را به من مي گفت اما نمي دانم چرا زماني که از آمنه جواب منفي شنيد چيزي نگفت. شايد من مي توانستم در آن زمان مرهمي بر دردش باشم. زماني که خانواده آمنه خانه شان را عوض کردند مجيد خيلي ناراحت بود. من به او گفتم با آرامش مي تواند کارش را پيش ببرد. مجيد خيلي عصبي بود. از زماني که من به ياد دارم اين طور بود. ما هميشه در خانه رعايتش را مي کرديم. مجيد بالاخره توانست شماره خانه جديد آنها را پيدا کند و ما دوباره تماس گرفتيم اما رفتار آمنه عوض شده بود. او در تماس هاي اول به مادرم گفته بود مجيد را نمي شناسد. بعد گفت يکي از همکلاسي هايش به او گفته مجيد همان پسري است که سر کلاس او را اذيت کرده است. اين حرف ها مجيد را خيلي ناراحت مي کرد و هميشه سر اين مساله با من حرف مي زد و مي گفت تو که مي داني من اهل آزار رساندن به هيچ دختري نيستم. چرا به عشقي که من نسبت به آمنه دارم، حسادت مي کنند و مي خواهند رابطه ما را به هم بزنند. درگيري هاي دروني مجيد از همان موقع شروع شده بود.

مجيد پسر درسخوان و باهوشي بود؛ اين را مدارک علمي که گرفته است، ثابت مي کند. او دانشجوي رشته الکترونيک بود و چندين ديپلم گرفته بود؛ زبان فرانسه، برق، تاسيسات ساختماني، سخت افزار کامپيوتر و... اما چرا جواني 22 ساله با اين سطح علمي و ضريب هوشي بالا نتوانست در لحظه يي که دچار شکست عاطفي شده بود، درست تصميم بگيرد. پدر مجيد در اين باره مي گويد؛ «مجيد زياد با من حرف نمي زد. او بيشتر با مادر و خواهرش در ارتباط بود. من به پسرم قول داده بودم کمکش کنم تا با آمنه ازدواج کند. نمي دانم آن روز چه در سر مجيد مي گذشت که اين طور رفتار کرد و ما را در برابر خانواده آمنه و آن دختر جوان شرمنده کرد. من زماني متوجه اسيدپاشي به صورت آمنه شدم که آن را در روزنامه خواندم. در آن لحظه که خبر را در روزنامه ديدم، پيش خودم گفتم عجب آدم بي انصافي بوده اين پسر و چرا اينقدر بي رحمي کرده غافل از اينکه اين کار، کار پسر خودم بود. زماني که فهميدم اسيدپاش مجيد است انگار دنيا روي سرم خراب شد.»

پدر مجيد دستانش را به سمت آسمان مي گيرد و ملتمسانه از خدا کمک مي خواهد. مادر هم زير چادر سياه اشک مي ريزد. او به سختي مي تواند در مورد آن روزهاي تلخ صحبت کند؛ «ما از اسيدپاشي خبر نداشتيم. من فکر مي کردم مجيد همچنان در حال صحبت با آمنه است تا بتواند او را راضي کند. ماه رمضان بود. همه ما روزه بوديم. قرار بود شب بعدش مهماني افطار داشته باشيم. مجيد چند روزي بود که حال خوبي نداشت. ديگر با من هم حرف نمي زد. هرچه با او کلنجار مي رفتم که به حرف بيايد فايده يي نداشت. فقط در اتاق مي نشست و سکوت مي کرد. صبح از خانه بيرون رفت. من براي مهماني و خريد به کمکش احتياج داشتم اما مجيد برنگشت. شوهرم که آمد به او گفتم مجيد خانه نيست و از او خواستم خريدها را انجام دهد. من و دخترانم بايد براي افطاري فردا تدارک مي ديديم هوا که تاريک شد مجيد به خانه آمد. چشمانش يک کاسه خون بود چون چند شب بود که بدون سحري روزه مي گرفت. پيش خودم گفتم شايد به خاطر گرسنگي است. اما نه،موضوع فراتر از اين مسائل بود. مجيد خيلي عصبي بود. کارهاي عجيب مي کرد. من واقعاً نگران شده بودم. مجيد آن شب افطار نکرد و با کسي هم حرف نزد. او را براي سحر بيدار کردم. باز همان طور بود. يکدفعه حالش به هم خورد و از سر سفره بلند شد. نمي دانستم چه شده. او با من حرف نمي زد. چند روزي بود که به حمام نمي رفت. اصلاح نمي کرد و غذا نمي خورد. وقتي حالش به هم خورد من فکر مي کردم مريض شده. فرداي آن روز به مجيد گفتم بيا برويم پيش دکتر. مجيد گريه کرد و گفت من به صورت آمنه اسيد پاشيدم. ناگهان تمام بدنم شروع کرد به لرزيدن. باور نکردم مي دانستم اگر چنين اتفاقي بيفتد حتماً روزنامه ها آن را مي نويسند. به پسر کوچکم گفتم روزنامه بخرد. صفحه حوادث را باز کردم. ديدم نوشته خواستگار کينه جو به صورت دختري به نام آمنه اسيد پاشيده است. انگار خانه را بر سرم خراب کرده باشند. بر سر مجيد فرياد زدم و گفتم؛ مجيد هم خودت را بدبخت کردي هم همه ما را. به مجيد گفتم اگر پدرت به خانه بيايد و تو را اينجا ببيند مطمئن باش زنده نمي ماني. به او گفتم از اينجا برو. مجيد از من پول خواست که به مشهد پيش يکي از خواهرهايش برود اما من فقط به اندازه يي که بتواند بليت اتوبوس بخرد و به کلانتري برود به او پول دادم و گفتم ديگر اشتباه هايش را ادامه ندهد و خودش را معرفي کند. مجيد به کلانتري محل رفته بود و ماموران حرفش را باور نکرده و او را بيرون کرده بودند. به کلانتري ديگري رفته و آنجا اين مساله را گفته بود اما خنديده و باز هم حرفش را باور نکرده بودند. بالاخره وقتي به کلانتري سيدخندان رفت و همه اتفاق ها را گفت آنها بازداشتش کردند. آن روز، برايم روز سختي بود. باور کنيد تا پاي مرگ رفتم و برگشتم. هنوز هم از خدا مي پرسم چرا آن روز جان مرا نگرفت که راحت شوم و حالا انتظار کور شدن فرزندم را بکشم. اي کاش آن روز مي مردم و اين طور تحقير شدن خودم و فرزندانم را نمي ديدم.»

