فقير كوري با گيتي آفرين مي گفت
كه اي زبان وصف تو الكن زبان تحسينم
به نعمتي كه مرا داده اي هزاران شكر
كه من نه در خور لطف و عطاي چندينم
خسي گرفت گريبان كور و با وي گفت
كه تا جواب نگويي ز پاي ننشينم
من ار سپاس جهان آفرين كنم نه شگفت
كه تيز بين و قوي پنجه تر ز شاهينم
ولي تو كوري و نا تندرست و حاجتمند
نه چون مني كه خداوند جاه و تمكينم
چه نعمتي است تو را تا به شكر آن كوشي؟
به حيرت اندر از كار چون تو مسكينم
بگفت كور : كزين به چه نعمتي خواهي ؟
كه روي چون تو فرو مايه اي نمي بينم
(( رهي معيري ))
كه اي زبان وصف تو الكن زبان تحسينم
به نعمتي كه مرا داده اي هزاران شكر
كه من نه در خور لطف و عطاي چندينم
خسي گرفت گريبان كور و با وي گفت
كه تا جواب نگويي ز پاي ننشينم
من ار سپاس جهان آفرين كنم نه شگفت
كه تيز بين و قوي پنجه تر ز شاهينم
ولي تو كوري و نا تندرست و حاجتمند
نه چون مني كه خداوند جاه و تمكينم
چه نعمتي است تو را تا به شكر آن كوشي؟
به حيرت اندر از كار چون تو مسكينم
بگفت كور : كزين به چه نعمتي خواهي ؟
كه روي چون تو فرو مايه اي نمي بينم
(( رهي معيري ))