محمدرضا شفيعي کدکني


اي دوست وقت خفتن و خاموشي ات نبود

وز اين ديار دور فراموشي ات نبود

تو روشنا سرود وطن بودي و چو آب

با خاک تيره روز هم آغوشي ات نبود

ميخانه ها ز نعره تو مست مي شدند

رندي حريف مستي و مي نوشي ات نبود

دود چراغ موشي دزدان ترا چنين

مدهوش کرد و موسم خاموشي ات نبود

سهراب اضطراب وطن بودي و کسي

زينان به فکر داروي بيهوشي ات نبود

در پرده ماند نغمه آزادي وطن

کانديشه جز به رفتن و چاوشي ات نبود

در چنگ تو سرود رهايي نهفته ماند

زين نغمه هيچ گاه فراموشي ات نبود

اي سوگوار صبح نشابور سرمه گون

عصري چنين سزاي سيه پوشي ات نبود