مجازات حق مجيد است اين را خانواده اش مي گويند و بر آن تاکيد مي کنند اما پرسش اين است که آيا با کور کردن مجيد اين فقط اوست که مجازات مي شود؟ مادر مجيد مي گويد؛ «مگر من چند سال ديگر زنده ام که بتوانم از يک آدم کور هم مراقبت کنم. مي دانم اگر اين حرف را مادر آمنه بشنود به من مي گويد او هم مجبور است از دختر کورش مراقبت کند اما مادر آمنه شرايط مرا ندارد. باور کنيد من هم غصه آمنه را مي خورم هم غصه مجيد را. چون پسر من باعث کور شدن آمنه شده است بايد کاري کند که اين دختر تا آخر عمرش راحت زندگي کند. اما اگر مجيد هم کور شود نه مي تواند جبران خسارت کند و نه دردي از جامعه دوا مي شود. اين همه انسان قصاص شدند مگر قتل از بين رفت که حالا با کور کردن مجيد اسيدپاشي از بين برود. مجازات حق پسر من است. او هر چقدر در زندان بماند حقش است و نبايد اعتراض کند. بايد تاوان کاري را که کرده پس دهد اما واقعاً کور کردن او چاره است؟ آمنه دو چشمش را از دست داده و بايد تا پايان عمرش در تاريکي زندگي کند. او حمايت معنوي همه مردم را با خودش دارد. همه حق را به او مي دهند و من هم به او حق مي دهم که از مجيد و خانواده اش متنفر باشد اما اشتباه را با اشتباه جبران نمي کنند. مجيد گناهکار است و بايد مجازات شود. همان طور که حالا در زندان است اما من چه گناهي کرده ام. من ديگر پير شدم مگر من چقدر مي توانم زندگي کنم. چقدر مي توانم کار کنم. مجيد در زندان است و در حال مجازات، هر شب کابوس کور شدن دو چشمش را مي بيند و من در عذاب اينکه بايد در انتظار قصاص دو چشم پسرم باشم، مي سوزم و خواهران و برادر مجيد هم بايد از ترس متلک هاي مردم از خانه بيرون نروند يا اينکه حرف هاي توهين آميزي را که از گوشه و کنار به گوش مي رسد، نشنيده بگيرند. ما چند بار و به چند نوع بايد مجازات شويم. مجيد با اين کاري که کرد آينده اش را از بين برد. حتي اگر از زندان آزاد شود ديگر در هيچ جاي اين جامعه جا ندارد و کسي به او کار نمي دهد و هميشه بايد توهين هاي مردم را تحمل کند.

مادر مجيد چند جمله يي هم با آمنه حرف دارد؛«به تو التماس مي کنم بگذر از خواسته ات که اين خواسته، زندگي ويران شده من را ويران تر مي کند.» کاري که مجيد کرده روي روابط او با خواهرانش هم تاثير گذاشته است. اين را مادر مجيد مي گويد و ادامه مي دهد؛ «هنوز دو خواهر مجيد حاضر نيستند به ديدن برادرشان بروند و مي گويند مجيد حق نداشت چنين کاري بکند. من خودم چهار دختر دارم و مي دانم چنين رفتاري با يک دختر جوان يعني چه. من درد آمنه و خانواده اش را درک مي کنم. اي کاش آنها هم در مورد مجيد و آينده يي که براي خانواده او مي سازند تجديد نظر کنند. تمام دارايي من فداي يک تار موي آمنه. او نمي داند مجيد هنوز دوستش دارد و عاشق اش است. مجيد مي گويد تمام عمرم فداي آمنه و هر چه او بخواهد من مي پذيرم.اي کاش گوشي هم بود که مصيبت هاي مرا مي شنيد.»

