[You must be registered and logged in to see this image.]
نویسنده: هاینریش بل
مترجم: محمد اسماعیل زاده
..............................
ناشر: چشمه
زبان كتاب: فارسی
تعداد صفحه: 356
اندازه كتاب: رقعی
سال انتشار: 1387
..............................
مروری بر كتاب :
در این چند هفته آخر، مهمترین تمرینی را كه یك دلقك باید انجام دهد، یعنی تمرین حركات صورت را انجام نداده بودم، دلقكی كه اساساً با حركات اعضای صورتش باید تماشاگر را جذب كند، میبایستی سعی كند دائماً عضلات صورتش را تمرین دهد. قبلاً همیشه پیش از شروع تمرین، مدتی روبهروی آینه میایستادم و درحالی كه زبانم را از دهان خارج میكردم، خودم را از نزدیك نظاره میكردم تا احساس بیگانگی را از بین ببرم و به خودم نزدیكتر شوم.
بعدها دست از این كار برداشتم و بدون اینكه از عمل خاصی كمك بگیرم، حدود نیمساعت در روز به خودم مینگریستم و این كار را آنقدر ادامه میدادم كه حضور خودم را نیز از یاد میبردم:
از آنجایی كه در من تمایلات خودستایی وجود ندارد بارها در زندگیام چیزی نمانده بود كه كارم به جنون بكشد.
بعد از انجام این تمرینها خیلی راحت وجود خودم را فراموش میكردم، آینه را برمیگرداندم و اگر بعداً در طول روز به شكلی تصادفی خودم را در آینده میدیدم، وحشت میكردم.
آن كسی را كه در آینه میدیدم، مردی غریبه در حمام یا دستشویی منزل من بود، كسی كه نمیدانستم آیا او موجودی جدی است یا مضحك، مردی با بینی دراز و صورتی بسان ارواح و آن وقت بود كه از ترس تا آنجا كه توان داشتم با سرعت پیش ماری میرفتم تا خودم را در چشمان او نظاره كنم تا از واقعیت وجود خویش مطمئن شوم.
نویسنده: هاینریش بل
مترجم: محمد اسماعیل زاده
..............................
ناشر: چشمه
زبان كتاب: فارسی
تعداد صفحه: 356
اندازه كتاب: رقعی
سال انتشار: 1387
..............................
مروری بر كتاب :
در این چند هفته آخر، مهمترین تمرینی را كه یك دلقك باید انجام دهد، یعنی تمرین حركات صورت را انجام نداده بودم، دلقكی كه اساساً با حركات اعضای صورتش باید تماشاگر را جذب كند، میبایستی سعی كند دائماً عضلات صورتش را تمرین دهد. قبلاً همیشه پیش از شروع تمرین، مدتی روبهروی آینه میایستادم و درحالی كه زبانم را از دهان خارج میكردم، خودم را از نزدیك نظاره میكردم تا احساس بیگانگی را از بین ببرم و به خودم نزدیكتر شوم.
بعدها دست از این كار برداشتم و بدون اینكه از عمل خاصی كمك بگیرم، حدود نیمساعت در روز به خودم مینگریستم و این كار را آنقدر ادامه میدادم كه حضور خودم را نیز از یاد میبردم:
از آنجایی كه در من تمایلات خودستایی وجود ندارد بارها در زندگیام چیزی نمانده بود كه كارم به جنون بكشد.
بعد از انجام این تمرینها خیلی راحت وجود خودم را فراموش میكردم، آینه را برمیگرداندم و اگر بعداً در طول روز به شكلی تصادفی خودم را در آینده میدیدم، وحشت میكردم.
آن كسی را كه در آینه میدیدم، مردی غریبه در حمام یا دستشویی منزل من بود، كسی كه نمیدانستم آیا او موجودی جدی است یا مضحك، مردی با بینی دراز و صورتی بسان ارواح و آن وقت بود كه از ترس تا آنجا كه توان داشتم با سرعت پیش ماری میرفتم تا خودم را در چشمان او نظاره كنم تا از واقعیت وجود خویش مطمئن شوم.