[You must be registered and logged in to see this image.]

آقای ابطحی عزیز
اعترافات منسوب به شما را خواندم. همگی به نقل از خبرگزاری فارس بودند و ایرنا. این نخستین دلیل بر بی‌پایگی آن بود چرا که به تواتر دیده‌ایم این راویان کذاب در روز روشن و در انتقال حقایقی بدیهی، با وقاحت تمام وقایع را وارونه می‌کنند؛ چه رسد به چنین ماجرایی که اصل بر وارونه‌سازی‌ست. حتی از ورود خبرنگار شبکه پرس‌تی‌وی هم به صحن دادگاه خودداری شده چه رسد به رسانه‌های مستقل.
دومین دلیل روشن‌تر از اولی است و همین چهره‌ی شماست. هنوز باورم نمی‌شود شما به این چهره درآمده‌باشید. نه از آن رو که گمان نمی‌کردم تحت فشار و شکنجه باشید، بلکه به این خاطر که همواره دیدم کسانی که به زندان و به خصوص سلول انفرادی می‌روند، هرچقدر هم که زیر فشار باشند باز هم چاق‌تر می‌شوند. دلیلش هم روشن است: کسی که در یک فضای تنگ و محصور است، فعالیتی نمی‌کند که انرژی مصرف کند؛ در نتیجه عموما با همان غذای اندک زندان هم چاق می‌شود.
اما شما نه تنها چاق نشده‌اید و لاغرتر شده‌اید بلکه نوعی حالت بیمارگونه از چهره‌ی تکیده‌تان هویداست. گویی به شما داروهای قوی اعصاب و روان و حتی روان‌گردان تزریق کرده‌باشند.
همه‌ی اینها اگر قابل رد و انکار باشد (و دیوار حاشا هم که در این چند سال تا ثریا بلند شده است) نفس دستگیری و نحوه‌ی نگهداری شما تمام این اعترافات را زیر سوال می‌برد. بنا بر چه مدارکی و به چه اتهامی بازداشت شدید؟ کجا نگهداری شدید؟ حق دستیابی به وکیلتان چه شد؟ چگونه تفهیم اتهام شدید؟ حق ملاقات با خانواده‌تان کی محقق شد؟ هیات منصفه کجا بود؟
در چنین شرایطی اگر اعترافاتی که خبرگذاری‌های دروغ و وقاحت و ریا به نقل از شما منتشر کرده‌اند را واقعا هم گفته باشید هیچ ارزشی ندارند و ذره‌ای از ارزش شما برای ما کم نمی‌کنند. شما آدم بی نام و نشان و فرصت‌طلبی نبوده‌اید که به طمع خام چند صباحی عضو گروهی شوید و در آستانه‌ی انتخابات به ظهور برسید و بعد طی چند ساعت بازجویی و تهدید اعترافات آنچنانی کنید و خوش‌رقصی را هم به آن اضافه کنید. شما آدم شناخته‌ شده‌ای هستید که فقط وبلاگتان گواهی می‌دهد یکی از رجال سیاسی خوش‌فکر و متشخص ایران بوده و هستید و هفته‌های متمادی زیر فشار سنگین و خردکننده‌ای که شاید تصورش هم برای ما سخت باشد مقاومت کرده‌اید. دست کم دوازده سال عملکرد سیاسی شما در دوران اصلاحات و شش، هفت سال حضورتان در وبلاگستان با نیم ساعت زیر سوال نمی‌رود.
آقای ابطحی عزیز
به تعداد تمام روزهایی که مقاومت کرده‌اید، به تعداد تمام یادداشت‌های وبلاگتان که بیشتر آنها در دفاع از آزادی و حقوق انسان‌ها بود، به گَرَم گرَم وزنی که کم کرده‌اید، به تعداد موهایی که در همین چند هفته سفید کرده‌اید و به اندازه‌ی تمام رنج‌هایی که کشیده‌اید و خواهید کشید نزد ما عزیز هستید و عزیزتر شده‌اید.
مناصب دولتی هیچ ارزشی برای ما ندارند اما فراموش نمی‌کنیم که شما در هنگامی به وبلاگستان آمدید که معاون رئیس جمهور بودید و پیش از آنکه وبلاگ نوشتن تبدیل به یک پز برای سیاسیون و دولتی‌ها باشد به خاطر همین حضور گرمابخشتان هم مورد تهمت‌های فراوان واقع شدید. هیچ‌کدام از اینها را از یاد نخواهیم برد.
آقای ابطحی آغوش ما برای شما بازتر از گذشته است. زودتر بیایید. منتظریم.
[You must be registered and logged in to see this link.]