مجيد ادعا مي کند هنوز هم آمنه را دوست دارد و حاضر است با او ازدواج کند اما اين عشق چگونه به جنون تبديل شد. مجيد پاسخ اين سوال را فقط به مادرش گفته است؛«به مجيد گفتم وقتي مي خواستي اسيد بپاشي به من نگفتي و حالا ما بايد تاوان اشتباه تو را پس دهيم. حداقل بگو چرا اين کار را کردي. جواب داد مي خواستم آمنه براي خودم باشد و بس. ناراحتي مجيد از حرفي بود که چند روز قبل از حادثه آمنه به او گفته بود. آمنه براي اينکه مجيد را دست به سر کند به او گفته بود که ازدواج کرده است. او نام پسري را آورده بود که از دوستان صميمي مجيد بود. مجيد هم به سراغ دوستش رفته و در اين باره پرسيده بود. پسر جوان هم گفته بود اين مساله درست نيست. مجيد از تحقير هاي آمنه ناراحت بود. پسرم عاشق شده بود و هنوز هم عاشق است اما راهي که رفت اشتباه بود. او عاشق شد و به اوج رسيد و يکدفعه مثل پوست تخم مرغ به ديوار کوبيده شد. خرد و شکست خورده، لگد مال شد و فرو ريخت. آمنه يا هر دختر ديگري حق دارد با پسري که دوست دارد ازدواج کند. اين حق را نمي توان از کسي گرفت. اما «نه» گفتن به پسري که تا اين حد ابراز عشق مي کند بايد عاقلانه تر باشد. مجيد شماره تلفن محل کار آمنه را از يکي از اعضاي خانواده اش گرفته بود حتي شماره تلفن خانه جديدشان را هم از خود آمنه گرفته بود. آمنه نبايد اين شماره ها را مي داد. بعد از اين ماجرا اگر باز هم مزاحمت هاي مجيد آزارش مي داد مي توانست موضوع را به من بگويد به هر حال من مادر مجيد بودم و مي توانستم کاري بکنم. البته هيچ کدام از اين حرف ها نمي تواند کاري را که مجيد کرده توجيه کند. عمل پسرم به هيچ وجه قابل توجيه نيست.» گرفتاري هاي مادر مجيد به اينجا ختم نمي شود. او از رفتار مردم با فرزندانش مي گويد؛«تا پسر کوچکم از خانه بيرون مي رود بچه ها دوره اش مي کنند و پشت سر هم مي گويند «اسيدپاش، اسيدپاش». دخترانم دانشجو هستند. آنها مرتب در دانشگاه مورد سوال قرار مي گيرند که چرا برادرت چنين کاري کرد. با انگشت دخترانم را نشان مي دهند و مي گويند اين خواهر آن پسر اسيدپاش است. من و شوهرم از اين مساله مستثني نيستيم. شوهرم تقريباً ديگر سرکار نمي رود. ما بيشتر از مجيد مجازات شده و مي شويم.» خواهر مجيد هم از رفتار مردم گله مند است اما بيشتر در مورد درخواست تجديد نظر در حکم برادرش حرف مي زند؛«کور کردن مجيد مجازات ماست نه او چون پس از اين ما بايد از او مراقبت کنيم. آبروي رفته ما با اين مصيبت بيشتر خواهد رفت. اگر قصد مجازات مجيد است راه هاي ديگري هم وجود دارد. اگر از مجيد تعهد بگيرند که تا پايان عمرش هزينه هاي زندگي آمنه را بدهد يا هر کاري که او دارد برايش انجام دهد هم مجيد تنبيه و هم آمنه از آينده اش مطمئن مي شود. کور کردن مجيد اضافه کردن يک معلول ديگر به جامعه است نه چيز ديگر.حرف ها به پايان رسيده است و جمله آخر را پدر مجيد مي گويد؛«به آمنه التماس مي کنم آتشي را که به جان خانواده من افتاده خاموش کند و تصميم منطقي بگيرد. کور کردن مجيد چاره کار نيست. مجيد بيمار است اما کسي حرف ما را باور نمي کند و او را به لحاظ رواني بررسي نمي کنند.»

