می خواستم بگویمت ،تنها دلیل زندگی
شرمنده کردی بودنم، بودم به اسم زندگی
رویم سیه شد از قسم، تا کی به اشکم می کشی
رویت سپید از ظلمتم ،مردم به این شرمندگی
این زندگی نامرد بود، بختی که هرگز وانشد
گشتم سراغ یک دلیل ،آن هم سراپا وهم شد
اینجا نبود آنجا نبود، آنکس که باید باشدش
رفتم به ظلمت خانه ای، آن هم برایم زخم شد
سودای مرگی می زدی بر هستیم ای نارفیق
از من چه ظلمی دیدی و ناروی وحشت می زدی
با این دل افسون زده، کردی هر آن چیزی که بود
رویت سیه ای نا خلف ! زنجیر حسرت می زدی؟
بامرگ من یک شاخه گل، هرگز نمی افتد به خاک
اما چرا عمر مرا ،باغم به گورم می بری
بازی به شادی می کنی با لحظه های درد من
بر اشک من می خندی ونازم به کاهی می خری
تنها دلیل مرگ من ،یادت بیاید مرگ خود
یک گور تنها بی رمق ،مرداب تلخ زندگی
عوعوی جغدی در قفس،سوسوی شمعی نیمه جان
یک آه سرد بی نفس ،یک آسمان شرمندگی