descriptionپشت صحنه یک اسید پاشی EmptyRe: پشت صحنه یک اسید پاشی

more_horiz

رفتار انتقامجويانه
دکتر مريم رامشت-روانشناس و مدرس دانشگاه

علاقه مند شدن به جنس مخالف يک واکنش طبيعي در هر انسان است اما اين عشق و علاقه ممکن است بنا به دلايل مختلف به نتيجه نرسد. درصد بسيار بالايي از انسان ها با اين مساله کنار مي آيند و دنبال راه حلي براي کاهش فشار رواني ناشي از اين شکست هستند اما درصد بسيار کمي از مردم هستند که در پي نرسيدن به فردي که نسبت به او علاقه مند هستند از رفتارهاي تخريبي استفاده مي کنند. اين افراد به دليل نداشتن مکانيسم قوي رفتاري و عدم کنترل خود دست به رفتارهاي تخريبي مي زنند چراکه مهارت حل مساله را ندارند و نمي توانند با افراد ارتباط سالم برقرار کنند که البته اين مسائل از اختلال شخصيت آنها حکايت دارد.

همه انسان ها در موقع ناکامي ناراحت مي شوند و احساس بدي دارند. البته اگر فاکتور انساني عامل اين ناکامي باشد به طور طبيعي در فرد حس انتقامجويي تقويت مي شود اما اگر شخص از يک شخصيت سالم برخوردار باشد مي تواند اين احساس را مديريت و از بروز رفتارهايي که به خود و ديگران آسيب وارد مي کند، جلوگيري کند. افرادي که سلامت روحي، رواني و عاطفي ندارند متاسفانه نمي توانند اين مساله را مديريت کنند بنابراين به خود و ديگران آسيب مي رسانند. ديده شده اين گونه افراد عکس فرد مورد علاقه خود را که جواب رد داده در اينترنت منتشر کرده يا شماره تماس او را به افراد غريبه داده اند و در بدترين حالت روي او اسيد مي پاشند. اين افراد در واقع قصد دارند با چنين رفتاري نهايت خشم خود را نشان دهند که البته منطقي نيست. در مورد پرونده اسيدپاشي به آمنه که در جرايد هم به صورت گسترده در مورد آن بحث شده است، مجيد به عنوان عامل اسيدپاشي از جمله افرادي است که مديريتي بر رفتار خود نداشته و البته نتوانسته ارتباط خوبي هم با آمنه برقرار کند و اين تصور غلط را دارد که رفتارهاي آمنه باعث شده است او عاشق شود و بعد آمنه او را ترک کرده است در حالي که مي بينيم آمنه در برخورد هاي ابتدايي به گفته مجيد و خانواده اش رفتارهاي منطقي از خود نشان داده است. بنابراين اين احتمال که مجيد با رفتارهايش او را از خود طرد کرده باشد بسيار بيشتر است. البته تحقير کردن هر فردي در هر شرايطي کار درستي نيست اما به هر حال حتي اگر مجيد تحقير هم شده باشد قطعاً دليل مناسبي براي ضربه زدن به آمنه نيست و او نبايد اين دختر را از حقوق طبيعي اش ساقط مي کرد. در مورد شخصيت مجيد به نظر مي رسد اين فرد در مرحله يي از زندگي اش دچار آسيب شديدي شده است و به همين دليل رفتار اطرافيانش را نمي تواند تحليل کند. اين آسيب و حس تحقير در دوران کودکي به او وارد و باعث شده هر مساله مخالف خواسته اش را تحقير تلقي و اين باور انتقامجويي را در وي تقويت کند.موضوع ديگر رفتارهاي عصبي است که مجيد در خانواده از خود نشان مي داده است. با توجه به اينکه يکي ديگر از اعضاي خانواده مجيد نيز دچار بيماري روحي و رواني است مي توانيم به اين نتيجه برسيم که در اين خانواده از همان ابتدا اختلالاتي وجود داشته که کار را به اينجا کشانده است. افراد سالم جامعه وقتي دچار يک شکست مي شوند تلاش مي کنند راه هاي ديگري را براي رسيدن به هدف شان انتخاب کنند و اگر به هر دليلي به هدف شان نرسيدند مسلماً زندگي براي آنها به پايان نمي رسد و درصدد انتقامجويي برنمي آيند. مسلماً احساس تحقيرشدگي در مجيد باعث بروز چنين رفتاري در وي شده اما اين احساس از طريق آمنه به وجود نيامده، بلکه از پيش در لايه هاي پنهان زندگي او وجود داشته و رفتار آمنه آن را تحريک کرده است. البته اين به معناي آن نيست که مجيد آنقدر درگير اين تحقير شده که متوجه رفتار خود نشده است. در واقع مجيد مي دانسته کاري که مي خواهد با آمنه بکند يک بزه است و خشم دروني خود را به اين ترتيب و با آگاهي کامل بيرون ريخته است. مجيد توانايي حل اين مساله را نداشته و به همين دليل هم دست به انتقامجويي زده است. اسيدپاشي در جوامعي به وجود مي آيد که مردم آن حد متوسطي ندارند و به همه يا هيچ معتقد هستند. اين اتفاق در زندگي افرادي رخ مي دهد که دنياي دروني کوچکي دارند بنابراين به اين نتيجه مي رسند که براي هر ناکامي بايد انتقام بگيرند. در کشورهاي پيشرفته افراد منطقي تر با ناکامي ها رو به رو مي شوند و به دنبال اهداف ديگرشان مي روند اما در کشور هاي جهان سوم مساله تا حدودي فرق مي کند چرا که افراد جامعه نگاه محدودي نسبت به جامعه دارند و مهارت لازم را براي زندگي ندارند و اين نگاه محدود باعث مي شود فرد نتواند وراي حادثه را ببيند و ايده آل هاي ديگري در زندگي اش داشته باشد بنابراين اهدافش محدود است و هر چيزي مي تواند احساسات او را تحريک کند و يک تهديد محسوب شود.

descriptionپشت صحنه یک اسید پاشی EmptyRe: پشت صحنه یک اسید پاشی

more_horiz



پسر اسيدپاش در نامه يي انگيزه هاي خودش را شرح داد
غرور لگدمال شده
آنچه مي خوانيد نامه مجيد است که در مورد علت و انگيزه اش از اسيد پاشي به صورت آمنه نوشته و از زندان قزل حصار کرج فرستاده است. تا پيش از اين بارها و بارها اين حادثه تلخ از نگاه آمنه و خانواده اش روايت شده و بي شک اين دختر محق و ظلم ديده است و اين نامه فقط برداشت دومي است از يک ماجراي تکان دهنده تا علل و عوامل چنين فجايعي دقيق تر بررسي شود.

با نگاهي گذرا به مقالات و گزارش هاي مطبوعات در جرايد در مورد اسيد پاشي به آمنه به وضوح مي توان دريافت بيشتر نويسندگان اين مقالات نگاهي تک بعدي و از روي ترحم داشته اند و ساير علل و عوامل موجود در قضيه به طور محسوسي ناديده گرفته مي شود. تا به حال به اين سوال که چرا اسيد به صورت آمنه پاشيده شد، فکر کرده ايد؟ من بلافاصله بعد از اخذ ديپلم در سال 79 در رشته الکترونيک مقطع کارداني قبول شدم. خواهرم هم در سال 80 در يکي از شهرستان هاي کشور مشغول به تحصيل شد. پدر و مادرم با توجه به اينکه مجبور بودند هزينه هاي دانشگاه من و خواهرم را بدهند و مخارج زندگي را تامين کنند، سختي زيادي را تحمل کردند به اين اميد که من بعد از پايان تحصيل قسمتي از مخارج زندگي را برعهده بگيرم. سال 83 بود که در مقطع کارشناسي پذيرفته و همان سال با آمنه آشنا شدم. ابراز علاقه اوليه از سوي آمنه به من بود و زماني که به او نزديک شدم او مرا در بدترين شرايط روحي ممکن رها و هرگونه علاقه به من را تکذيب کرد. وقتي مادرم از اين ماجرا باخبر شد با اصرار من با آمنه تماس گرفت. اين در حالي بود که به خاطر اختلاف سني بين من و آمنه مادرم مخالف بود. به هر حال او تماس گرفت و آمنه هم استقبال کرد. آمنه در همان تماس اول آدرس خانه اش را به مادرم داد هر چند بعد از حادثه موضوع خواستگاري را طور ديگري تعريف کرد. من از اينکه آمنه آدرس را به مادرم داد خوشحال بودم و خودم را براي مراسم خواستگاري آماده مي کردم، اما چون ماه هاي محرم و صفر در پيش بود مجبور شديم مدتي صبر کنيم. در اين مدت آمنه در مورد من تحقيق کرده و متوجه شده بود کسي که اصلاً انتظارش را نداشته از او خواستگاري کرده است. دوستم در اين مدت با من تماس گرفت و مرا در جريان تحقيقات قرار داد. من با محل کار آمنه تماس گرفتم تا با او صحبت کنم، اما آمنه رفتار بدي از خود نشان داد و مرا به اين متهم کرد که در دانشگاه با او دعوا کرده ام. بعد هم گفت نامزد کرده است. من با خواهر آمنه تماس گرفتم اما او گفت از ماجراي نامزدي آمنه خبر ندارد. احساس مي کردم يک رقيب ناخوانده برايم درست شده و همين باعث شد صدمه رواني شديدي بخورم. اصلاً براي مواجهه با اين پيشامد آمادگي نداشتم. دچار بلاتکليفي و ترديد شده بودم. نمي دانستم چه واکنشي از خود نشان بدهم. از خودم مي پرسيدم اگر آمنه مرا دوست نداشت پس معني رفتارهايش چه بود. اسير دوگانگي ذهني شده بودم، غرورم لگد مال شده و روحم بسيار آزرده و جريحه دار شده بود. سعي کردم اين احساس شکست را از ديگران پنهان کنم و اين باعث شد خانواده ام فکر کنند آمنه را فراموش کرده ام. براي ادامه تحصيل انگيزه يي نداشتم و تنها هدفم به دست آوردن آمنه بود.

احساس طرد شدگي مدام روح مرا آزار مي داد. سعي داشتم توجه آمنه را جلب کنم، اما آمنه عقده حقارت را در من به وجود آورد. او حتي يک بار هم اجازه حرف زدن به من نداد و يک دليل منطقي هم براي طرد کردن من نداشت و فقط به من مي گفت تو بي ريختي، زشتي. سعي مي کردم آمنه را راضي و حداقل چند کلمه با او صحبت کنم اما هر بار مرا تحقير مي کرد و عقده حقارتي که در من به وجود آورده بود، پرورش مي داد.آدلر روانشناس معروف اعتقاد دارد واکنش افراد در برابر عقده حقارت دو شکل دارد؛

1- شخص بي کفايتي و ضعف خود را مي پذيرد که اين زمينه شکست هاي بعدي را به وجود مي آورد.

2- شخص تلافي جدي مي کند و با تجاوز و ستيزه جويي مي خواهد برتري خود را به اثبات برساند.

همين سرپوش گذاشتن ها بر هيجانات، پنهان کردن خشم و ناراحتي ها، غرورها را زير پا گذاشتن و به تحقير و اهانت ها تن دادن برايم آشفتگي رواني به وجود آورد و مرا حتي تا مرز خودکشي هم پيش برد. مي خواهم به آمنه بگويم شخصيت من پوست تخم مرغ نبود که آن را لگد کني. من يک خواستگار با اهداف انساني بودم نه ملعبه و اسباب تفريح و مسخره کردن آمنه و دوستانش. شخصيت انسان ها به ارزش خدماتي است که به جامعه ارائه مي دهند، نه به چهره، خانواده و حساب بانکي شان. آن چيزي که تحسين ديگران را برمي انگيزد زيبايي ظاهر نيست، توانايي و هنر فرد است. اگر آمنه ديد منطقي به اين موضوع داشت، هيچ گاه در قضاوت هايش اين را ملاک قرار نمي داد که من کجا زاده شدم و چه مبلغي در حساب بانکي ام است. آن وقت شايد همه چيز تغيير مي کرد.

از نظر حقوقي من مجرم هستم چون به ديگري آسيب رساندم اما از نظر ارزش ها که باعث تمايز انسان ها و حيوانات از هم مي شود، چه کسي مقصر است؟ من مجرمم چون آمنه را قرباني عقده هاي حقارتم کردم؛ عقده هايي که آمنه در من به وجود آورده بود. اما من فقط مي خواستم اعتماد به نفس ازدست رفته ام و غرور لگدمال شده ام را بازسازي کنم، ولي آمنه فقط مرا تحقير کرد و چراهايم را بي جواب گذاشت. حالا هم خسته و نااميد از آينده يي مبهم پشت ميله هاي زندان هستم.

من گناهکارم، اما خانواده ام چرا؟ گناه خانواده ام چيست که اکنون زير فشار مطبوعات، زير نگاه هاي معني دار اطرافيان قرار گرفته اند. خانواده من از هيچ کمکي براي آمنه دريغ نکرده اند و مبالغي که گفته شده را به رغم فشار مالي فراواني که تحمل مي کنند، پرداخته اند. آنها تلاش کردند بتوانند با خانواده آمنه ارتباط برقرار کنند و آنها را تسکين دهند، اما آنها قبول نکردند.

من به شدت از کرده ام پشيمان هستم و به رغم اينکه در زندان شرايط بدي دارم و بارها به خودکشي فکر کرده ام ذره يي از علاقه ام نسبت به آمنه کم نشده است. من از آمنه، خانواده اش و همه کساني که از اين حادثه پريشان خاطر شده اند تقاضاي عفو و بخشش دارم. نيت من فقط ازدواج با آمنه بوده و حقيقتاً در انجام عمل مجرمانه قصد انتقامجويي نداشتم و باز هم مي گويم بعد از رهايي از محکوميت طالب زندگي با آمنه هستم تا بتوانيم قسمتي از آسيب هاي روحي و جسمي آمنه را جبران کنم.

descriptionپشت صحنه یک اسید پاشی EmptyRe: پشت صحنه یک اسید پاشی

more_horiz



مروري بر پرونده هاي اسيدپاشي
در سال جاري
جنايت با اسيد انگيزه ها و علت ها

بالاتر از جنايت. اين عنواني است براي توصيف اسيدپاشي؛ جرمي که به باور عموم دختران جوان را هدف گرفته و شکست عشقي انگيزه رايج در آن است اما برخي از آمارها مي گويند تعداد زنان و مردان قرباني اسيدپاشي با هم برابر است و اين فقط واکنش ها و بازتاب ها است که تفاوت دارد. شکست عشقي نيز تنها انگيزه اين جرم محسوب نمي شود و دايره آن از انتقامجويي هاي ناموسي و کينه هاي قديمي تا سرقت و اختلافات خانوادگي گسترده شده است.

دختران اسيدپاش

فرحناز دختر 18 ساله يي است که بعد از اسيدپاشي به پسر مورد علاقه اش به کلانتري بانوان مشهد رفت و خودش را تسليم کرد. او پنج سال قبل در مسير مدرسه با پسري به نام بهروز آشنا شد و بعد از پنج سال دوستي وقتي مورد سوءاستفاده جنسي قرار گرفت درصدد انتقامجويي برآمد. او مي گويد؛ اول مي خواستم خودکشي کنم ولي بعد به فکرم رسيد روي بهروز اسيد بپاشم. به کوچه محل زندگي اش رفتم و کشيک کشيدم تا از خانه بيرون بيايد. اسيد را که پاشيدم فرار کردم اما بعد دچار عذاب وجدان شدم و تصميم گرفتم خودم را تسليم کنم. سارا زن اسيدپاش ديگري است که کودک 20 ماهه خودش را قرباني کرد. او در 24سالگي با مردي 60 ساله ازدواج موقت کرد و صاحب فرزند پسر شد. سارا بعد از مدتي شوهرش را ترک کرد و به عقد موقت مردي ديگر درآمد. اعتياد به شيشه و وضع نابسامان خانوادگي باعث شده بود سارا پسرش را مزاحم زندگي اش بداند و به همين خاطر هم او را مورد شکنجه قرار مي داد و در نهايت به صورتش اسيد پاشيد. او اکنون با دستور دادستان تبريز در بازداشت به سر مي برد و تحقيقات از وي ادامه دارد.

انگيزه ناموسي

اسيدپاشي به صورت پسري 17 ساله به نام جليل از ديگر پرونده هاي اسيدپاشي بود که امسال در دادگاه تجديدنظر استان تهران به جريان افتاد. اين پسر پيش از آنکه مورد هجوم قرار بگيرد از سوي پدر دختري 15ساله به تجاوز به عنف متهم شد و در جريان مذاکره دو خانواده قرار شده بود دختر را به عقد خود درآورد اما روز محضر به قولش عمل نکرد و بعد از آن قرباني اسيدپاشي شد. او پدر اين دختر را عامل اسيدپاشي معرفي کرد و متهم بعد از محاکمه در شعبه 103 دادگاه عمومي هشتگرد به شش سال حبس و پرداخت 13 درصد ديه کامل مرد مسلمان محکوم شد ولي با انکار اتهام خود به راي صادره اعتراض کرد و پرونده او همچنان در دادگاه تجديدنظر استان تهران در حال رسيدگي است.

گروه خشن

سه نوجوان 15 و 16 ساله که از خانه فرار کرده بودند اواخر سال گذشته در پارکي در تهران با هم آشنا شدند و نقشه سرقت هاي سريالي خود را طراحي کردند. آنها براي اين کار شيوه يي خشن را انتخاب کرده بودند؛ اسيدپاشي. اين سه نوجوان خودروها را دربستي کرايه مي کردند و بعد از کشاندن رانندگان به محلي خلوت با چاقو و اسيد آنان را مجروح مي کردند و اتومبيل شان را مي دزديدند.به گفته سرهنگ فضل علي رئيس پايگاه پنجم پليس آگاهي، متهمان به 30 فقره سرقت اعتراف کرده اند و پذيرفته اند در 15 مورد از اسيد استفاده کردند. آنها در چهار سرقت اسيد را به سر و صورت راننده ها پاشيده و در 11 مورد ديگر محلول را روي دست و پاي طعمه هايشان پاشيده اند. پسر 15ساله يي که وظيفه اسيدپاشي را در اين گروه برعهده داشت يک مجرم سابقه دار است که از 12سالگي چندين بار به جرم سرقت روانه کانون اصلاح و تربيت شده است. او و دو همدستش ادعا مي کنند پيرمردي که به آنها جاي خواب مي داد از آنان خواست با اين شيوه خودروها را بدزدند که مهرماه امسال دستگير شدند. او بعد از هر دزدي اتومبيل ها را تحويل مي گرفت و اوراق مي کرد. يکي از قربانيان اين گروه خشن مي گويد؛ تابستان بود. هنوز هم آن روز را فراموش نکرده ام. اين سه نوجوان را در بزرگراه آزادگان سوار خودروام کردم. وقتي از شهر دور شديم به آنها مشکوک شدم و حدس زدم مي خواهند خودروام را سرقت کنند. با سرعت 140 کيلومتر در ساعت رانندگي مي کردم. مي خواستم ماشين را به حفاظ کنار جاده بکوبم اما همين که سرعتم را کم کردم يکي از آنها طنابي دور گردنم انداخت، ديگري فرمان را دستش گرفت و به سمت يک جاده خاکي پيچيد و نفر سوم روي سرم اسيد ريخت. از درد به خودم مي پيچيدم اما آنها در کمال خونسردي مرا کنار جاده از ماشين بيرون انداختند و فرار کردند. چهار ساعت در آن وضع زجرآور بودم تا اينکه يک راننده عبوري مرا به بيمارستان رساند و در آنجا بيهوش شدم.

اختلاف خانوادگي

اختلافات خانوادگي يکي ديگر از انگيزه هاي اسيدپاشي است. مردي ميانسال به نام غلامحسين که با همين انگيزه به صورت همسرش اسيد ريخته و او را از يک چشم نابينا کرده بود، اکنون در زندان به سر مي برد. او به 9 سال حبس و پرداخت ديه محکوم شده است. غلامحسين 18 سال قبل در حالي که متاهل بود و يک فرزند پسر داشت با مهناز آشنا شد و از آنجا که همسرش توانايي راه رفتن نداشت با اجازه او با مهناز ازدواج کرد اما خوشگذراني هاي اين مرد و بدرفتاري هايش باعث شروع اختلافات خانوادگي شد و اين مشکلات زماني شدت يافت که غلامحسين به جرم کلاهبرداري به زندان افتاد. در اين شرايط بود که مهناز با مراجعه به دادگاه خانواده تقاضاي طلاق کرد اما مرد ميانسال که از تصميم همسرش باخبر شده بود با سپردن وثيقه از زندان بيرون آمد تا سعي کند مهناز را به زندگي بازگرداند. او وقتي تلاشش را بي فايده ديد به اين بهانه که به بچه هايشان قول داده است آنها را به دريا ببرد زن را راضي کرد براي آخرين بار با او همراهي کند و بعد از سفر به صورت توافقي از هم جدا خواهند شد. به اين ترتيب بود که مهناز و دو دخترش همراه غلامحسين به سمت گيلان به راه افتادند و در جاده لنگرود- لاهيجان مرد به صورت مهناز اسيد پاشيد و فرار کرد. بعد از آن بود که زن ميانسال با کمک رهگذران به بيمارستان منتقل شد ولي دير شده بود و او از يک چشم نابينا شد. چندي بعد غلامحسين که در خانه پسرش در قم پنهان شده بود، دستگير و اواخر تابستان به زندان و ديه محکوم شد.

کينه قديمي

صفر خاکي- نماينده دادستان تهران- يک ماجراي اسيدپاشي ديگر را اين طور توضيح مي دهد؛ جوان 21 ساله با پاشيدن اسيد به صورت همکلاسي سابق خود او را از يک چشم نابينا کرد. متهم بعد از دستگيري در اعترافاتش گفت او و قرباني در يک دبيرستان درس مي خواندند و چون قرباني در آن زمان به او متلک مي گفته و زخم زبان مي زده از همان دوران کينه به دل گرفته و سال ها در انديشه انتقام گيري بوده تا اينکه بالاخره با خريدن اسيد به مقابل خانه او رفت و به صورتش اسيد پاشيد.پرونده اين جوان به دليل آن که پزشکي قانوني اعلام کرده قصاص متهم امکان پذير نيست در دادگاه عمومي تهران در جريان است.

قتل اسيدي

برخي موارد اسيدپاشي به قتل منجر مي شود. عليرضا پسر جواني که با اسيد دختر مورد علاقه اش را کشته است، مي گويد؛ رابطه عاشقانه من و سارا از پنج سال قبل شروع شد. او زني مطلقه بود و به شدت احساس تنهايي مي کرد. من به او خيلي محبت کردم و به هم علاقه داشتيم تا اينکه اين اواخر او از من فاصله مي گرفت، جواب تلفن هايم را نمي داد و برخورد تندي با من داشت و بعد هم متوجه شدم او براي مدتي صيغه مردي ديگر شده است.از اينکه بازي خورده بودم، ناراحت شدم. از چند ماه قبل يک محلول اسيدي خريده بودم و براي کارم از آن استفاده مي کردم. دو بار محلول را روي دست خودم امتحان کردم و مطمئن شدم زياد آسيب نمي رساند. شب حادثه وقتي سارا از يک ماشين پياده شد تا به خانه اش برود جلو رفتم و ظرف اسيد را جلوي پايش به زمين کوبيدم که کمي هم به پا و کمرش پاشيده شد. من قصد نداشتم او را بکشم و اتهام قتل او را هم نمي پذيرم.پرونده هاي اسيدپاشي از حساس ترين پرونده هاي قضايي محسوب مي شوند که با بازتاب گسترده يي در جامعه همراه است. در اين بين قضات براي صدور راي درباره اين جرم با ابهام هاي قانوني مواجه هستند. در اکثر موارد، پزشکي قانوني قصاص را غيرممکن مي داند و از سويي مجازات ديگري که جنبه بازدارندگي و تنبيهي داشته باشد در قانون پيش بيني نشده است به همين خاطر حقوقدانان بر لزوم بازنگري در قوانين مربوط به اسيدپاشي تاکيد دارند.
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply